فیلم مرد سوم 1949
مروری بر فیلم مرد سوم 1949
خلاصه داستان
هالی مارتینز از قطار پایین میآید و وارد شهری میشود که جولانگاه کلاهبردارها، جاسوسها و پناهندههاست. هالی بلافاصله با خبر میشود که هری لایم (اورسن ول) رفیق دوران کودکیاش، که حالا به درخواستاش به این شهر آمده، معروفترین مردهی این شهر است. در حالی که هالی دنبال چند و چونیِ مرگِ هری است، شیفتهی آنا اشمیت (آلیدا ولی) نامزد او، میشود. هالی در کمال شگفتی از سوی پلیس در جریان کارهای خلاف هری قرار میگیرد. اینطور که پیداست هری پنیسیلین رقیق شدهای احتکار میکرده که باعث مرگ تعداد زیادی بچه شده است. سرخورده از آنچه حالا دربارهی هری میداند، هالی، وین را ترک میکند و دختر نیز هنوز واقعیت را دربار نامزدش نمیداند…
خلق کابوس از یک استعاره سیاسی
مرد سوم 1949
کارگردان: کارول رید. فیلمنامه: گراهام گرین. تهیه کننده: الکساندر کوردا، کارل رید و دیوید اُ.سلزنیک. بازیگران: جوزف کاتن (های مارتینز)، آلیدا ولی (آنا اشمیت)، ترور هاوارد (سرگرد کالوی)، اورسن ولز (هری لایم)، ویلفرید هاید وایت (کرابین)، برنارد لی (سرگرد پین). مدت: 104 دقیقه. فروش: 2 میلیون دلار.
اسکارها:
- بهترین فیلمبرداری سیاه و سفید: رابرت کراسکر.
نامزدهای اسکار:
- بهترین کارگردان: کارول رید.
- بهترین تدوین: آزوالد هفنریشتر.
برندگان اسکار 1949:
- بهترین فیلم: همه مردان شاه.
- بهترین کارگردان: جوزف ال.منکیه ویچ (نامهای به سه همسر).
- بهترین بازیگر مرد: برودریک کرافورد (همه مردان شاه).
- بهترین بازیگر زن: اولیویا دوهاویلند (وارثه).
- بهترین بازیگر نقش دوم مرد: دین جگر (سر ساعت دوازده).
- بهترین بازیگر نقش دوم زن: مرسدس مک کمبریج(همه مردان شاه).
- اسکار افتخاری: فرد آستر.
فقط سایه میداند
سالن سینما در تاریکی فرو میرود. نوای ساز زیتری به گوش میرسد که در واقع نوایی است فراموش نشدنی در بارهی تباهی فیزیکی و روحی شهر وین؛شهری که پس از جنگ جهانی دوم به چند بخش تقسیم شده بود. بر روی پرده، تصاویری مستند و رؤیاگونه از ویرانی و فلاکت، جسد مردی که در بستر رودخانهای بیآب افتاده است. این مناظر به کابوسی اکسپرسیونیستی از شهری میانجامد که همیشه تاریک است و خیابانهای سنگفرشاش، درخشی پر رمز و راز دارند.
امروزه این شهر به دزدان و بازار سیاهیها و قدرتهای خارجی تعلق دارد که هریک دنبال قدرت و کنترلی بیشتر است. در چنین دنیای فاسدی است که هالی مارتینز (جوزف کاتن) یک آمریکایی عبوس، قدم میگذارد. مردی که فکر نمیکرده سفرش به تعقیب جسدی بیانجامد یا کارش به تحقیق از دوست دختر آن جسد بکشد. اگر زاویای دوربین این شاهکار سینما گاه زیادی کج است و زیادی استیلیزه و نمایشی، در عوض لذت بخش است! در حقیقت این هنرمندانه بودن کار است که آدم را به سرگیجه میاندازد.
بازیگران
اورسن ولز: شخصیت اورسن ولز در این فیلم به دراماتیکترین شکل ممکن به بیننده معرفی میشود؛ و با آنکه فقط به گونهای برقآسا در چند صحنه از تاریکی بیرون میآید و در تاریکی فرو میرود، و البته، آن صحنه فراموش نشدنی را بالای آن چرخ بزرگ شهربازی دارد، ولی سایه سنگینِ لبخند تمسخر آمیز و زیرکانهاش بر سراسر فیلم افتاده است. مثل شخصیت شناختناپذیرش در همشهری کین (1941)، لایم نیز یکی از سربستهترین شخصیتهای فیلم باقی میماند. با آنکه گرایش سبکیِ فیلم به حرکتهای تیلت و زوایای کج و معوج و عمق میدان و اصولاً ترکیب نماها، اورسن ولزِ خالص بود، دستی در کار ساختن این فیلم نداشت و صرفاً دیالوگهای خود را بازنویسی کرد و یکی از شاهکارترین دیالوگهای تاریخ سینما «ساعت کوکو» را برای خود نوشت.
جوزف کاتن: واقعاً به بازیگری پر دل و جرأت نیاز بود که در اوج شهرت، بیاید و نقش مردی ناشی و گیج و بدبینی را بازی کند. ولی جوزف کاتن این کار را کرد و پیاماش را هم به مخاطب رساند. در اینجا، ولز و کاتن، حالت مرید و مرشد را دارند؛ چیزی در مایهی نقشی که هر دو در همشهری کین بر عهده داشتند. (برای اطلاعات بیشتر به همشهری کین فیلم شماره 3 مراجعه شود.)
آلیدا ولی: نقش آنا اشمیت، محبوبه سر سخت هری لام را بیعیب و نقص بازی کرده و آن را به سندی از اراده زنانه تبدیل نموده است. از 1934 تا 2002، آلیدا ولی در بیش از صد فیلم ظاهر شد؛ بیشتر این فیلمها اروپایی بودند. وی به علاوه در تعدادی سریال آمریکایی نیز مانند دکتر کیلدر و نبرد حضور داشته است. ولی تا چند سال پیش در کرواسی زندگی میکرد.
پشت صحنه
- ولز در سریال رادیویی زندگیهای هری لایم (52 – 1951) بازی کرد که بر اساس ماجراهای اولیه شخصیتاش در مرد سوم نوشته شده بود.
- شخصی که گراهام گرین شخصیت هری لایم را با الهام از او نوشت، کیم فیلبی، بالادستِ گراهام گرین در سازمان جاسوسی بریتانیا بود که بعداً معلوم شد جاسوس دوجانبه بوده است.
- موسیقی متن را آنتوان کاراس نوشته، که قبل از کشف شدنش توسط کارول رید، در کافههای شهر وین ساز میزد. در سال 1950، قطعه اصلیاش در مرد سوم، یازده هفته «نامبر وان» بود. اجرای ارکستری آن نیز توسط گی لمبردو، در همان سال در صدر پر فروشترین قطعات موسیقی روز قرار گرفت. علاوه بر این چهار ورسیون دیگر نیز از این قطعه موسیقی به جدول پرفروشترینها را یافتند. این قطعه موسیقی را در یکی از دفترهای اتودِ سازِ زیتر یافته بود.
قرار بود چی بشه، چی شد
- هری لایم میتوانست فقط یک چهره داشته باشد و آن هم چهره گرد اورسن ولز با آن چشمهای تخس و
شیطان بود. اما سلزنیکِ تهیه کننده، نوئل کاورد را در نظر داشت. باید به کارول رید که در انتخاب لز مصر بود، درود فرستاد.
- برای ایفای نقش هالی مارتیز، رکارول رید، به جمیز استیوارت فکر میکرد. ولی سلنزیک جوزف کاتن را انتخاب کرد که در آن زمان تحت قراردادِ کمپانیاش بود.
نطق محشر
هری لایم، هالی را بالای یکی از چرخهای بزرگ شهر بازی میبرد. نکند خیال دارد او را از آن بالا پائین بیندازد؟ خیر، کاری که در عوض انجام میدهد، ادای یکی از بدبینانهترین و رندانهترین نطقهای تاریخ سینماست: «در ایتالیا، سی سال تحت سلطه خاندان بورژیا، جنگها به راه افتاد، چه ترور و وحشتی به راه افتاد، چه جنایتها که صورت نگرفت، چه خونها که ریخته نشد، اما همین دوره، میکل آنژ، لئوناردو داوینچی و رنسانس را تحویل ما داد. در سوئیس، عشق و محبتی برادرانه حاکم بود، 500 سال صلح و دموکراسی داشتند، و خب، اینها چه پدید آورد؟ ساعت کوکو.»
جملات به یاد ماندنی
«زیاد اهل سینما نیستم؛ خیلی کم فیلم میبینم.»
اورسن ولز
«از اوج شروع کردم و رفته رفته توی سرازیری افتادم»
اورسن ولز
«از رفتار هالیوود نسبت به خودم دلگیر نیستم؛ دلگیری من بابت رفتار این تشکیلات با گریفیث، فن اشتروهایم، فن اشترنبرگ، باستر کیتون و صدها نفر دیگر است.»
اورسن ولز
نظر منتقدها
لورا میلر (سالن): «خلق حساسیتی به شدت کهنه و متین، و به شدت اروپایی؛ مرد سوم، جوهره دنیای سرخورده و مأیوسِ دوران پس از جنگ جهانی دوم است.»
منی فاربر (نیشن): «در اینجا حس میکنم… کارول رید، هوش و درایت را کنار گذاشته و در عوض، نوعی پاتکِ رومانتیک / شاعرانه، و استفاده ناپخته از فضا، پرسپکتیو، نمونههای متفاوت بازیگری (استیلیزه، اغراق شده، زیر پوستی و حسی) و موضوعی مبهم و پیچیده را انتخاب کرده؛ رید، با چنان تأکیدِ اعصاب خردکنی از نمادهای نخنما استفاده کرده که انگار دری که تاب میخورد و قژقژ صدا میدهد، ارادهای هم از خودش داشته است.»
کارگردان
بعد از بت سقوط کردن (1948)، این دومین فیلم کارول رید، براساس تریلزی از گراهام گرین بود؛ با این تفاوت که این بار آن را به روش خود ساخت. رید، فیلمنامه را به استعارهای سیاسی تبدیل کرد که حول محور فساد هری لایم میگردد. وی ضمناً، پایان خوش گراهام گرین را تغییر داد و در عوض، فیلم را در همان گورستانی تمام کرد که داستان از آن شروع میشود. رید به علاوه، شخصیتها را نیز مقداری تغییر داد؛ به عنوان مثال، آنا به شخصیتی بسیار محکمتر تبدیل شد و در اینجا دیگر دختر یک مجار فاشیست نیست، بلکه زن جوانی است که از چکسلواکی کمونیست به اتریش پناه آورده است.
هالی مارتینز هم به یک بزدل آمریکایی تقلیل داده شده است. قبل از مرد سوم، رید با مرد ناجور (1947) و بت سقوط کرده (1948) قابلیتهای خود را اثبات کرد. رید بعدها مأمور ما در هاوانا (1960) را ساخت که با اقتباسی بود از یکی دیگر رمانهای گراهام گرین، و بسیار هم مورد استقبال قرار گرفت؛ ولی مرد سوم مهمترین فیلماش باقی مانده است.
آنا لحظاتی پیشتر به هالی گفته که گربهاش فقط برای هری خر خر میکرده. در حالی که او به حرف زدنش ادامه میدهد، دوربین از لابه لای گلدانها رد میشود و به طرف پنجره میرود و از آن خارج میشود و به سوی خیابان و کنجهای تنگ و تاریکاش میخزد؛ در آنجا گربه را میبینیم که روی سنگفرش خیس خیابان میدود و در آستانه دری متوقف میشود و خود را به یک جفت کفش مردانه براق میمالد. مردی که آن کفش را به پا دارد، نمیبینیم، ولی حالا با در نظر داشتن حرفهای آنا میتوانیم هویتاش را حدس بزنیم. آنچه در پی میآید یکی از فراموش نشدنیترین معرفیهای یک شخصیت در تاریخ سینماست. صورتی گرد و لبخندی تمسخرآمیز به سوی آن پنجره. هالی به تعقیب آن چهره میپردازد که در کانالهای فاضلاب شهر ناپدید میشود.
دیدگاهتان را بنویسید