فیلم قصه ی عامه پسند
مروری برفیلم قصه ی عامه پسند
خلاصه داستان
قصهی عامه پسند، در طول زمان زیگ زاگ میزند و تعدادی داستان «نوآرِ» در هم گره خورده در باب شخصیتهای خشن و مستأصلاش تعریف میکند.
در همان حال، دزدها و اراذل و اوباشاش، مدام حرف میزنند و گاه شاعرانه هم این کار را انجام میدهند و مثلاً میپرسند چیزی که در آمریکا اسماش را گذاشتهاند «همبرگر یک چارکی»، چرا در پاریس از آن «نوع گندهاش با پنیر» نام میبرند والی آخر.
موضوع سه داستان اصلی فیلم، یکی، گنگستری است که از سوی رئیس مافیاییِ حسودش مأمور شده تا از نامزدش مراقبت کند؛ دیگری، درباره بوکسوری است به آخر خط رسیده، که به او دستور میدهند ببازد، و او نمیبازد؛
و سومی راجع به دو تا از همان اراذل و اوباش است که موقع عبور از یکی از دستاندازهای خیابان تیرشان در میرود و به طور اتفاقی میخورد توی مخ گروگانشان، و تمامی روزشان را صرف تمیز کردن خون و مغز از هم پاشیدهی قربانی میکنند. حکایتهایی که روی کاغذ چیزکی به نظر نمیرسد و اما در دستان تارانتینوی دیوانه، به یک فیلم مفرح و مدرن تبدیل شده است.
بهشت عشقِ فیلمها!
قصهی عامه پسند 1994
نویسنده و کارگردان: کوئنتین تارانتینو. بازیگران: جان تراولتا (وینسنت)، ساموئل ال.جکسون (جولز)، اوما تورمن (میا)، روسانا آرکت (جودی)، تیم راث (پامکین)، هاروی کایتل (وینستن)، وینگ ریمز (مارسلوس)، کریستوفر واکن (کاپیتان کنز)، بروس ویلیس (بوچ). مدت: 154 دقیقه. بودجه: 8 میلیون دلار. فروش (در دنیا): 212 میلیون دلار.
اسکارها:
- بهترین فیلمنامه اریژینال: کوئنتین تارانتینو و راجر ایوری.
نامزدهای اسکار:
- بهترین فیلم.
- بهترین کارگردان: کوئنتین تارانتینو.
- بهترین بازیگر مرد: جان تراولتا.
- بهترین بازیگر زن نقش دوم: : اِما تورمن.
- بهترین بازیگر مرد نقش دوم: ساموئل ال.جکسون.
- بهترین تدوین: سالی منکه.
سایر برندگان اسکار 1994:
- بهترین فیلم: فارست گامپ.
- بهترین کارگردان: رابرت زمه کیس (فارست گامپ).
- بهترین بازیگر مرد: تام هنکس (فارست گامپ).
- بهترین بازیگر زن: جسیکا لنگ (آسمان آبی).
- بهترین بازیگر مرد نقش دوم: مارتین لندو (اد وود).
بهترین بازیگر زن نقش دوم: دایان ویست (گلولهها بر فراز برادوی).
ماراتنی مملو از جذابیت
برای سر درآوردن از معنای فیلم زیاد به خود فشار نیاورید و در عوض خود را آماده کنید برای ورود به دیزنی لندِ تارانتینو، «ماراتن»ی پر حرف و مملو از جذابیت و هیجان سینمایی!
در «پارک موضوعیِ» تارانتینو، طوری پرسه میزنیم که گویی در یک بازی کامپیوتری کارتونی هستیم. کلیک، و خود را کلوب شبانهای باز مییابیم که پیشخدمتاش مریلین مونرو است؛
کلیک، و در یک رینگ بوکس پر از گل و لای هستیم؛ کلیک، و خود را در یک مغازه گروبرداری مییابیم. روی مبلِ گنده و گرم و نرمی لم داده و غرقه در دیوانهبازیِ کنترل شدهای میشویم؛ از آن نوع بازیهایی که دیگر دست از سرمان برنمیدارد؛ بله از آن نوع دوست داشتنیاش که فقط در سینما گیر میآید!
بازیگران
جان تراولتا: میگفتند نمیشود. آخر چطور میشد یک ستارهی سوختهی دههی 1970ای را در دهه 1990 طوری دوباره روشن کرد که هنوز بدرخشد؟ ولی این کاری بود که تارانتینو، با تراولتا در قصهی عمامه پسند انجام داد و تراولتا نیز، پیروزمندانه، نشان داد که چه بازیگر خوبی بوده است.
از آن مهمتر وقتی تارانتینو، یکی از قطعات تبِ شنبه شب، موزیکالِ 1977ای تراولتا را در فیلماش احیا کرد، آن موزیکال هم که به دست فراموشی سپرده شده بود، ناگهان به موزیکالی کالت مبدل گردید. از آن زمان تا به حال، تراولتا در فیلمهای قابل توجه دیگری درخشیده،
از جمله در: شورتی را بگیرید (1995)، تغییر چهره و شهر دیوانه (هر دو 1997)، رنگهای اصلی، خط باریک قرمز (هر دو 1998) و شمشیر ماهی (2001).
ساموئل ال. جکسون
: تارانتینو، شخصیت دوزخی و بد و بیراهگویِ جولز را با داشتن ساموئل ال. جکسون نوشت. وقتی جکسون تاقچه بالا گذاشت، تارانتینو هم به فکر افتاد تا نقشاش را به وینگ ریمز یا پل کالدورن بسپارد.
اما هنگامی که جکسون خبر این قضایا به گوشاش خورد دوباره تست بازیگری داد. اینجا بود کالدرون در نقش کوتاهِ پل، متصدی بار ظاهر شد و ریمز در جلد مارسلوس والاس، یکی از مهمترین نقشهای فیلم فرو رفت.
جکسون از وقتی گذارش به محله اسپایک لی افتاد، «کار درست را انجام داد» و سپس، در آثار معتبری چون دریای عشق (1989)، رفقای خوب (1990)، تب جنگلی (199) و بازی میهن پرستانه (1992) ظاهر شد. او در نقشهای مهم فیلمهای نه چندان مهمی مثل آموس و آندرو و نشنال لپمون (هر دو 1993) بازی کرد.
بعداً، در از دست دادن آیزا، و جان سخت با تمام نیرو (هر دو 1995) نیز نقش آفرید. از بین دیگر فیلمهایش باید به تغییر مسیر و جنگهای ستارهای: اپیزود 2 – حمله کلونها (هر دو 2002) نام برد.
آماندا پلامر
: نقشهای هانی بانی و پامپکین، مخصوصاً برای آماندا پلارمر و تیم راث، نوشته شد. شور اصلی آماندا پلامر در زندگی تئاتر است. او در تعداد زیادی فیلمهای تلویزیونی و فیلم مستقل سینمایی ظاهر شده؛ از جمله در جو علیه آتشفشان (1991)،
این بچه کیه؟، جنگ به خاطر جسیکا کوچولو (1993)، یک آرزوی ساده (1997)، مجتمع آپارتمانی (1999)، سرنخی پیدا کن (2002).
تیم راث
: راث، سرقفلی بسیاری از فیلمهای مستقل بوده. از جمله: سگدونی (1992)، در قلب تاریکی (1994)، اودسای کوچک (1995). او در فیلمهای بدنه اصلی نیز حضوی مستمر داشته، مثلاً در راب روی (1995)، همه میگویند دوستت دارم (1996)، وتل (2000) و تفنگدار (2001).
پشت صحنه
- شخصیت جولز قرار بود (مدل) موی «آفرو» عظیمی داشته باشد؛ ولی یکی از عوامل تدارکات، اشتباهی، کلاه گیس مو وزوزی بافتهای خرید، بیآن که از تفاوت بین این دو مدل مو آگاه باشد. فرصت نبود تا درستاش کنند.
- صحنهای که وینسنت، سرنگ را در سینه میا فرو میبرد، در واقع، سوزن را بیرون میکشد؛ بعد، فیلم را برعکس کردند تا افکتِ فرو کردنش تداعی شود.
- میا، وینسنت را «کابوی» صدا میزند، که اشارهای است به نقش جان تراولتا در کابوی شهری (1980)؛ وینسنت هم، میا را «کاگرل» صدا میزند که اشارتی است به شخصیت اِما ترمن در حتی کاگرلها نیز دلتنگ میشوند (1993).
- هر بار وینسنت به دستشویی میرود اتفاق بدی رخ میدهد؛ اگر دقت کنید، در شروع فیلم، وقتی وینسنت به دستشویی میرود، پامکین و هانی بانی دارند درباره دزدی حرف میزنند.
- صحنهی زنده کردن میا به کمک تزریق آدرنالین، از مستندِ پسر آمریکایی: شرح حال استیون پرنیس (1978) ساخته مارتین اسکورسیزی وام گرفته شد.
قرار بود چی بشه چی شد
ابتدا قرار بود نقش وینسنت وگا توسط مایکل مدسن (که همین نقش را در سگدونی ایفا کرد) بازی شود. مدتی هم صحبتاش بود که دانیل دی لوئیس نقشاش را بازی کند.
فیلمی از یک خوره فیلم
تارانتینو یک خورهی فیلم به تمام معنا است؛ و قصهی عامه پسند، آشکارا، تجلیلی است از ژانر نوآر و انواع و اقسام فیلمهای قدیمی. در اینجا تعدادی از فیلمهایی را نام میبریم که تارانتینو در قصهی عامه پسند به آنها اشاره کرده:
گروه استثنایی (گدار)، خوب، بد، زشت، کشتار با اره برقی در تگزاس، ماه عسلیها، منشی محبوب من، هالووین، بوسه مرگبار، روح و جان، صحنه سازی، نیکیتا، رهایی، تبِ شنبه شب، گریس.
فیلمهایی در مایه ی قصه ی عامه پسند
سال اژدها (1985)، رمانس واقعی (1993)، قاتلین بالفطره (1994)، جکی براون (1997) و تقاص (1999).
نظر منتقدها
مجله تایمز
: «تارانتینو، با جسارتی قابل ستایش، «آدرنالین»اش را در رگهای ملودرام آمریکایی تزریق کرده و فیلمسازهای هالیوودی معاصر را در پرداختهای بیحس و حال محتاطانهاش به چالش کشیده است.»
اد گونزالس (اسلنت مگزین)
: «جاناتان رزبنام، خیلی قشنگ، فیلم تارانتینو را به «بهشتِ عشق فیلمها» تشبیه کرده؛ منظور این نیست که تارانتینو زندگی واقعی ندارد؛ مسئله این است که زندگی او سینماست… او نیز مثل شخصیتهای، از جنس سینماست.»
کارگردان
کوئنتین تارانتینو، که قبل از فیلمسازی مدتی در یک مغازه کرایه فیلمهای ویدیویی کار میکرد، با قصهی عامه پسند، به محبوبترین فیلمساز خورههای فیلم دنیا تبدیل شد؛ طرفدارانش هنوز که هنوز است در حال تعبیر و تفسیر فیلمی هستند که درست پس از فیلم به شدت خشناش، سگدونی (1992) ساخت؛
میگویند تارانتینو، بازیگرانش را به جلسه شامی در یک رستوران دعوت کرد: اگر از مصاحبت شما لذت میبرد، انتخاب میشدید. البته بیرون کشیدن تراولتا از جهنمی که در آن سر میکرد و دوباره تبدیل کردنش به یک ستاره، قطعاً آسان نبوده است. انتخاب ساموئل ال.جکسون نیز شانسی نبود، او باید آن اسکار لعنتی را میبرد.
بوچ کابوس دیده و در آن حکایت به چنگ آوردن ساعتِ پدر مردهاش را دوباره زندگی کرده است.
کاپیتان کنز (کریستوفر واکن)، رفیق پدرش، از نظامیهایی که در ویتنام جنگیده، به سراغاش میآید و به وی میگوید: طوری که پدرت به این ساعت نگاه میکرد، از بدو تولد باید به تو به ارث میرسید.
اگر یکی از آن ویتنامیها دستاش به آن ساعت میرسید، پدرت خوب میدانست که توی آتش جهنم خواهد سوخت. بنابراین آن را توی کفشاش قایم کرد. پنج سال تمام این ساعت را پنهان کرده بود. بعد اما قبل از مرگ این ساعت را به من داد.
من هم دو سالی آن را قایم کردم و بعد از گذشت هفت سال نگه داشتنِ این تکه فلز بیچاره، مرا به زادگاهم برگردانند. و حالا پسر کوچولو، من این ساعت را به تو میدهم.
دیدگاهتان را بنویسید