فیلم اتوبوسی به نام هوس
مروری بر فیلم اتوبوسی به نام هوس
کارگردان: الیا کازان. نویسندهی فیلمنامه: تنسی ویلیامز. بازیگران: ویوین لی (بلانش دوبوآ)، مارلون براندو (استنلی کوالسکی)، کیم هانتر (استلا)، کارل مالدن (میچ)، وودی باند (استیو)، نیک دنیس (پابلو گونزالس)، پگ هیلیامن (یوینس)، رایت کینگ (مجموعهدار)، ان دیر (مدیر بیمارستان). تهیهکننده: چارلز فلدمن. محصول: برادران وارنر. مدت: 125 دقیقه. بودجه: 8/1 میلیون دلار. فروش: 8 میلیون دلار.
اسکارها:
- بهترین بازیگر زن: ویوین لی.
- بهترین بازیگر مرد نقش دوم: کارل مالدن.
- بهترین بازیگر زن نقش دوم: کیم هانتر.
- بهترین طراحی صحنه و دکور: ریچارد دی، جورج جیمز هاپکینز.
نامزدهای اسکار:
- بهترین فیلم.
- بهترین کارگردان: الیا کازان.
- بهترین فیلمنامه: تنسی ویلیامز.
- بهترین بازیگر مرد: مارلون براندو.
- بهترین فیلمبرداری سیاه و سفید: هری استرادلینگ سینیور.
- بهترین طراحی لباس: لوسیندا بالارد.
- بهترین موسیقی: الکس نورث.
- بهترین ضبط صدا: نیتن لوینسن.
سایر برندگان اسکار 1951:
- بهترین فیلم: یک آمریکایی در پاریس.
- بهترین کارگردان: جورج استیونس (مکانی در آفتاب).
- بهترین بازیگر مرد: همفری بوگارت (قایق آمریکن کوئین).
جادهای به دیوانگی
ادارهی ممیزی آمریکا (دفتر هیز) سعی فراوان کرد جلوی این اقتباس سینمایی از شاهکار تنسی ویلیامز را بگیرد و نتوانست. جالب اینکه این فیلمِ آشکارا تئاتری، پیشگام دوران واقعگرایی هالیوودی بود و همان بود که نقطه پایانی گذاشت بر تمهیدهای پیرنگی و تکنیکهای بوی ناگرفتهی بازیگری و فضای تنگ و بستهی استودیویی. هر چه بگوئیم کم گفتهایم که هنرنمایی براندو در اینجا تلقی همگان را از بازی و بازیگری تغییر داد. سینماروها هیچگاه چیزی در مایههای آن بازی کوبنده و خالی از ادا و اطوار را ندیده بودند. همانطور که منتقدی در آن زمان نوشت: ((میشد تقریبا بویش را حس کرد.))
خلاصه داستان
بلانش دوبوآ (ویون لی)، پیردختری خودبزرگبین، بیپول و محتاجِ کمک خواهر کوچکترش استلا (کیم هانتر) و شوهر خواهرش استنلی (مارلون براندو)، وارد محلهی فرانسویهای نیواورلئان میشود. استلا که فرزند نخستاش را حامله است از دیدن خواهرش به هیجان آمده ولی آن شکل و ظاهر اشرافی و بیزاری آشکار بلانش از رفتار خشن استنلی، بلافاصله باعث موضعگیری استنلی میشود. بلانش سعی میکند دل او را به دست آورد ولی استنلی همان ابتدا میرود سر اصل مطلب: ((سر ثروت خانوادگی چی اومده؟)) بلانش به جای پاسخ، به سوال اش میخندد.
مزرعهی پنبه بل ریو برای پرداخت مالیات عقب مانده، فروخته شده. تنها چیزی که باقی مانده، لباس جواهرنشانی است که به تن دارد و لباسهای بیدخوردهای که با خود به همراه آورده است. نفوذ بلانش روی استلا، خشم استنلی را برمیانگیزد. وقتی بلانش با میچ، یکی از رفقای استنلی آشنا میشود، استنلی سعی میکند جلوی رابطهشان را بگیرد و سپس دربارهی گذشته بلانش تحقیقاتی میکند، رازهای زیادی بر وی فاش میگردد.
آشکار میشود که بلانش به اعمالی خلاف دست یازیده. استنلی بلافاصله میچ را از یافتههایش باخبر میکند و میچ نیز از فکر ازدواج با بلانش منصرف میشود. بلانش هم از فرو میپاشد. در حالی که استلا بیمارستان است و بچهاش را به دنیا میآورد، استنلی لایعقل با بلانش به جر و بحث پرداخته و با او درگیر میشود. برای دفاع در برابر آن همه بیرحمی، بلانش عقل و منطق را وا میگذارد و به دنیای خیالی خود پناه میبرد.
بازیگران
- ویون لی: لی میگفت: ((آدمهای خوشسیما، قوانین خودشان را وضع میکنند.)) و همین اعتماد به نفس، به وی چنان جسارتی داد که در زندگی حرفهای، نقش اسکارلت اوهارا و در زندگی خصوصی آقای لارنس اولیویه را از آن خود کند. ولی رقابت با اولیویه کار آسانی نبود و از لحاظ روحی بسیار بر او فشار آورد. زمانی که میرفت تا در اتوبوسی به نام هوس بازی کند، مقدمات فروپاشی روحیاش کاملا آماده شده بود.
- برخی تأکید دارند که نقشآفرینیاش در این فیلم، به بیماریاش شتاب بخشید. ولی به هر حال، هنرنماییاش اسکاری نصیب او کرد و بعدا اگر چه ادعا نمود که تکنیک بازیگری پراحساس براندو بسیار کمکاش کرده ولی آشکار بود که برای ایفای این نقش از جسم و روحاش مایه گذاشته و از این نظر به شدت لطمه خورده است. پس از اتوبوسی به نام هوس، لی فقط در 3 فیلم دیگر بازی کرد و در 53 سالگی درگذشت. سایر نقشآفرینیهای فراموشنشدنی او عبارتند از: بر باد رفته (1939)، پل واترلو (1940)، آنا کارنینا (1948) و کشتی احمقها (1965).
- کارل مالدن:
- با وجود دهها نقش فرعی که بازی کرد – حالا از جذابیت و قدرت بازیگریاش گذشته – به خاطر بینی گندهاش شهرت دارد و نقشاش در سریال تلویزیونی خیابانهای سنفرانسیسکو (1972). تعدادی از فیلمهای سینماییاش اینها هستند: کولی (1962)، پائیز قبیلهی شاین (1964)، بچهی سین سیناتی (1965) و (ژنرال) پاتن (1969).
- مارلون براندو: شخصیت اصلی استنلی کوالسکی را تحقیر میکرد و از اینکه ایفای نقش به شهرت او دامن زده، چندشاش میشد. هنرنمایی او با آن زیرپیراهنی پاره و عرق تن و لکنت زبان، سبک بازیگری ((متد)) را وارد عالم سینما کرد ئ البته اسکار را هم از وی دریغ نمود.
- چون شهرت ((پسرک یاغی))اش به علاوه تبلیغ و سر و صدایی که همفری بوگارت به خاطر قایق آفریکن کوئین به راه انداخت، باعث شد که تنها بازیگر اتوبوسی به نام هوس باشد که در شب اسکار، دست خالی به خانه برگردد. ولی براندو نه تنها دست روی دست نگذاشت، مل منظر بازیگری را در سینمای آمریکا تغییر داد. انتخابهایش در زمینهی بازیگری، اگر چه همیشه مورد ستایش قرار نمیگرفت، ولی معمولا همه را شگفتزده میکرد: وحشی (1954)، در بارانداز (1954)، سربازان یک چشم (1960)، انعکاس در چشم طلایی (1967)، پدر خوانده (1972)، آخرین تانگو در پاریس (1973) و اینک آخرالزمان (1979).
کارگردان
الیا کازن قبلا اجرای تئاتری اتوبوسی به نام هوس را در برادوی به روی صحنه برده بود و در بدو امر تمایلی به اقتباس سینماییاش نداشت و به تنسی ویلیامز گفته بود: ((به این میماند که دو بار با یک زن ازدواج کنی.)) ولی سرانجام وقتی به چالش گسترش دادن ماجراها و پیاده کردن نمایش در لوکیشنی طبیعی فکر کرد، رضایت داد. وی ابتدا فکر کرد اضافه کردن فلاشبکهایی راجع به گذشتهی بلانش، قبل از آمدناش به نیواورلئان بود؛ اما وقتی این فلاش بکها نوشته شدند، کازان پیبرد که از روی ضرب و زور داستان میکاهند.
بنابراین تصمیم گرفت از نماهای درشت استفاده کند و حتی پیشنهاد کرد آپارتمانی در استودیو ساخته شود تا بتواند با تنگ کردن فضا، چنگ انداختن پارانویا بر وجود بلانش را به بیننده منتقل کند. کازان، یک کارگردان سبک بازیگری ((متد))، در هماهنگی کامل با براندو بود ولی ویوین لی، حکایتی دیگر بود. کازان مایل بود از جسیکای تندی برای ایفای نقش بلانش استفاده کند ولی مدیران وارنر به دنبال یک ستارهی گیشهدار بودند. مدتی طول کشید تا ویوین لی توانست با کازان راه بیاید و به سبک کارش عادت کند. ولی وقتی اعتماد لازم بینشان به وجود آمد، بسیار هم صمیمی شدند. کازان با وجود آنکه ویوین لی را ((استعدادی ناقابل)) تلقی میکرد، ولی اراده و پشتکار لی را میستود: ((اگر فکر کند که به بازیاش کمک میکند حاضر است از روی شیشهی شکسته هم راه برود.))
زندگی حرفهای کازان پس از اتوبوسی به نام هوس اوج گرفت و این مقدار زیادی به این خاطر بود که حاضر شد با کمیتهی فعالیتهای ضدآمریکایی سناتور مککارتی همکاری نماید. برای خودشیرینی نزد استودیوها، همکارانش را که با کمونیستها همدلی داشتند، لو داد آنها که به خاطر شهادت کازان از کار بیکار شدند و نامشان در ((فهرست سیاه)) قرار گرفت هرگز او را نبخشیدند. وقتی در سال 1998 اسکاری افتخاری به او اهدا میشد، بسیاری از چهرههای آشنای سینمای آمریکا که در سالن حاضر بودند، از او استقبال سردی کردند. کازان حق به جانب اسکارش را تحویل گرفت و بی آن که این جمله را خطاب به شخصی به خصوصی ادا کند، گفت: (( خب فکر میکنم حالا دیگر میتوانم بزنم به چاک.))
از جمله آثار فوقالعاده و البته محدود کازان عبارتند از: قول مردانه (1947)، زاپاتا! (1952) و در بارانداز (1954) و نخستین فیلم جیمز دین، شرق بهشت (1955).
پشت صحنه
- تنسی ویلیامز، آشکارا، عنصری از زندگی خودش را مورد استفاده قرار داد. به عنوان یکی از ساکنان محلهی فرانسویها، مشخصههایی از آن ناحیه را در نمایشنامهاش ادغام کرد: در آنجا واقعا مسیر یکی از ترامواویها به نام Desire وجود دارد. زمانی که در کارخانهی کفشسازی در سنلویی کار میکرد، استنلی کوالسکی اسم یکی از همکاراناش بود و بلانش دوبوآ اسم کتابدار مدرسهاش در دوران بچگی بود.
موسیقی متن
موسیقی دلچسب الکس نورث آنقدر موثر است که دلتان میخواهد در اولین فرصت سری به نیواورلئان بزنید.
جملات به یادماندنی
((کوالسکی همیشه حق داشت و هرگز نمیترسید. هرگز حیرت نکرد، هرگز شک نکرد. از خودش کاملا راضی بود. نوعی حالت تهاجمیِ ددمنشانه داشت که من از آن بیزارم، از آن واهمه دارم. از این شخصیت متنفرم.))
مارلون براندو
((50 درصد از جذابیت یک زن، توهم است.))
ویوین لی
نظر منتقدها
بازلی کراوتر (نیویورک تایمز): ((اگر چه به خوبی خود نمایشنامه نیست ولی پرشور و کوبنده است. رنج و درد و شکنجههای درونی به ندرت به این پراحساسی و وضوح به تصویر کشیده شده است.))
تایم آوت: ((الیا کازان به نوعی تصنع و نمایش دست یافته که در آن واقعگراییِ عرقگیر، به طور ناشیانهای با سبکگرایی دست به یقه است.))
وقتی استنلی با استلا درگیر میشود، این آخری به اتفاق بلانش به بالای پلکانی در همسایگی پناه میبرند. استنلی مثل بچه مجنونی که به زور و قدرت خود واقف نیست، نام استلا را فریاد میزند. استلا نرم شده و آهسته از پلهها پائین میآید.
دیدگاهتان را بنویسید