#


فیلم کار درست را انجام بده 1989

فیلم کار درست را انجام بده 1989
13 فوریه 2017 بدون نظر 3897 بازدید

فیلم کار درست را انجام بده 1989

مروری بر فیلم کار درست را انجام بده 1989

نویسنده و کارگردان: اسپایک لی. تهیه کننده: اسپایک لی و کمپانی نیورسال. بازیگران: دنی آیلو (سل)، آسی دیویس (دامیر)، روبی دی (مادر سیستر)، ریچارد ادسن (ویتو)، جین کارلو اسپوزیتو (باکینگ اوت)، اسپایک لی (موکی)، بیل نان (رادیو رحیم)، جان تورتورو (بینو)، ساموئل ال جکسون (میستر سینیورلاو ددی)، رزی پرز (تینا)، راجر گوئینو اسمیت (اسمایلی). مدت: 126 دقیقه. بودجه: 5/6 میلیون دلار. فروش: 5/27 میلیون دلار.

نامزدی‌های اسکار:

  • یهترین بازیگر مرد: دنی آیلو.
  • بهترین فیلمنامه اریژینال: اسپایک لی.

سایر برندگان اسکار 1989:

  • بهترین فیلم: راندگی برای خانم دیزی.
  • بهترین کارگردان: اولیور استون (متولد چهارم جولای)
  • بهترین بازیگر مرد: دانیل دی لوئیس (پای چپ من).
  • بهترین بازیگر زن: جسیکا تندی (رانندگی برای خانم دیزی).
  • بهترین بازیگر مرد نقش دوم: دنزل واشینگتن (افتخار).
  • بهترین بازیگر زن نقش دوم: برندا فریکر(پای چپ من).

از خواب خرگوشی بیدار شو!

اینکه چرا سالن‌های سینماهایی که فیلم اسپایک لی را نشان می‌دادند، شلوغ نشد و نمایش‌ها به درگیری نژادی نیانجامید، خدا می‌داند. تنشی که لازمه این شورش بود، همه در آنجاها جمع بود: در محله‌ای سیاه‌پوست‌نشین، در یک پیتزافروشی ایتالیایی ،که در و دیوارش را با عکس خواننده‌ها و بازیگرهای آمریکاییِ ایتالیایی تبار تزئین کرده، ولی تقریباً همه مشتری‌هایش از اهالی همان محله و سیاه‌پوست‌اند. اسپایک لی ،یک بمب نژادی‌اش را مثل یک سمفونی سازمان‌دهی و رهبری کرده.

فیلمی که گاه بامزه و خنده‌دار و گاه خشمگینانه یا متأثر کننده. موسیقی و ترانه‌هایی که در متن فیلم می‌شنویم نیز یا اپرایی است مردم‌پسند، یا موسیقی پاپ یا جازی است که از رادیو یا جک باکس به گوش می‌رسد. تصاویر فیلم حس و حالی گرم و دلنشین دارد و مملو از طیف‌های نوزی روشن  و دلچسب و کات‌هایی ناگهانی و نماهای درشتی چشمگیر. آیا اسپایک لی‌ای که خود از طبقه‌ای متوسط برخاسته، حق داشت مردمان محله‌ای محروم را توصیف کند؟ آیا پیام فیلم، بیننده را به درگیری خشونت تشویق می کند یا صلح‌طلبانه است؟ این‌ها پرسش‌هایی است که هوشمندانه در این فیلم ارژینال و قلقک‌دهنده مطرح شده‌اند.

بازیگران

دنی آیلو: دنی آیلو که بخش اعظم دیالوگ‌هایش را در فیلم خودش نوشته، نقش‌اش را با ظرافتی مثال زدنی ایفا کرده و عشق و نفرتش را نسبت به مشتری‌ها، به طور همزمان می شود حس کرد. آیلو به عنوان گنگستر، پلیس و کارگر ایتالیایی تبار، به چهره‌ای آشنا نزد سینماروها تبدیل شده است.

او با طبل را آهسته بنواز (1973) وارد عالم سینما شد و بلافاصله در فیلم‌های مهمی چون پدر خوانده 2 (1974)، بدل (1976)، برادرهای خونی (1978)، دژ آپاچی و برانکس (هر دو 1981)، روزی روزگاری در آمریکا (1984)، رز ارغوانی قاهره (1985)، روزهای رادیو (1987) و ماه‌زده (1987) ظاهر شد. فیلم‌ای اخیرش، از جمله، معشوقه (1991)، رمز سیسیلی (2000) و شام با عجله (2001) چندان قابل توجه نبوده‌اند.

آسی دیویس: آسی دیویس، یکی از رهبران مبارزات حقوق مدنی سیاه‌پوستان آمریکا، که در دوره و زمانه خود بسیار شهرت داشت، در اینجا به نمادی از صلح و آرامش در آن محله تبدیل شده است. دیویس در کنار مارتین لوترکینگ فعالیت می کرد و بعداً در مراسم ترحیم لوترکینگ و مالوکوم ایکس، همو بود در ستایش از آنها صحبت کرد. به عنوان نمایش‌نامه‌نویس، او فرار به آزادی: داستان فدریک داگلاس جوان، لنگستون، و  پرلی پیروزمن  را نوشت و کارگردانی کرد و در School Daze (1988)، تب جنگلی (1991) و مالکوم ایکس (1992) اسپایک لی ظاهر شد. وی ضمناً در پیرمردهای غرغرو (1993) و بسیاری فیلم‌ها و سریال‌های آمریکایی بازی داشته است. او با روبی دی ازدواج کرده و به اتفاق سریال آسی و روبی را در دهه 1980 ساخته‌اند.

روبی دی:  شخصیتِ مادر سیسترِ روبی ئی پشت پنجره نشسته و درباره هر چه می‌بیند مدام غر می‌زند و با غرغرهایش، روزگار آسی دیویس را سیاه کرده. دی قبل از موفقیت بزرگش با بازی در آنالوکاستا در برادوی، در دهه 1940 در تئاتر سیاهان در فیلم‌ها را در نظر نمی‌گرفتند، دی توانست با بن بست (1950) وارد عالم سینما شود و سپس با بازی در فیلم‌ها ادامه داد و از جمله در داستان جکی رابینسن (1950)، لبه شهر (1957) و تب جنگلی (1991) ظاهر شد.

کارگردان

دمای هوا در گرم‌ترین روز سال، در محله بدفورد-استیوزنت بدجوری افزایش یافته و اهالی محل به پیتزافروشی نبش پناه برده‌اند. باگینگ آوت (جانکارلو اسپوزیتو) از سل (دنی آیلو) می‌خواهد که عکس مشاهیر سفیدپوست روی دیوار پیتزافروشی‌اش را با چهره سیاه‌پوست‌های معروف عوض می‌کند.دوربین از پیتزافروشی بیرون می‌رود تا با محله و اهالی‌اش آشنایمان کند که اکثرشان سیاه‌پوست‌اند و کنار هم در صلح و صفا مشغول زندگی: یکی از آنها، موکی (اسپایک لی) است- جوانی سیاه‌پوست که به عنوان پادو در پیتزافروشی کار می‌کند و می‌داند در چنگال کاری گرفتار آمده که در آن از پیشرفت خبری نیست.

دامیز (آسی دیویس) هم همیشه مست و لایعقل روی پله‌های جلوی عمارت‌اش نشسته و فقط می‌خواهد روز را شب کند. دیگری، رادیو رحیم (بیل نان) است که با رادیوی بزرگی که صدایش را بلند کرده و با خود به این سو  و آن سو می‌کشد، اعلام وجود می‌کند. میستر سینیور لاو دادی (ساموئل ال جکسون) هم گرداننده رادیوی محلی است که موسیقی پخش می‌کند و از پشت پنجره درباره اتفاقاتی که در کوچه می‌افتد، حرف می‌زند.

اسمایلی (راجر گوئن وراسمیت)، جوانکی عقب‌مانده است، که جار می‌زند و تنها عکس مشتریم مارتین لوترکینگ و مالکوم ایکس را می‌فروشد؛ و سه مرد میانسال که مثل دسته کُر ِتراژدی‌های یونانی، روزها زیر سایه‌بانی در حاشیه خیابان، رفت و آمد عابران را زیر نظر دارند. در شبی دم‌کرده، و در حالی که پیتزافروشی پر از جماعتی است که برای گذران ساعتی آرامش به آنجا آمده‌اند، باگینگ اوت، سل را به بایکوت کسب و کارش تهدید می‌کند. تنش بالا می‌گیرد و سرانجام، موگی، سطل آشغالی را به طرف ویترین پیتزافروشی پرت می‌کند. دیگران هم بیکار نمی‌مانند و مغازه را غارت کرده و به آتش می‌کشند.

رزی پرز: رزی پرز که در اینجا در نقش نامزد موکی ظاهر شده، در واقع با همین فیلم معرفی می‌شد. او که حالا بازیگر مشهوری است در این سال‌ها از جمله، در این فیلم‌ها بازی کرده: شب بر روی زمین (1991)، مردهای سفید نمی‌توانند بپرند (1992)، بی‌باک (1993و نامزد اسکار)، می‌تواند برای تو اتفاق بیفتد (1994) و طبیعت انسانی (2002).

جان تورتورو: جان تورتورو در نقش پینو، نژادپرست آتشین‌مزاج، حکم مرکز عصبی فیلم ‌را دارد. تورتورو برای خود جایگاه خاصی در این این فیلم‌های فراموش‌نشدنی پیدا کرد: گاو خشمگین (1980)، در به در دنبال سوزان (1985)، رنگ پول (1986)، مو بتر بلوز (1990)، بارتن فینک (1991)، تب جنگلی (1991)، مسابقه تلویزیونی (1994)، آی برادر کجایی؟ (2000) و خسارت جانبی (2002).

ساموئل ال. جکسون: جکسون در نقش میستر سینیور لاو دی، گرداننده رادیوی محلی و ناظر ماجراها، احتمالاً بی‌خیال‌تریم شخصیت فیلم است. جکسون نیز مانند اسپایک لی از کالج مورهاوس فارغ‌التحصیل شده ولی پس از آن که تعدادی از افراد هیات مدیره مدرسه را گروگان گرفت، برای یک مدت کوتاه از کالج اخراج شد. او کارش را در سینما با ایفای نقش‌های کوتاه آغاز کرد: آمدن به آمریکا  (1988)، دریای عشق (1989) و رفقای خوب (1990). او با اسپایک لی در School Daze (1988)، مو بتربلوز (1990) و تب جنگلی (1991) همکاری کرد. جکسون در این فیلم نیز نقش مهمی داشته: آموس و آندرو، نشنال لمپون (هر دو 1993) ولی در نهایت با ایفای نقشی فرعی در قصه عامه‌پسند (1994) به یک بازیگر درجه یک تبدیل گردید.

پشت صحنه

  • رادیو رحیم که روی چهارانگشت هر دست‌اش، حروف عشق و نفرت را حک کرده، در واقع، تجلیل اسپایک لی است از شخصیت رابرت میچم در شب شکارچی (1955).
  • اسپایک لی فیلمنامه گار دست را انجام بده را در ظرف دو هفته نوشت.

قررا بود چی بشه چی شد

برای ایفای نقش سل، اسپایک لی ابتدا رابرت دنیرو را در نظر گرفته بود.

کارگردان

اسپایک لی گفته است «از این امتیاز برخوردار بوده‌ام که بتوانم دیدگاه سیاه‌پوستان را، که معمولاً به رسانه‌ها دسترسی ندارند، مطرح کنم ؛و حال که پولی هم برگردانم و بنابراین تهیه کننده‌ها حمایت مالی‌ام می‌کنند، باید از فرصت استفاده کنم». ورود اسپایک لی با دیدگاه‌های تند سیاسی‌اش به عالم سینما ، دینا را از ظهور فیلمسازی آفرایقایی-آمریکایی در مایه‌های اسکورسیزی، خبردار کرد. پس از فیلم کوتاه ستایش شده‌ی دانشجویی‌اش آرایشگاه بالینی جو: ما سر می‌زنیم، اسپایک لی توانست آن قدر پول گردآورد تا بتواند نخستین فیلم بلندش ، باید داشته باشدش (1986) را کارگردانی کند.

با فیلم دومش، School Daze (1988)، هیچ نشده، حمایت کمپانی‌های برزرگ فیلمسازی را به سوی خود جلب کرد. کار درست را انجام بده که یک سال بعد ساخته شد، سرو صدای زیادی به پا کرد؛ نه تنها به خاطر مضمونش، بلکه بیشتر به این دلیل که لی از یکی از گران‌ترین کالج‌های نیویورکی فارغ‌التحصیل شده و فردی است از طبقه متوسط که به اندازه کافی خیابان را نمی‌شناسد (و تازه در فیلمش از اصل موضوع، یعنی مواد مخدر که در آنگونه محله‌ها کولاک می‌کند، حرفی به میان نیاورده).

در فیلم بعدی، مو بتر بلوز (1990) لی سیاست را کنار گذاشت و فقط درباره موسیقی جاز حرف زد. سپس داستانی عاشقانه و بین نژادی را در تب جنگلی (1991) تعریف کرد بعد نوبت به فیلم/زندگینامه مالکوم ایکس )1920( رسید. کروکلین (1994) فیلمس خانوادگی بود و کلاکرز (1995)، درامی جنایی. زیباترین فیلمش، ساعت بیست و پنجم (2003) نیز، مرثیه‌ای است درباره نیویورک زخم خورده، به دنبال حادثه یازده سپتامبر. اسپایک لی سال‌ها است که به عنوان تهیه کننده، بر تولید فیلم‌های دیگران هم نظارت دارد.

از لابلای گفته‌ها

چه فرقی است بین شخصیت‌های من با شخصیت‌های هالیوودی؟ خب، شخصیت‌های فیلم‌های من، واقعی هستند.

اسپایک لی

نظر منتقدها

مینسنت کنبی (نیویورکر): با کار درست را انجام بده، که نوشته، تهیه و کارگردانی و در آن بازی کرد، اسپایک لی، بعد از وودی آلن، به عنوان معتبرترین مرد خطرناکِ همه کاره‌ی آمریکایی وارد میدان شده است.

باکس (آفیس مگزین): اسپایک لی، مثل فیلم‌های قبلی، تعداد زیادی شخصیت معرفی می‌کند… نتیجه داستانی شده که از این شاخه به آن شاخه می‌پرد و به جای یک خط روایی سرراست، ساختاری اپیزودی و آزاد دارد. با آنکه فیلم به ندرت از نفس می‌افتد، ولی فقدان محوریت داستانی، از شدت انفجار درام، که سکانس تکان‌دهنده پایانی می‌توانسته ایجاد کند، کاسته است.

این صحنه‌ای است ترسناک که انگاز همه اهالی محل، از هر رنگ و نژاد، به سیم آره زده و زشت‌ترین دشنام‌های نژادی را نثار یکدیگر می‌کنند. هیچ‌کس در این زمینه سرش بی‌کلاه نمی‌ماند. موکی: «پینو، لعنت به تو.. لعنت به تو و اون پیتزاهات و فرانک سیناترات». پینو هم دشنام‌هایی تحویل موکی می‌دهد و مایکل جکسون هم رویش. بعد نوبت به موکی است تا دست به ضد حمله بزند که بازی با کلمه است و بسیار بامزه و غیرقابل ترجمه. فقط بدانید که دشنام‌هایش را با کلماتی چون اسپاگتیِ سیردار و لوچانو پاواروتی و پری کومو و غیره قاتی می‌کند. و پینو هم در جواب معطل نمی‌ماند و یک سری بد و بی‌راه تحویل موکی می‌دهد، که قابل ذکرهاش از جمله این‌ها است: « میمون ساعتِ زنجیر طلا به دستِ مرغ سوخاریِ خور شامپانزه‌ی بوزینه‌ی بسکتبالیستِ قزمیت… پیتزای لعنیتیت  رو بردار و برگرد همون ،آفرقای گور به گوریت .»

اینجاست که میستر سینیور لاو ددی عین داورهای مسابقه وارد گود می‌شود و برای آرام کردنشان حرفهایی می‌زند بامزه، که البته باز چندان قابل ذکر نیست.

 

 

 

به اشتراک بگذارید


دیدگاه کاربران

پاسخی بگذارید

ارسال دیدگاه جدید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *