فیلم کینگ کنگ
مروری بر فیلم کینگ کنگ
خلاصه داستان
کارل دنهام (رابرت آرمسترانگ)، فیلمسازی که کارش فیلم گرفتن در مناطق بکر جنگلی است، از وجود خطهای دور افتاده، جزیره اسکال، با خبر میشود که میگویند هنوز موجودات ما قبل تاریخ در آنجا زندگی میکنند. دنهام، آن دارو (فی ری)، بازیگر محتاجی را استخدام میکند و سپس به اتفاق گروهی خدمه و دستیار، با کشتی به سوی آن جزیره به راه میافتند. بومیهای جزیره با دیدن آن دارو به تکاپو میافتند و او را میربایند و قصد دارند به عنوان قربانی وی را در اختیار کنگ، گوریلی عظیم، بگذارند. ولی کنگ به جای دریدن آن، دل و آزادیاش را میبازد.
کنگ را اسیر کرده و برای به نمایش گذاشتن، به نیویورک میبرند. در حالی که روی صحنه یکی از تئاترهای بزرگ نیویورکی به زنجیرش کشیدهاند، قرار است وسیله سرگرمی مردانی با لباس رسمی و زنانی شیکپوش شود. اما وقتی چشم کنگ به آن میافتد که لابه لای جمعیت تماشاگر در کنار آرمسترانگ ایستاده، از حسادت منفجر میشود. زنجیرهایش را پاره میکند و جمعیت توی سالن را به فراری دیوانهوار وا میدارد. کنگ در جستجوی آن، نیویورک را زیر و رو میکند. همه چیز را زیر پا له میکند تا این که آن را مییابد. کابوس بر فراز عمارت امپایر استیت به اوج میرسد. در آنجا، کنگ بیهوده میکوشد با چندتایی هواپیما که به طرفاش تیراندازی میکنند بجنگد اما در حالی تیرهایی به او اصابت کرده و دیگر یارای مقاومت ندارد، از بالای برج به پایین فرو میغلتد.
کینگ کنگ
کارگردان(ها): مریان سی کوپر، ارنست ب. شودسک. نویسندگان فیلمنامه مریان سی.کوپر (داستان) و ادگار والاس. بازیگران فی ری (آن دارو)، رابرت آرمسترانگ (کارل دنهام)، بروس کبوت (جک دریسکول)، فرانک ویشتر (کاپیتان انگلم)، سم هاردی (چارلر وستون)، ناپل جانسن (رهبر بومیها)، استیو کلمنت (جادوگر). مدت 100 دقیقه. بودجه: 600 هزار دلار. روش 5 میلیون دلار.
برندگان اسکار 1933
بهترین فیلم: مراسم
بهترین کارگردان: فرانک لوید (مراسم)
بهترین بازیگر مرد: چارلز لوتن (زندگی خصوصی هنری هشتم).
بهترین بازیگر زن: کاترین هپبورن (افتخار صبحگاهی)
میمونی بر فراز نیویورک
کینگ کنگ در اوج رکود اقتصادی در آمریکا، بهطور همزمان، در دو تا از بزرگترین سینماهای نیویورک، «راکسی» و «رادیو سیتی» به نمایش درآمد و همه رکوردهای فروش را شکست. در بین فیلمهای هیولایی، کینگ کنگ، بینظیر بود چون هم برای بچهها جذابیتها داشت و هم برای بزرگترها، هم تحصیل کردهها را سرگرم میکرد و هم آدمهای با دو کلاس سواد را، پژوهشگرها مدتها در پی یافتن دلیلی برای جذابیتاش بودند. این ایده پیش کشیده شد که کنگ، نمادی است از آخرین جهبه مقاومت انسانِ اولیه در برابر تهاجم تکنولوژی مدرن. و بعد هم چیزی غیرمتعارف درباره تمایلات عاطفی این موجود غولپیکر وجود دارد که البته بسیار جای بحث دارد… به هر تقدیر، درخوبی این فیلم، همین بس که هنوز گیرایی دارد و به وحشت میاندازد.
بازیگران
فی ری: ری که اصلیت کانادایی داشت، به «ملکه جیغ» معروف شده بود. او در دوران سینمای صامت در تعدادی فیلم به عنوان سیاهی لشکر حضور داشت؛ سپس در اوایل ناطق، در چندتایی وسترن بازی کرد و بعد در تعدادی فیلم ترسناک ظاهر شد که اوجشان به همین کینگ کنگ ختم شد.
وقتی به او گفتند قرار است با یکی از «بلندبالاترین ستارگان هالیوودی» همبازی شود، ری تصور کرد منظورشان کری گرانت است. با در نظر داشتن فرآیند تکنیکی فیلم، البته او هیچگاه با آن میمون غول پیکر (که در حقیقت، مدلی 60 سانتیمتری بود) برخوردی نداشت. ری میگفت که در این فیلم زیادی جیغ کشیده و خیلی از منتقدها هم در این مورد با وی هم عقیده بودندً ولی با در نظر داشتن این موضوع که این خانم در استودیو به طرف هوای خالی واکنش نشان میداده، زیاد هم نباید از او ایراد گرفت. کینگ کنگ، آغازی بود بر پایان شهرت فی ری. از آنجا که پوستر فیلم، ری را در چنگال کنگ نشان میدهد، فی ری هم اسم کتاب زندگینامهاش را گذاشته است: On The Other Hand
رابرت آرمسترانگ: وی هم که در دهها فیلم بازی کرده فقط به خاطر کینگ کنگ به یاد خواهد ماند.
پشت صحنه
ویلیس اوبراین، یکی از پیشگامان فیلمبرداری استاپ موشن، از یک مدل 60 سانتیمتری کینگ کنگ استفاده کرد که با پوست خرگوش پوشیده شده بود. از این مدل مینیاتوری، فریم به فریم فیلمبرداری شد؛ هربار جایش تغییر داده شد و در نهایت برای به حرکت درآوردنش، پشت هم چسبانده شد. اوبراین، تکنیک «بک پروجکشن» را نیز به کمال رساند (به عنوان مثال، از داخل اتومبیلی در حال حرکت، صحنههایی از جاده گرفته میشود و سپس در استودیو، فیلمهایی را که از جادهای گرفته شده، روی پرده میاندازند و بعد در حالی که قهرمان ماچرا در اتومبیلی بیحرکت در استودیو نشسته، از هر دوی این صحنهها فیلم میگیرند)؛ بدین ترتیب که نماهای انیمیشن را با صحنههای واقعی فی ری درهم آمیخت و اینطور جلوه داد که گویی کنگ و ری در یک نما هستند.
موسیقی
موسیقی مکس استاینر بینظیر (بر باد رفته و کازابلانکا)، بیشک یکی از دلایل مهم موفقیت این فیلم است. موسیقی متنِ کینگ کنگ، آدم را رها نمیکند؛ به شدت رومانتیک است، و گاه مو بر اندام سیخ میکند. این استاینر است که به کنگ، آن هاله قهرمانِ سمپاتیک با فرجامی تراژیک را بخشیده.
کارگردان
ارنست شودسک نیز مانند قهرمانش، کارل دنهام، عاشق طبیعت بود و مستندهایی ساخت درباره مناطق دور افتاده و ناشناخته دنیا (در سال 1925)، مستند علف را درباره ایل بختیاری، همو به اتفاق مریان سی.کوپر ساخته است.) شودسک، ضمناً باز مثل قهرمانش، یک شومن هم بود. همکارش، مریان کوپر، خلان زبردستی بود که در جریان جنگ جهانی اول، در خط اول جبهه خدمت کرد و او هم شیفته طبیعت و ماجراجویی بود.
ولی جالب اینجاست که آن دو تصمیم گرفتند فیلمشان را نه در دل طبیعت، بلکه در استودیو بسازند و برای رسیدن به مقصود روی ابتکارهای تکنیکی ویلیس اوبراین هم حساب کردند. کوپر برای مدتی کوتاه مدیریت کمپانی افسانهای RKO را برعهده گرفت و بعد به اتفاق جان فورد، شرکتی تشکیل دادند تا تعدادی از بهترین آثار فورد، از جمله زنی با روبان زرد (1949) و جویندگان (1956) را تهیه کنند. نکته جالب دیگر اینکه کوپر و رابرت آرمسترانگ در فاصله چند ساعت، از دنیا رفتند.
دکور
کینگ کنگ یکی از آن فیلمهایی بود که بهطور کامل در استودیو فیلمبرداری شد و واقع گراترین دکورش هم دهکده بومیها در جزیره اسکال بود با آن دیوارهای بلند، این دهکده شش سالی پابرجا بود (و در بیشمار فیلمهای جنگیِ دههی 1930 قابل رویت است) تا اینکه برای صحنه آتش سوری فیلم بر باد رفته (سکانس آتلانتا)، به عنوان هیمه به تلی خاکستر تبدیل شد. طرح این دهکده هنوز که هنوز است مایه جیرت خوردههای فیلم است. اگر بومیها تا این حد از کنگ هراس دارند، دیگر چرا دروازه عظیمی برایش درست کردهاند که وارد دهکدهشان شود؟
خلق را تقلیدشان بر باد داد
پسر کینگ کنگ (1933)، جویانگ پرقدرت (1949)، هفتمین سفر سندباد (1958)، کینگ کنگ (بازسازی، 1976) و پارک ژوراسیک (1993)
جملات به یادماندنی
«صحنه عنکبوت غولپیکر به فیلم لطمه زده بود؛ بنابراین فردا که به استودیو برگشتم خودم آن را از فیلم بیرون کشیدم.»
مریان سی.کوپر
نظر منتقدها
راجر ایبرت (شیکاگو سان تایمز): «در این عصر پیشرفتهای حیرت انگیز تکنولوژیک، کینگ کنگ از سادهترین و ابتداییترین ترفندها استفاده کرده تا توی دل مردم را خالی کند.»
ورایتی: «جیغ و دادِ مبسوطی که این فیلم به راه میاندازد، نه تنها برای فی ری، که برای هر ستاره و هر بینندهای غیرقابل تحمل است.»
کنگ، از این آسمانخراش به آن یکی میپرد و اتومبیلها و واگنهای مترو را مثل اسباببازی به اینسو و آنسو پرت میکند تا اینکه از ورای پنجرهای نگاهاش به محبوباش میافتد. کنگ، آن را در دست میگیرد و در جستجوی جایی امن، از بلندترین درخت بتونی، عمارت امپایر استیت بالا میرود. در نماهایی نفس گیر از فاصله دور هواپیماهای دوموتور، مثل زنبور دورش به پرواز در میآیند. کنگ خیلی آرام، «آن» را روی لبهای زمین میگذارد و سپس به جنگ هواپیماها میرود. او یکی از هواپیماها را به مشت میگیرد و به آن پایین توی خیابان پرتاب میکند. ولی بعد نوبت به خودش میرسد تا زخم خورده و مجروجح، از قرار آن عمارت بلند به پایین سقوط نماید.
دیدگاهتان را بنویسید