فیلم همشهری کین
نگاهی کوتاه به فیلم همشهری کین
خلاصه داستان
لحظاتی پس از آن که از لابه لای میله ها به (قصر) (زانادو) نزدیک تر می شویم، کین کلمه ی (رزباد) را زیر لب زمزمه می کند و میمیرد و گوی شیشه ای برفی اش نیز از دست اش می افتد و می شکند. مرگ این غول رسانه ای خبر مهمی است و روزنامه ی جنجالی خودش (نیویورک اینکوایر) تشنه ی آن است از معنای آخرین کلمه ای که او به زبان رانده- و البته کسی هم آنجا نبوده آن را بشنود- سر در بیاورد.
آیا اسم کوچک عشق از دست رفته اش بوده ؟ یا شاید اسم حیوان خانگی مورد علاقه اش بوده است؟ از آن پس داستان زندگی کین از طریق یک سلسه فلاش بک های طولانی و روایت پنج تن از دوستان و آشنایانش-که هیچدام هم کاملا قابل اعتماد نیستند- تعریف می شود. ما کین را میبینیم که به کمک بهترین دوست اش ( جده دای) ( جوزف کاتن) اینکوایر را از برنامه ای کوچک با تیتراژ 30هزار تا به بزرگترین روزنامه ی کشور تبدیل می کند.
او با امیلی نورتن ( روث واریک) ازدواج می کندکه نوه ی رئیس جمهور آمریکاست. کیندر فعالیت های انتخاباتی شرکت می کند که فرماندار شود ولی وقتی رقیب اش، رابطه ی کین را با سوزان الکساندر ( دوروتی کامینگور) فاش می کند، کین هم انصراف می دهد. کین که همه را از خود رانده، همراه با سوزان به قصر نیمه تمام اش پناه می برد. کین تنها و سرخورده گوشه نشین تر می شود. سوزان که از زندگی خالی شان به ستوه آمده، کین درهم شکسته را رها می کند و می رود.
کارگردان
اورسن ولز، نابغه ی زبر و زرنگ 25 ساله با نخستین فیلم اش، سروصدای زیادی به راه انداخت که کمترین اش از سوی ویلیام رندلف هرست، غول رسانه ای به پا شد که سعی کرد جلوی نمایش عمومی فیلم را بگیرد چون گفته میشد داستان فیلم، اقتباسی است آزاد از زندگی او. علاوه بر این، همشهری کین، نوعی جنگ اعتقادی به راه انداخت در باب معنا و ساختار فیلم که تا به امروز ادامه دارد.
پالین کیل منتقد با متهم کردن ولز به اینکه فیلمنامه ی منیکیه ویچ را به اسم خودش جا زده، نیمچه شورشی به راه انداخت ولی ولز واقعا به چه چیزی میخواست برسد؟ آیا تمامی آن حرکات و زاویه های عجیب و غریب دوربین و قضایای(رزباد)، همانطور که قبلا با نمایش رادیویی جنگ دنیاها انجام داده بود، برای سر کار گذاشتن مخاطب اش سر هم شده بود؟ پاسخ هر چه باشد در این شک نیست که اورسن ولز تاثیر گذارترین فیلمساز تاریخ سینمای آمریکا بود و فیلم اش نیز با وجود استقبالی که منتقد ها از آن کردند، یک شکست تجاری تمام عیار. نکته ی کلیدی زندگی کین، از دست دادن مادرش، حکایت خود ولز بود و نه هر ست.
ولز هشت ساله بود که مادرش را از دست داد و پدرش هم وقتی او 12 ساله بود از دنیا رفت و از آن پس تحت قیمومیت دکتر موریس برنستاین قرار گرفت. پس از کین، ولز در آمبرسون های باشکوه (1942) داستان خصوصی تری را تعریف کرد که در دل همشهری کین نهفته، یعنی اهمیت زندگی خانوادگی. فیلمی که توسط استودیوی تولید کننده اش، تکه تکه و بی معنا شد. بعد ها بیگانه (1946)، خانمی از شانگهای (1948) و ورسیونی کم هزینه از مکبث( 1948) را ساخت و سپس تعدادی پروژه که هیچ وقت تکمیل نشدند.
می توانست از نمایش عمومی آقای آرکادین(1955) لذت ببرد ولی فیلم را در آخرین مراحل تدوین از رست اش به در آوردند. سپس ضربه شیطان ( 1958)، محاکمه (1963)، ناقوس های نیمه شب (1966)، ق مثل قلابی (1974) را کارگردانی کرد و آن سوی باد (76-1970) را که هیچوقت نتوانست تکمیل اش کند.
صحنه ی فراموش نشدنی
زندگی زناشویی کین با املی – از خانواده ای اشراف زاده- در حال فرو پاشی است. این فرو پاشی در سلسله نامه هایی از آن دو بر سر میز صبحانه نشان داده شده : لحن صحبت شان باهم تغییر می کندو در طی سال ها، بیگانگی بیشتری بین نشان به وجود می آید. در آخرین نما، هر دو مثل دو تکه یخ ساکت اند و امیلی دارد روزنامه ی رقیب را می خواند. در طول این نماها، میز صبحانه شان درازتر و درازتر می شود که هم رفاه روز افزون آنها را نشان میدهد و هم فاصله ای را که بین شان می افتد، به رخ می کشد. در این فیلم این صحنه ها تقریبا تمامی ان چیزی است که از رابطه ی آن دو شاهدیم.
کارگردان : اورسن ولز. نویسندگان فیلمنامه:اورسن ولز، هرمن جی. منیکیه ویچ. بازیگران: اورسن ولز(چارلز فاستر کین)، جوزف کتن (جده دای لیلند)، دوروتی کامینگور( سوزان الکساندر کین)، آگنس مورهد( خانم مری کین)، روث واریک(امیلی مورتن مونرو کین)، ری کالینز( جیمز گیتس)، اورت اسلون (آقای برنستاین)، ویلیام آلند( راوی)، پل استیوارت( ریموند، سرپیشخدمت کین)، بورج کولوریس ( آقای تاچر)، هری شانون (پدر کین). تهیه کنندگان: اورسن ولز، کمپانی آر.کی.ا. مدت : 119 دقیقه. بودجه : 800 هزار دلار. فروش : 1.5 میلیون دلار.
اسکارها:
- بهترین فیلمنامه ی اریژینال : هرمن منکیه ویچ و اورسن ولز.
نامزدهای اسکار :
- بهترین فیلم.
- بهترین بازیگر مرد : اورسن ولز.
- بهترین طراحی صحنه و دکور.
- بهترین فیلمبرداری سیاه وسفید : گرگ تولند.
- بهترین کارگردانی : اورسن ولز.
- بهترین تدوین : رابرت وایز.
- بهترین موسیقی متن : برنارد هرمن.
- بهترین صداسازی و صداگذاری : جان آلبرگ.
دیدگاهتان را بنویسید