فیلم لارنس عربستان
مروری برفیلم لارنس عربستان
بازیگران
پیتر اوتول: اوتول میگفت: «برای پنج ماه قرار داد بستم ولی چشم باز کردم و دیدم دو سال انجایم.» در این فاصله البته اوتول، ده کیلو هم لاغرتر شده و سلامت جسم و روحاش نیز لطمه خورد: «بازیگری دشولر است و بازی در گرمای پنجاه – شصت درجه بالای صفر و نشستن بر روی شتر و در حالی که شپش از سر و رویت بالا میرود، قضیه را دشوارتر هم میکند.» لارنس عربستان نخستین فیلم اوتول، عجب شروع خارقالعادهای بود او در آن زمان بازیگر گمنامی بود که در نمایشهای شکسپیری بازی میکرد و حالا قرار بود نقشی ایفا کند که نه رمانتیک بود و نه آنچنان قهرمانانه. با این وجود غرقه شدناش در نقش و آن خوش سینمایی غریب، جایگاه ستارهگیاش را تضمین کرد. (نوثل کاورد به شوخی گفته بود: «اگر او خوش سیماتر از این بود، میشد فلورانسِ عربستان!») اوتول پس از آن در تعدادی فیلم به یاد ماندنی دیگر ظاهر شد: بکت (1964)، شیری در زمستان (1968)، خداحافظ آقای چیپس (1969)، طبقه حاکمه (1971)، مرد لامانچا (1972)، بدلکار و کالیگولا (هر دو 1980)، سال محبوب من (1982)، و آخرین امپراتور (1987).
پیتر اوتول- به اتفاق ریچارد برتون فقید- مفتخر است که هفت بار نامزد اسکار شده ولی هیچ وقت آن مجسمه را به خانه نبرده است.
عمر شریف: تنها بازیگر عرب یکی از نقشهای اصلی، ابتدا شاید تا حدودی به این خاطر انتخاب شد که میتوانست انگلیسی صحبت کند. وی که پیش از آن بازیگری شناخته شده در مصر و دیگر کشورهای خاورمیانه بود، خوشاش نیامد که میخواهند آزمون بازیگری از او بگیرند ولی بعد به احترام دیوید لین به این آزمون تن داد. لارنس عربستان از عمر شریف یک ستارهی بینالمللی ساخت، به خصوص که هیچ بازیگری قبل از او، آنقدر خیره کننده و پر تعلیق به تماشاگران معرفی نشده بود: شریف علی، شخصیت عمر شریف را ابتدا او را همچون نقطهای لرزان روی پرده میبینیم. نزدیکتر و نزدیکتر که میشود، چهرهای است که ناشناخته سوار بر شتر، که بیشتر سراب میزند تا واقعیت. (این نخستین بار بود که سرابی را در بیابان بر روی فیلم ضبط میکردند) همچنان در سکوت نزدیکتر میشود. وقتی سرانجام در آن جامهی سیاه و بلند قهرمانانهاش قابل تشخیص میگردد، چهرهای رمانتیک در مایههای رودولف والنتینو را به یاد میآورد. لین از همین تصویر رمانتیک در حماسهی سینمایی بعدیاش، دکتر ژیواگو (1965) استفاده کرد. شب ژنرالها (1967) تقریباً در لابهلای سرو صدای نخستین موزیکالاش، دختر مسخره (1968) گم شد. برای اوست که باربارا استرایسند با اعتقاد سفت و سخت زنی عاشق میخواند: «راستاش را بخواهید با این حرف غرورم را زیر پا میگذارم ولی داماد زیباتر از عروس بود.» با آن که بعدها در فیلمهای دیگری ظاهر شد، ولی عمر شریف دیگر هرگز نتوانست به جایگاه ستارهکی دههی 1960 اش دست یابد. از جمله فیلمهای قابل توجهاش در این سالها: جنایت و شور (1976)، یخ سبز (1981) و پیتر کبیر (1986) اند. او سالهاست بیشتر خود را یک بازیگر بینالمللی و درجهی یک «بریج» تلقی میکند تا یک هنرپیشه.
آنتونی کوئین: از ملاقاتاش با دیوید لین واهمه داشت: بیشتر به یک ماشین شباهت داشت تا یک مرد؛ مردی با چشمهای بزرگ که مثل دوربین، ذره – ذرهی وجودم را بررسی میکرد.» لین مطمئن نبود که کوئین کاملاً در نقش عدا ابوتابی، جسورترین رئیس قبیله در عربستان باورپذیر باشد و کوئین مصمم بود که این اطمینان را به لین بدهد و بنابراین روز بعد در جامهای عربی و بینی خیمدهی مصنوعی ظاهر شد. در حالی که از چادرش خارج میشد، سیاهی لشکرها که همه از اعراب بادیه نشین بودند فریاد زدند: خود «عُدا» ست! ولی ترس و وحشت در تمامی طول فیلمبرداری صحنههای نبرد که در آنها سیاهی لشکرها شمشیرهای واقعی خود را تکان میدادند و هر آدمی میتونست زیر سُم شترها له شود، در وجودش باقی ماند. با آن که کوئین به خاطر کارش در اینجا نامزد اسکار نشد در عوض به خاطر زوریای یونانی کاندیدش کردند. او قبلاً به خاطر هنرنماییاش در زنده باد زاپاتا (1952) و شور زندگی (1956) دو اسکار برده بود. کونین در همان سال 1962 در جاده فللینی ظاهر شد. آنتونی کوئین صد فیلمی در کارنامهی خود دارد که در اکثر آنها در نقش شخصیتهایی «بزرگتر از زندگی» ظاهر شده است. از جمله فیلمهای قابل ذکرش آتیلا (1959)، توپهای ناوارون (1961)، کفشهای ماهیگیر (1968) و نواب یونانی (1978) هستند.
الک گینس: از همکاران قدیمی دیوید لین، پیش ازآن در انتظارات بزرگ (1946) و اولیور تویست (1948) بازیهای درخشانی ارائه داده و به خاطر پل رودخانهی کوای (1957) اسکای نیز تصاحب کرده بود. او که قبلاً نقش لارنس را بر روی صحنهی تئاتر ایفا کرده بود، ایفای نقش شاهزاده فیصل را نیز به همان اندازه چالش برانگیز یافت. او با گوش دادن دقیق به لهجهی عمر شریف، لهجهی درست عربی را تقلید کرد ولی زمانبندی و طرز بیان دیالوگاش «گینسِ» خالص بود.
او تعدادی از بهترین دیالوگهای فیلم را دارد: «وقتی با سرگرد لارنس سرو کار دارید، بخشش یک شور است. در مورد من، بخشش، صرفا پای ادب و خوش اخلاقیام گذاشته میشود. خودتان میتوانید قضاوت کنید که کدام انگیزه بیشتر قابل اعتماد است.» یا «هیچ عربی بیابان را دوست ندارد. اما عاشق آب و درختان سرسبزیم. در بیابان هیچ چیزی وجود ندارد و هیچ آدمی هم نیست که به هیچ بسازد.» با آن زندگی حرفهاش که مملو از نقشهای فراموش نشدنی بود، در اینجا به تعدادی دیگر از آثار کلاسیکاش اشاره میکنیم: قلبهای مهربان و نیم تاچها (1949)، دار و دستهی لاوند هیل (1951)، قاتلین پیرزن (1955)، دهان اسب (1958)، مأمور ما در هاوانا (1959) و قهرمانی برای نسل جدید سینماروها در جنگهای ستارهای (1977).
دکور
بندر عقبه را در واقع در اسپانیا بازسازی کردند. صحنههای بیابان نیز در اسپانیا، اردن و مراکش فیلمبرداری شد.
پشت صحنه
نسخهی تصحیح رنگ و صدا شدهی فیلم در سال 1989، به همت استیون اسپیلبرگ و درست به موقع آماده شد. نگاتیوهای اریژینال فیلم در شرف پودر شدن بودند.
موقع نمایش عمومی، فیلم را 35 دقیقه کوتاهتر کردند تا صاحب سینماها را که میخواستند سودی هم کرده باشند، راضی نگه دارند.
نقل قولها
«در اروپا، یک بازیگر را هنرمند تلقی میکنند. در هالیوود، اگر کار نکند، یک احمق بیکاره است»
آنتونی کوئین
«تحمل نور را ندارم. از هوای خوب و تازه بیزارم بهشت از نظر من این است که بتوانی از اتاقی پر از دود سیگار به اتاقی دیگر بروی.»
پیتر اوتول
«اگر خوش سیماتر بودی، میشدی فلورانس عربستان»
نوئل کاورد به پیتر اوتول
نظر منتقدها
مایکل ویلمینگتون (شیکاگو تریبیون): «این حماسهای است شگفت انگیز و غیر قابل تکرار»
استنلی کافمن (نیوریپایلیک): «در شکوه و عظمت است که لارنس پر و بال میگیرد.»
نیویرک تایمز: «فاید جذابیت فردی، راز و رزی و نوعی شاعرانگی است که در فیلمی دربارهی لارنس اهل عرفان و شعر، میباید عناصر قالب میبودند… این صرفاً یک اپرای شتری پرسر و صدا و عظیم است.»
دیدگاهتان را بنویسید