فیلم در بارانداز
مروری بر فیلم در بارانداز
کارگردان: الیا کازان. نویسندهی فیلمنامه: باد شولبرگ؛ بر اساس جنایت در بارانداز، سلسله مقالاتی نوشتهی مالکوم جانسون، برندهی جایزهی پولیتزر. بازیگران: مارلون براندو (تری مالوی)، کارل مالدن (پدر بری9، لی.جی.کاب (جانی فرندلی)، راد استایگر (چارلی مالوی)، اوا مری سنت (ادی دویل)، پت هتینگ (تیموتی دوگان)، جمیز وستر فیلد (بیگ مک)، تونی گالنتو (تراک، قلچماق)، تمی موریلو (تولیو، قلچماق)، آرتور کیگان (جیمی، بچه با کبوتر)، ابی سایمون (قلچماق). تهیه کننده: سام اسپیگل. محصول کمپانی کلمبیا. مدت: 108 دقیقه. بودجه: 910 هزار دلار. فروش: 6/9 میلیون دلار.
اسکارها:
- بهترین فیلم.
- بهترین بازیگر مرد: مارلون براندو.
- بهترین بازیگر زن نقش دوم: اوا مری سنت.
- بهترین کارگردان: الیا کازان.
- سایر فیلمنامهی اقتباسی: باد شولبرگ.
- بهترین تدوین: جین میلفورد.
- بهترین فیلمبرداری سیاه و سفید: بوریس کافمن.
- بهترین طراحی صحنه: ریچارد برری
نامزدهای اسکار
- بهترین بازیگر مرد نقش دوم: لی.جی.کاب.
- بهترین بازیگر مرد نقش دوم: کارل مالدن.
- بهترین بازیگر مرد نقش دوم: راد استایگر.
- بهترین موسیقی متن: لئونارد برنستاین.
سایر برندگان اسکار 1954
- بهترین بازیگر زن: گریس کلی(دختر روستایی).
- بهترین بازیگر مرد نقش دوم: ادموند اویراین (کنتس پابرهنه)
و بدین گونه براندو افسانه شد
«آن شب طعم انتقام را میچشیدم و از آن لذت میبردم. در بارانداز حکایت زندگی خود من است؛ هر روز که روی آن فیلم کار میکردم، به ذنیا میگفتم که چه موضعی نسبت به زندگی آدمها و مشکلات دارم و به منتقدان میگفتم که به جهنم بروند.» در عین حالی که الیا کازان با این فیلم سعی میکرد لو دادن دوستانش را در دورهی مک کارتی توجیه کند، در واقع چیزی در حدود ملودارم حدوداً مستند در باب زیانهای اتحادیههای فساد و رشوهخوار ساخت.
کازان با این فیلم به نیرویی طبیعی بر روی پردهی سینما امکان جولان داد؛ هنرنمایی بازیگری که در واقع نه یک بازی بلکه «افشاگری شاعرانهی حقیقت» بود. شخصیت تری مالویِ مارلون براندو، با آن طرز حرف زدن نامفهوم و رفتار ناشیانه و بداههپردازانهاش (مثل برداشتن دستکش ادی از روی میز و به دست گرفتن و بازی کردن با آن، گویی دل آدمی است که با او حرف میزند) چیزی حقیقی دربارهی تجربهی زنده بودن فاش کرد. اگرچه کازان نتوانست از لحاظ سیاسی «خیانت»های گذشتهی خودرا توجیه نماید و فیلمی بیعیب و نقص بسازد، لااقل این جرأت را داشت که دربارهی بازی براندو اعلام نماید: «اگر در تاریخ سینمای آمریکا، هنرنمایی بهتری هم وجود دارد من یکی از آن بیخبرم.»
بازیگران
مارلون براندو: شخصیت تری مالویِ مارلون براندو، با یادآوری دوران مدرسهشان، به ادی (اوا مری سنت) میگوید: «دندانهایت سیم داشت و عینک میزدی و خلاصه، واقعاً افتضاح بودی.» جملهای پیش پا افتاده اما وقتی از دهان یک بوکسور سابقِ ناشی و الکن و زخمت بیرون میآید، نوعی شاعرانگی در آن هست و خب، در کل بازی براندو این شاعرانگی و کوبندگیها قابل ردیابی است. به علاوه با وجود ادعاهای ضد و نقیض، گونهای بداههپردازی در دیالگ گویی و حرکاتاش حس میشود. هنرنمایی او در این فیلم روش طبیعی بازیگری را در عالم سینما باب کرد که تا آن زمان ناشناخته بود. سالها بعد، فقط در پدر خوانده است که براندو به چنان قلهای دست خواهد یافت.
اوا مری سنت: در نقش ادی، خواهر کارگر مقتول، وجدان تری را بیدار میکند. هموست که به تری کمک میکند تا چشم به روی واقعیتها باز کند. این نخستین نقش آفرینی اوا مری سنت بود که به خاطرش اسکار بهترین بازیگر زن نقش دوم را نیز تصاحب کرد. اگرچه ستارهی بخت اوا مری سنت خیلی زود از درخشش بازایستاد ولی تأثیر خود را در فیلمهایی چون کلاهی پر از باران (1957)، شمال از شمال غربی (1959) و اکسدوس (1960) بر جای باقی گذاشت. بعدها در سریال تلویزیونی کار سیاه در نقش مادر سیبیل شپرد ظاهر شد. در بین تازهترین فیلمهایش به تایتانیک (1966) و خواب آفریقا را دیدم (2000) بر میخوریم.
راد استایگر: در یکی از نخستین هنرنماییهای سینماییاش در نقش چارلی، چنان بازی پرشوری ارائه داد که نامزد اسکار شد. چارلی، مردی مستأصل، با آن که میداند اشتباه میکند ولی راه دیگری برای زنده ماندن در مقابل خود نمیبیند. از این بازی فوقالعادهاش در مارتی (1955) تا چاقوی بزرگ (1955) و سمسار (1965) شهرت و محبوبیت استایگر به آنجا رسید که سرانجام به خاطردر گرمای شب (1967) – در نقش کلانتر نژادپرست – اسکاری تصاحب کرد. او قبل از مرگش در سال 2002 در جسم و روح (1998) و دیوانه در آلاباما (1999) ظاهر شد.
کارل مالدن: اگر چه هنرنمایی او در نقش پدر بَری امروزه قدری کهنه میزند ولی به هر حال لحظات فوقالعادهی خود را هم دارد. مالدن یکی از بازیگرهای همیشگی کازان بود و به خاطر نقش آفرینیاش در اتوبوسی به نام هوس (1951)اسکاری نیز تصاحب کرد. او ضمناً در بومرنگ! (1947)، بیبی دابل (1956)، سربازهای یک چشم (1961)، پرندهباز آلکاتراز (1962)، کولی (1962)، چگونه غرب تسخیر شد (1962)، پاتن (1970)، دیوانهها (1987) و بازگشت به خیابانهای سنفرانسیسکو (1992) بازی کرده است.
لی.جی.کاب: با آن چشمهای تیز و چشمهای خشدار وخشمگین، خیلی خوب در نقش جانی فرندلی، رئیس فاسد اتحادیههای کارگری باراندازهای نیوجرزی جا افتاده است. کاب که یکی از اعضای معروف Groupe Theatre بود قبل از در بارانداز در نمایش در انتظار لفتی و پسرک طلاییِ کلیفورد آدتیس بازی کرده. لی.جی.کاب با آن که در نقشهای اصلی ظاهر نمیشد، ولی در فیلمهایی چون آهنگ برنادت (1943)، بومرنگ! (1947)، مردی با کت و شلوار فلانل (1946)، دوازده مرد خشمگین (1957)، سه چهرهای ایو (1957) و جن گیر (1973) بازیهای پر قدرتی ارائه داد. او در سریال تلویزیونی ویرجینیایی (66-1962) بازی کرد و در سال 1966 دوباره در مهمترین نقش آفرینی زندگیاش، در نمایش مرگ یک فروشنده روی صحنه رفت.
پشت صحنه
- بر اساس گفتهی کارلو فیوره، نویسندهی زندگینامهی براندو، چیزی در مورد صحنهی معروف Contender (منظور، صحنهی گفتگوی براندو و استایگر است در تاکسی) به نظر براندو درست نمیآمده. به گفتهی براندو: «قضایای هفت تیر کشیدن چارلی، احمقانه و مضحک بود.»
- کازان اظهار داشته که تنها بداههپردازی براندو در صحنهی تاکسی این بود که چندین و چند با اسم «چارلی» را تکرار کرد.
- کازان برای نوشتن فیلمنامهی در بارانداز با آتور میلر نمایشنامهنویس تماس گرفت؛ ولی وقتی میلر از قضایای لو دادنهای کازان با خبر شد، پیشنهادش را رد کرد.
- بعضی از صحنههای برانود باید جداگانه فیلمبرداری میشد چون هرازگاه باید زودتر صحنه را ترک میکرد تا به دیدار روانکاوش برود.
- تعدادی از تهیه کنندهها این پروژه را قبول نکردند و برای کازان چارهای باقی نگذاشتند که به سام اسپیگل رو بیندازد که خودش به عنوان آدم کلاشی در مایههای جانی رندلی شهرت داشت.
- فیلم در لوکیشنهای طبیعی در نیوجرزی فیلمبرداری شد و خیلی از سیاهی لشکرها همان کارگرهای بارانداز جرزی بودند.
- برخی از شخصیتهای واقعی که دربارهی سلطهی مافیا بر اتحادیههای کارگری بارانداز هشدار داده بودند، به شخصیتهای مهم فیلم تبدیل شدند: تری مالوی در واقع همان آنتونی دو وینسنزو است که وجود فساد در آنجا را فاش کرد. شخصیت پدر بری بر اساس شخصیت جان ام.کوریدونِ کشیش خلق شد و جانی فرندلی بر اساس «آلبرت آناستازا» گنگستر.
- کارگزار اوا مری سنت تلاش کرد تا در مسابقه برای تصاحب اسکار بهترین بازیگر زن نقش دوم، برای مشتریاش جایگاه خوبی جفت و جور کند و موفق هم شد. جودی گارلند و گریس کلی نیز هر دو، برای جایزهی بهترین بازیگر رقابت میکردند.
کارگردان
الیا کازان درست بلافاصله بعد از لو دادن دوستاناش در جلسات کمیتهی فعالیتهای ضدآمریکایی سناتور مک کارتی، یک آگهی به نیویورک تایمز داد تا خودش را از آن کار مبرا دارد. این آگهی نتیجهی عکس داد. اینجا بود که آمد و در بارانداز را ساخت. کازان تأکید داشت که داستان فیلم مایههایی اتوبیو گرافیک دارد و شباهتهایی با تحقیر و تمسخری که به خاطر لو دادن دوستاناش تحمل کرده است. ولی آن هم افاقه نکرد.
تجربهی کاری حیرتانگیز کازان با بازیگرها که به بداههپردازی راه میداد و بر اساس آموزههای استانیسلاوسکی بود باعث پدید آمدن روش بازیگری طبیعیتری شد. کازان، هم به پرداختن به مسائل اجتماعی علاقه داشت و هم به بازیگری. بیشتر بازیگریهای در بارانداز بازیگرهای خوب تئاتر بودند و جزء شاگردهای اکتورز استودو.
توجه کازان به مقولههای بازیگری در فیلمهای دیگری نیز چون بومرنگ! (1947)، قول مردانه (1947) و پینکی (1949) – دبارهی درگیریهای نژادی – هویداست. ولی با اتوبوسی به نام هوس (1951) بود که کازان، جایگاه خود را به عنوان یک کارگردان معتبر، تثبیت کرد. دیری نگذشت که کازان همان کاری را که با براندو انجام داده بود با جمیز دین در فیلم شرق بهشت (1955) انجام داد. سپس بیبی دال (1956)، چهرهای در بین جمعیت (1957) و شکوه علفزار را ساخت که همگی فیلمهای خوبی بودند و امضای او را پای خود داشتند ولی به پرمایگی فیلمهای اولیهاش نمیرسیدند. پس از سالها غیبت از عالم سینما، کازان در سال 1990، بخت برگشتگی را ساخت.
قرار بود چی بشه، چی شد
- الیا کازان ابتدا نقش تری مالوی را به فرانک سیناترا پیشنهاد کرد (و به خاطر ارتباطهای مشکوک سیناترا با مافیا در زندگی واقعی، عجیب هم هست که چنین کرده). ولی تهیه کنندهی فیلم، سام اسپیگل، بازیگر مناسب را برگزید: او به خاطر فروش فیلم پرطرفدار مارلون براندو بود. اما کازان گفت در بدو امر در مورد این انتخاب احساس خوبی نداشته چون به قول خودش «سیناترا دردسر کمتری داشت.»
- نقش ادی در بدو امر به گریس کلی پیشنهاد شد که او هم آن را رد کرد چون میخواست در پنجرهی عقبی بازی کند.
جملات به یادماندنی
«گاهی بازی درمیآورم و مردم فکر میکند که من بیاحساسام . ولی برعکس، این کارها حالت زره دفاعیام را دارند چون اتفاقاً زیادی حساسام. اگر در اتاقی باشم که دویست تا آدم باشند و یکی از آنها از من خوشاش نیاید، باید از اتاق خارج شوم.»
مارلون براندو
«تنها دلیلی که باعث میشود به هالیوود بیام این است که شجاعت اخلاقیِ رد کردن پولی را که به من پیشنهاد میکنند، ندارم.»
مارلون براندو
«من عاشق کار کردنم؛ عاشق تک تک فیلمهای هستم که در آنها بازی کردهام؛ حتی بدهایشان؛ حتی عاشقِ سریالهای تلویزیونی و تک تک نمایشهایی هستم که در آنها حضور داشتهام. چون عاشق کار کردنم. این تنها چیزی است که مرا زنده نگه میدارد.»
کارل مالدن
نظر منتقدها
ا.ه.ولر (نیویورک تایمز): «فیلمسازی بینظیر و درجه یک»
پالین کیل (نیویورکر): «کارگردان… و نویسنده ابتدا از باجگیری اتحادیههای کارگران بارانداز شروع میکنند و بعد سعی مینمایند ملودرامی از دل آن ماجراها بیرون بکشند که از خودش فراتر برود. موفق نمیشوند ولی… تقریباً یک فیلم بزرگ ساختهاند.»
خلاصه داستان
تری مالوی (مارلون براندو) بوکسور بخت برگشتهی سابق، از اینکه زمانی با زد و بند مافیا در برابر پولی ناچیز، مسابقهای را که میتوانسته ببرد، باخته، خود را نمیبخشد و همیشه از این کار احساس پشیمانی کرده است. برادرش چارل (راد استایگر)، وکیل اتحادیهی کارگران بارانداز، او را راضی میکند نزد جانی فرندلی (لی.ج.کاب) همان رئیس اتحادیهی مافیایی که آیندهاش را به خطر انداخته، کاری بگیرد. ولی تری خبر ندارد که سر کارش گذاشتهاند تا جویی دویل، یک کارگر بارانداز دیگر را به تله بیندازد. دویل که قانون بارانداز را («کر باش و لال») زیر پا گذاشته با ندانم کاری ناخواستهی تری به قتل میرسد. او که خیلی دیر از فریبکاریها و توطئهها سر درمیآورد، سخت شیفتهی ادی دویل (اوا مری سنت) میشود که به وی نشان میدهد که چه خطایی مرتکب شده است.
تری توانایی ارزیابی قابلیتهای خود را ندارد و حالا که در دام مافیا افتاده، نمیداند که چه راههایی پیش رو دارد. عشقاش به ادی باعث میشود که رفته رفته دریابد که واقعاً چه کاری انجام داده و دچار عذاب روزافزونی میشود. ادی دست روی دست نمیگذارد و در مبارزهاش به پدر بَری (کارل مالدن) میپیوندد که او را مجاب میکند تری واقعاً نمیدانسته که او را به بازی گفته بودهاند. در همین حال، جانی که حس کرده تری امکان دارد چموشی کند و علیه دار و دستهی خلافکارش در دادگاه شهادت دهد، چارلی را میفرستد تا بردارش را بکشد. چارلی این کار را انجام نمیدهد و خلافکارها نیز کارش را یکسره میکنند و تری جسد او را آویزان از یک دیوار مییابد. تری شهادت میدهد و سلطهی خلافکارها بر بارانداز پایان مییابد.
بعضی گفتند که براندو کل صحنه را بداههپردازانه بازی کرده و بعضی هم ادعا کردند که براندو تنها اسم برادرش را تکرار کرده است. چه آن درست باشد و چه این در نهایت هیچ اهمیتی ندارد. صحنهی بین این دو برادر که یکیشان را مافیا فرستاده تا آن یکی را از شهادت علیهشان منصرف نماید یکی از تکاندهنده-ترین توصیفهای سینمایی در باب شکنندی انسان است.
در صندلی عقب تاکسی، چارلی هفت تیری به طرف تری نشانه میرود که با نوک انگشتانش، خیلی مهربانه، آن را پس میزند. چارلی انگار بخواهد مشکلات فعلی تری را توجیه کرده باشد، شروع میکند به شمردن عیب و نقصها و شکستهای برادرش به عنوان یک بوکسور: «ببین پسر، تو میتونستی یه بیلی کان دیگه باشی.» و تری با چهرهای غمزده در برابر فرصتهای از دست رفته، پاسخ میدهد: «به اون ربطی نداره چارلی، قضیه به تو مربوط میشه.
یادت میاد اون شب توی استادیوم، اومدی به رختکنام و گفتی: “پسر جون، امشب، شب تو نیست؛ جایزهرو ویلسون میبره!” اینو یادت میآد؟ “امشب، شب تو نیست!” شب من! میتونستم ویلسونو داغون کنم! ولی بعد چی میشه؟ اونه که تاج قهرمانی رو سرش میذاره و من چی نصیبام میشه؟ یه بلیت رفت به پالوکا- ویل! تو برادر من بودی چارلی، تو بایستی یه خورده مواظبام بودی، بایستی یه خورده هوامو داشتی.
نباید به خاطر یه خورده پول به طرف ببازم.» آخرین جملات تری دل آدم را میشکند: «تو نمیفهمی. میتونیسم کلاس داشته باشم، میتونستم یه حریف قَدَر باشم. چارلی، میتونستم به جای احمقی که حالا هستم، واسهی خودم کسی باشم. چرا روراست نباشیم، من یه احمقام تقصیر تو چی بود چارلی.»
دیدگاهتان را بنویسید