#

فیلم اسپارتاکوس
14 فوریه 2017 بدون نظر 17637 بازدید

فیلم اسپارتاکوس

مروری بر فیلم اسپارتاکوس

 

خلاصه داستاناسپارتاکوس

اسپارتاکوس (کرک داگلاس) برده معادن نمک، به بسیاتوس (پیتر یوستینف)، مالک مدرسه تربیت گلادیاتور فروخته می­شود. در چشم به هم زدنی، اسپارتاکوس به دنیای مردانی پرتاب می­شود که سرنوشت­شان در نهایت، قصابی کردن هم نوع­شان برای تفریح دیگران است.

در نبردی تا حد مرگ در مقابل اشراف­زاده­های رومی، یکی از گلادیاتورها (وودی استرود) به جای کشتن دوست­اش، نیزه­اش را به طرف آنها پرتاب می­کند.

او می­میرد ولی شجاعت­اش الهام بخش اسپارتاکوس می­شود تا سر به شورش بردارد و ارتش بزرگی از بردگان فراهم آورد که دیری نگذشته که باعث دردسر سربازان نخبه­ی رومی می­شوند.

وقتی کراسوس (لارنس اولیویه) دیکتاتور روم، امپراتوری­اش را در خطر می­بیند، از تمام قدرت­اش بهره می­گیرد تا برده­ها را سرکوب نماید. در نبرد سهمگین نهایی بین نیروهای اسپارتاکوس و رومی­ها، وارینیا، محبوب اسپارتاکوس (جین سیمونز) و فرزند شیرخوارشان، اسیر می­شوند.

کراسوس که شیفته وارینیا شده او را به رم می­برد ولی دستور می­دهد تا اسپارتاکوس و اسیران باقی­مانده را در امتداد جاده­ی اپین به صلیب بکشند.

وارینیا که همراه بسیاتوس از روم گریخته، در بین راه اسپارتاکوسِ مصلوب را می­یابد. کودک­شان را روی دست بالا می­برد و سوگند می­خورد که اما او طعم آزادی را خواهد چشید.

در ستایش آزادگی انسان

اسپارتاکوس   1960

کارگردان: استنلی کوبریک. تهیه کننده: کرک داگلاس.

فیلمنامه: دالتون ترامبو، بر اساس رمان هاوارد فاست.

بازیگران:

کرک داگلاس (اسپارتاکوس)، لارنس اولیویه (کراسوس)، جیمز سیمونز (وارینیا)، چارلز لوتون (گراچس)، پیتر یوستینف (باسیاتوس)، جان گاوین (جولیوس سزار)، نینا فوش (هلنا)، جان آیرلند (کریکسیوس)، هربرت لم (لوانتس)، وودی استرود (درابا، گلادیاتور)، تونی کرتیس (آنتونیوس). مدت: 198 دقیقه. بودجه: 12میلیون دلار. فروش: 60 میلیون دلار.

اسکارها:

  • بهترین بازیگر مرد نقش دوم: پیتر یوستینف.
  • بهترین طراحی صحنه و دکور: الکساندر گلیتزن و همکاران.
  • بهترین مدیر فیلمبرداری: راسل متی.
  • بهترین طراحی لباس: والس، بیل تماس.

نامزدهای اسکار:

  • بهترین تدوین: رابرت لارنس.
  • بهترین موسیقی متن: الکسی نورث.

سایر برندگان اسکار 1960:

  • بهترین فیلم: آپارتمان.
  • بهترین کارگردان: بیلی وایلدر (آپارتمان).
  • بهترین بازیگر مرد: برت لنکستر (المر گنتری).
  • بهترین بازیگر زن: الیزابت تیلور (باتر فیلد 8).
  • بهترین بازیگر زن نقش دوم: شرلی جونز (المر گنتری).

منم اسپارتاکوس

با وجود موانعی که بر سر راهِ استنلی کوبریک قرار دارند، ولی به زانو درآوردنش غیرممکن بود و فیلمی هم که سرانجام تحویل داد، خود دهن­کجیِ آشکاری بود به جوّ حاکم. کرک داگلاس، بازیگر و تهیه کننده فیلم، انتخاب دالتون ترامبو، نویسنده فیلمنامه اسپارتاکوس را به رخ همه کشید؛

فیلمنامه نویسی که ده سالی قبل، نام ­اش در لیست سیاه سناتور مک کارتی قرار گرفته و ممنوع­الکار شده و با این حال، با نام مستعار، فیلمنامه کلاسیک­هایی چون تعطیلات رمی را نوشته بود.

داگلاس تأکید کرد که حتماً اسم اصلی ترامبو در عنوان­بندی بیاید تا به این ترتیب، عملاً یه قضایای «فهرست سیاهیِ» او خاتمه داده شود.

ترامبو سعی کرد از اسپارتاکوس به عنوان تخته­ی پرشی برای آرمان­های سوسیالیستی­اش استفاده کند. داگلاس هم دنبال مقاصد و منافع خودش بود.

ولی وقتی گرد و غبار جر و بحث­ها فرو نشست، کوبریک فیلمنامه را برداشت و بر اساس مفهوم­های خود، بازنویسی­اش کرد. تصادم آن جان­های پرتلاطم و بلندپرواز، به یکی از سرگرم کننده­ترین و تفکر برانگیزترین فیلم­های تاریخی قرن بیستم تبدیل شد.

اسپارتاکوس،

مقاوم­ترین فیلمی است که از ژانر تاریخی دهه 1950 جان سالم به در برده و هنوز تر و تازه است و کاملاً قابل رؤیت و لذت­بخش. اسپارتاکوس، سرودی است

در ستایشِ آزادگی بشر:

«نمی­دانم، شاید در این دنیا واقعاً از صلح و آرامش برای ما و دیگران، خبری نباشد؛ اما فقط می­دانم تا زمانی که زنده­ایم باید بر اصل آزاد منشی پای­بند بمانیم.»

بازیگران

کرگ داگلاس:

نیمه­های اسپارتاکوس بود که همان پرسونای آشنای کرک داگلاس، موجودی یک پارچه خشم و عصبانیت، رو شد. در یک سوم اول فیلم، آنجا که او را می­خرند و می­فروشند و در مدرسه گلادیاتوری تربیت می­کنند و یا عاشق دختر برده­ای می­شود، داگلاس جنبه­ای از بازیگری­اش را به پرده کشید که برای خیلی­ها تازگی داشت.

علت دلچسب بودنش، تا اندازه زیادی به کوبریک برمی­گشت که مصراً دیالوگ آن صحنه­ها را تقریباً به طور کامل حذف کرد. هر چه نباشد او برده­ای بی­سواد است و عادت  ندارد افکار و احساسات­اش را با کلامی ادبی ادا نماید. در نتیجه، آن صحنه­ها کماکان مملو از صداقتی نادرند.

با این وجود حتی صحنه­هایی که داگلاس مردان­اش را با لهجه بروکلینی تهییج و در صحنه نبرد راهنمایی می­کند، تماشایشان لذت­بخش است. داگلاس با فیلم «بوکسیِ» قهرمان (1949) ستاره شد؛ سپس با باغ وحش شیشه­ای (1951) نشان داد که بازیگری استثنایی است.

دهه 1950، دوران طلایی حضور سینمایی­اش بود و در آن سال­هاست که از جمله، در کلاسیک­هایی چون بد و زیبا (1952) و شور زندگی (1956) ظاهر شد. در دهه 1960 همچنان بزرگ باقی ماند و در این فیلم­ها رؤیت شد: شهری بدون مروت (1961)، هفت روز در ماه می (1964) و فیلم مافیاییِ برادری (1968).

در دهه 1970، با یک بار کافی نیست (1975) دوباره به عالم سینما بازگشت و با خشم (1978) به حضورش ادامه داد. در دهه 1990 سکته­ای فلج­اش کرد ولی آن قدر بهبود یافت که توانست در چند برنامه تلویزیونی شرکت کند. در سال 2003، به اتفاق پسرش مایکل، در فیلم خانوادگیِ در خانواده اتفاق می­افتد، بازی کرد.

لارنس الیویه:

اولیویه (بر اساس تمامی شواهد و اسناد موجود در دنیا، تلفظ اسم «اولیویه» است و نه اولیویر‍!)، چند دهه­ای شمایل زنده بازیگری، گنجینه ملی بریتانیایی و یکی از بزرگ­ترین بازیگران تئاتر دنیا بود.

اما او با عالم سینما، رابطه­ای مبهم و آمیزه با عشق و نفرت داشت. گاه با ناشی­گری، تکنیک­های تئاتری­اش را در سینما پیاده کرد (بازیگر / Entertainer، 1960) و برخی از کارهای متأخرش آشکارا سفارشی و صرفاً برای تأمین خرج زندگی و زن و بچه انجام شد (بتسی، 1978؛ پسرهایی از برزیل، 1978؛ اینچون، 1982).

در همان حال اما، هملت (1948) که خود کارگردانی­اش کرد، به سرمشقی تبدیل شد که همه «هملت»های بعدی را با آن مقایسه می­کردند؛ و یا بلندی­های بادخیز (1939) هنوز که هنوز است سرشار از شور و عشق جلوه می­کند. در ربه­کا (1940) فراموش نشدنی است؛ و هنرنمایی­اش در دونده­ی ماراتن (1976) در نقش یک دندانپزشک نازی سادیست، حیرت انگیز است.

بازی او در اسپارتاکوس

و در نقش کراسوس جزو یکی از بهترین­هایش محسوب می­شود. در اینجا خطرهایی کرد و تمامی ظرافت­های قابل تصور برای انتقال وجو شخصیت خبیث­اش را به کار زد. در بین روابط عاطفی و ازدواج­های معتددش، باید به زندگی مشترک­اش با ویوین لی اشاره کرد.

با وجود زندگی حرفه­ای خارق­العاده، اولیویه بازیگری را نوعی «خودنمایی مازوخیستی» بر می­شمرد، «کارهای احمقانه­ای که باید آن قدر خوب انجام شوند که مؤثر بیفتند.»

جین سیمونز:

سیمونز در هملتی که اولیویه ساخت، نقش افلیا را بر عهده داشت؛ جور بودن­شان هم در اسپارتاکوس احتمالاً از همین جا ناشی می­شود. صحنه آخرشان در پایان فیلم، مملو از اشارات زیرمتنی است.

در مقابل، در صحنه­هایی که مقابل کرک داگلاس بازی داد، جلوی خنده­اش را نمی­تواند بگیرد. و همه این­ها نیز در میانه­ی اثری رخ می­دهد که پرخرج­ترین فیلم تاریخی تا آن زمان تلقی می­شد و از قضایا، خوش و بش­هایشان هم خیلی دلنشین از کار در ٱمده است.

سیمونز

بازیگری­اش را با نقش­هایی معمولی در انگلستان شروع کرد و تا پایش به هالیوود رسید، نقش زنی جنایتکار را در فرشته صورت (1953) بازی کرد.

چند سالی بیشت وقت­اش صرف بازی در فیلم­ها تاریخی شد: آندروناکل­ها و شیر (1952)، ردا (1953)، مصری (1954) و دزیره (1954) از آن جمله­اند. او در مردها و لعبت­ها (1955) آواز خواند و در انتظارات بزرگ (1946) نقش استلا، دختری جوان و زیبا را ایفا کرد.

پشت صحنه

کرک داگلاس برای آن­که تا حد ممکن حضور بازیگری­های معروف را در فیلم­اش تضمین کرده باشد، به هریک فیلمنامه متفاوتی داد: در هر نسخه­ای به شخصیت بازیگر موردنظر بیشتر پرداخته شده بود.

صدای فریاد سربازان ارتش بردگان، که از 8500 سیاهی لشکر اسپانیایی تشکیل می­شد با فریاد طرفداران تیم فوتبال (آمریکایی) اسپارتان در ایالت میشیگان دوبله شد.

دکور

نماهای خارجیِ خانه کراسوس در کاخ افسانه­ای هرست (میلیاردر ٱمریکایی) در سن­سیمون، کالیفرنیا گفته شد.

قرار بود چی بشه چی شد

نقش وارینیا، محبوبِ برده­ی اسپارتاکوس را در ابتدا به اینگرید برگمان و ژان مورو پیشنهاد کردند که نپذیرفتند.

موسیقی متن

موسیقی بسیار کار شده­ی اسپارتاکوس توسط الکس نورث نوشته شد که کارش را با اتوبوسی به نام هوس در 1951 شروع کرد. موسیقی جازی که نورث برای این فیلم اخیر نوشت چنان هیجان انگیز بود که «لژیون ضوابط اخلاقیِ» آمریکا از دست­اش شکایت کرد چون می­گفتند نوای ساکسوفنِ سولویش، جوان­ها را از راه به در می­کند.

خلق را تقلیدشان برباد داد

گلادیاتور (ریدلی اسکات، 2000)

جمله­ی جالب

به من پول می­دهند صبر کنم؛ توی خودِ فیلم­ها مجانی بازی می­کنم.

لارنس اولیویه

نظر منتقدها

مجله لابف:

«حکایتی پر و پیمان که با دبدبه و کبکبه تعریف شده.»

نیویورک پست:

«مثل بن هور، در ردیف غول­های تاریخ سینما قرار می­گیرد.»

بازلی کراتر (نیویورک تایمز): «حرف مفتِ تاریخی – منظر پانورامیک قلابی از رم… مملو از شور میهن­پرستانه، تراژدی­های خونین، مقادیر زیادی ناز و اطوار رمانتیک و خطاهای تاریخی. ضمن آن که طوری تعریف شده که با ذائقه­ی خام بچه مدرسه­ای­ها هم جور در بیاید.»

کارگردان

استنلی کوبریک می­خواست مخاطبان فیلم­اش به اسپارتاکوس به عنوان اثری نادر در ژانر فیلم­های تاریخی نگاه کنند: «من بیشتر از الکساندر نوسکی آیزنشتاین تأثیر گرفتم تا از بن هور یا هر فیلم «سسیل ب.دومیل»ی دیگری.

کوبریکِ 31 ساله، فقط یک فیلم بدنه­ی اصلیِ دیگر، کوره راه­های افتخار، ساخته بود، ولی اعتماد به نفس فراوانی داشت. او قبل از هر چیز آمد و فیلمنامه دالتون ترامبو را بازنویسی کرد و از دیالوگ­هایش کاست و جنبه تصویری فیلم را افزایش داد.

درگیری­های او با کرک داگلاس و راسل متی، مدیر فیلمبرداری، به همان اندازه­ی ماجراهای اسپارتاکوس، تاریخی­اند! داگلاس درباره کوبریک گفته بود:

«اگر فقط یک بار با مخ به زمین بخورد، یاد می­گیرد چطور کوتاه بیاید؛ آن وقت است که شاید کارگردان بزرگی شود.» جداً؟! کوبریک همان­طور یک دنده و مستقل باقی ماند و کماکان با وسواس فروان فیلم ساخت، فیلم­هایی که هر یک حادثه­ای در تاریخ سینما محسوب می­شدند.

کارنامه سینمایی کوبریک از جمله شامل این فیلم­هاست:

کوره راه­های افتخار (1957)، لولیتا (1962)، دکتر استرنج لاو (1964)،

2001: اودیسه فضایی (1968)، پرتقال کرکی (1971)، بری لیندون (1975)، تلائلو (1980)، خشاب تمام فلزی (1987) و آخرین فیلم­اش چشمان تمام بسته (1999) که پس از مرگ­اش اکران گرفت.

با وجو شجاعت و داشتن استراتژی جنگی، اما مقاومت نیروهای اسپارتاکوس در مقابل حملات غافیلگرانه و سه جانبه­ی ارتش کراسوس درهم می­شکند.

آنچه پیش می­آید در یک کلام، کشتاری است بی­رحمانه، و از آن میان چند صد نفری که زنده می­مانند، همگی از جمله اسپارتاکوس و یار وفادارش آنتنیوس، که به اسارت در می­آیند. کراسوس اصرار دارد که ردپایی از افسانه­ی او به گسترش اسپارتاکوس در یادها باقی نماند…

هیچ اثری، نه شعری، نه ترانه­ای و نه خاطره­ای. به این منظور، اصرار دارد که اسپارتاکوس به فجیع­ترین و تحقیر آمیزترین شکل بمیرد تا سرمشقی باشد برای دیگران. اما از آنجا که کراسوس هرگز دشمن­اش را به چشم ندیده، باید روی پیروانش حساب کند تا شاید او را لو دهند:

« اسپارتاکوس را به من نشان دهید و از مرگ نجات خواهید یافت.» اسپارتاکوس می­خواهد قدم پیش بگذارد تا شاید با این کار دیگران را از مرگ برهاند. اما قبل از آن که حرکتی انجام دهد، مردان وفادارش، یک به یک گام پیش می­گذارند و فریاد می­زنند: «منم اسپارتاکوس! منم اسپارتاکوس! منم اسپارتاکوس!…»

اسپارتاکوس به شدت از این همه فداکاری متأثر شده، اما کراسوس را این واکنش خوش نمی­آید: «همه­شان را به صلیب بکشید!»

برچسب ها برچسب‌ها:, , , ,
به اشتراک بگذارید


دیدگاه کاربران

پاسخی بگذارید

ارسال دیدگاه جدید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *