تندرویهای مکتب رئالیسم
تندرویهای مکتب رئالیسم
با پا گرفتن این سازمان بسیاری از تندرویهای مکتب رئالیسم تعدیل شد ولی در عین حال صداقت ورک وراستی خاص ان دوره نیز رخت از میانه بست. می وست نخستین قربانی این ماجرا بود. خوش خلقی عوامانه او و جاذبه اشکار اودر فیلمهایی مانند “به او بد کرد” 1933 اورا برای اصلاح طلبانه طعمه مقاومت ناپذیری می ساخت.
این زن که در سالهای 1933 و 34 بزرگترین وسیله ی فروش فیلمها بود اماج تیرهای حامیان براشفته ادب و اخلاق قرار گرفت. برای تطبیق دادن سناریوهای فیلم های می وست با مقررات جدید یال ودم و اشکم انها را چنان زدند که درسال 1936 دیگر نه خود می وست جاذبه جنسی داشت ونه فیلمهایش مشتری.
چند نقشی که می وست بعدها بازی کرد صورت مسخ شده ای بود از نقشهایی که قبلا بازی کرده بود. جیمز کاگنی و کلارک گیبل و ادوارد جی رابینسون که گانگسترهای محبوب اول دهه ی چهارم بودند، برای انکه دچار چنین سرنوشتی نشوند لازم دیدند که فورا تغییر قیافه دهند ودر نقش ادمهای محترم تری ظاهر شوند.
صنعت سینما
خود صنعت سینما نیز با علم واگاهی تمام بیشتر به موضوعات پرت وسرگرم کننده پرداخت مانند وسترنهای بزرگ ودرامهای تاریخی و روایتهای سینمایی اثار کلاسیک وبحث درباره ی مسائل اجتماعی روز به قول ریچارد گریفیث با “خوش خیالی” امیخته شد، بدینمعنی که گمان کردند که اگر افراد توده ی مردم با یکدیگر مهربانی و مدارا کنند، بحران اقتصادی پایان خواهد یافت.
این فکر به کاملترین وجهدر “اقای دیدز به شهر می رود” 1936 اثر فرانک کاپرا بیان شد. گاری کوپر که میلیونر جوانی است تصمیم می گیرد که ثروت موروثی خود را میان بیکاران تقسیم کند زیرا در می یابد شریکانش همه انگل و دغلبازند. این حقیقت که هیچ میلیونری در عالم واقع با این دست ودل بازی ثروت خود را تقسیمم نکرده است. البته از جاذبه این فکر چیزی نمی کاست.
“اقای دیدز” حلقه ای بود از سلسله طولانی کمدیهایی که در اواسط دهه ی چهارم ساخته می شدند و برای خنداندن تماشاگران از هیچ چیزی رویگردان نبودند. اما در عین حال که نحوه ی جریان داستان در این فیلمها با جریان زندگی عادی تفاوت فاحش داشت در غالب انها نقطه ی شروع داستان راهمان واقعیتهای وحشتناک عصر تشکیل می داد.
یعنی بیکاری وگرسنگی وترس .مثلا در فیلم “ادم من. گودفری” 1936 ویلیام پاول نقش مردی را بازی می کند که بر اثر بحران تازه ورشکسته شده وناچار گشته است در محله ای پست زندگی کند. چندادم لاابالی پریشان فکر اورا در جستجوی کار می بینند وبه پیشخدمتی خود می پذیرد.
گودفری
گودفری به واسطه ی تجربه ای که از فقر و مسکنت دارد موفق می شود که اربابان خود را تربیت کند وبه صورت مردمی مفید و اجتماعی دراورد. در “زندگی اسان” 1937 جین ارتورکه دخترگ منشی بیکاری است ناگهان می بینید که یک میلیونر در حال سرمستی یک پالتو خزگرانبها از پنجره برای اوپرتاب می کند.
لعنت کردن دختر به بی خیالی ان میلیونر در حالی که مردم از گرسنگی می میرند نکته اصلی فیلم است. اما هردوی این فیلمها به عنوان کمدی عرضه شدند ومردم نیز انها را به عنوان کمدی پذیرفتند .چنانکه لویز جاکوب می داد این امر شاید بدین سبب بود که نسل بحران زده ای که خود را از حقوق طبیعی خویش محروم می دید و نزدیک شدن جنگ اورا باز هم بیشتر تهدید می کرد. در حقیقت دنیا را بدین صورت می دید.
برگرفته از تاریخ سینما ، نویسنده:ارتور نایت ، ترجمه:نجف دریا بندری
دیدگاهتان را بنویسید