#


زیر سوال بردن مردانگی و میهن پرستی پس از جنگ، در سینما

سینما
15 ژوئن 2017 بدون نظر 1201 بازدید

زیر سوال بردن مردانگی و میهن پرستی پس از جنگ، در سینما

زیر سوال بردن مردانگی و میهن پرستی پس از جنگ، در سینما

پس از گذشت مدت چندی از جنگ این فرصت برای سینما پیش آمد که قرار دادهای مردانگی از جمله میهن پرستی را زیر سئوال ببرد و به بوته ای نقد بکشد . فیلم دریای متلاطم اثر چارلز فرند ، این امر را از طریق نمایش افسردگی کاپیتان نیروی دریایی به دلیل آدم کشی در « جنگ ، آن جنگ لعنتی » از طریق همدلی با اشک ها و می خوارگی او ، و طریق بررسی ماهیت رابطۀ او ( با بازی جک هاوکینز ) با گماشته اش ( با بازی دانلد سیندرن ) که بنا به اشارات موجود در فیلم از رابطۀ حرفه ای تا عشق شهوانی می تواند باشد نشان می دهد .

فیلم نسخۀ براونینگ ( آنتونی آسکوییت ، 1951 ) که اقتباسی است از نمایش نامۀ ترنس رتیگان هر مشکلی از مردانگی را که با شکیبایی و سکوت و سرکوب احساسات شناخته می شود متهم می کند . در این فیلم ، یک استاد درس ادبیات کلاسیک ( مایکل ردگریو ) را می بینیم که از رنج سال ها عدم وفاداری همسرش و همچنین شکست در ابراز احساسات نسبت به شاگردانش به انسانی خشک و تلخ بدل شده است .

در فیلم قربانی ( 1961 ) ، درک بوگارد نقش وکیلی را بازی می کند که وادار می شود به طور علنی از هویت خود دفاع کند . و راز گروهی حق السکوت بگیر را پس از خودکشی معشوقش برملا کند ، گرچه ممکن است این کارها حرفه اش را به خطر بیندازد و زندگی زناشویی اش را از هم بپاشد . اما فشارهایی که به دلیل پنهان کردن این بخش از مردانگی اش بر او وارد می شود دیگر برایش قابل تحمل نیست .

ارزش های سنتی مردانگی

جنگ ارزش های سنتی مردانگی را مخدوش کرده بود و عدم قطعیت های مربوط به این مسأله در کنار آزادی هایی که BBFC برای فیلمسازان قائل شد شرایط ظهور سینمای واقع گرایی را فراهم کرد که تصاویر جدیدی از مردانگی را به آزمون گذاشت و راه را برای « موج نو » ی بریتانیا و سینمای مردان جوان خشمگین هموار کرد .

این امر از بسیاری جنبه ها به سینمای بریتانیا حیات جدیدی بخشید ، اما تمامی جنبه های آن را احیا نکرد ؛ در واقع برای دیدن سینمای زنان خشمگین در بریتانیا باید به نخستین فیلم های گریسی فیلدز ، فیلم های تاریخی گینزبرادر دهۀ 1940 و یا جنبش فمینیستی دهۀ 1970 و پس از آن رجوع کرد .

ماشین آلات سمعی و بصری در طرح هایی که حزب ناسیونال سوسیالیسم [ آلمان ] برای زندگی ارائه می کرد نقش به سزایی داشت ، حزبی که سخت تلاش می کرد تا بر فعالیت انسان ها نظارت کند و جهان بیرونی را تحت سیطرۀ خود در آورد . آدولف هیتلر و وزیر تبلیغات او ، یوزف گوبلز ، به توانایی سینما در برانگیختن احساسات و فلج کردن اذهان ، و خلق توهمات مؤثر و اسیر کردن مخاطبان کاملاً آگاه بودند .

تکنولوژی

آنها در حین تعیین Metteurs_en_scene روز آمدترین تکنولوژی را به کار گرفتند تا جامعه ای مملو از صحنه های تماشایی ، جشن ها ، نمایش های سبک ، و نمایش های پرشکوه توده ای به وجود آورند . رژیم هیتلر موجد یک رخداد سینمایی مستمر بود ، چیزی که هانس یورگن سیبربرگ بعدها « فیلمی از آلمان » نامیدش.

در کنار نازی ها که دیوانۀ سینما بودند ، رایش سوم ساختۀ سینما بود ، ساختاری وهمی که هم کارکرد کارخانۀ مرگ . حتی نیم قرن پس از سقوط هیتلر ، سینمای رایش سوم همچنان موجب بروز واکنش های افراطی و شیوه های اغراق آمیز است .

بسیاری از مفسران سینمایی با توجه به سبعیت ناسیونال سوسیالیسم ، فیلم های سینمایی و خبری و مستندی را که تحت لوای آن ساخته شده است نمایانگر سیاه ترین لحظۀ تاریخ سینما می دانند . به قول ویلهلم رُت ، ناقد آلمانی ، مجموعۀ 1100 فیلم داستانی که در میان سال های 1933 و 1945 ساخته شد.

برداشت هایی از جهنمی سینمایی را به تصویر می کشد که در آن رنج های انسان یا معلول تبلیغاتی وحشتناک است یا معلول اشکالی پر طمع طراق و یا معلول کیچ های ( Kitsch، آثار هنری بی ارزش و متظاهرانه ) تحمل ناپذیر . سینمای نازی هنوز هم در ذهن بسیاری از افراد هزار _ چشم مابوزه یا دوربین همه جا حاضر 1984 را به خاطر می آورد .

ناسیونال سوسیالیست ها

ناسیونال سوسیالیست ها بلافاصله پس از به دست گرفتن قدرت سینمای آلمان را از وجود پر ارزش پیشگامان هنری آن و اغلب حرفه ای ها و عوامل فنی این صنعت محروم کردند . بیش از 1500 فیلمساز که بسیاری از آنها یهودی یا ترقی خواه و استقلال طلب بودند از آلمان گریختند و در بسیاری از موارد جای آنها را نویسنده های اجیر شده و وابسته و افراد ابن الوقت گرفتند .

از نظر سرسخت ترین مخالفان نازیسم ، سینمای نازی آنتی تز « پردۀ جن زده » و مقدس وایمار است ( لوته آیزنر ) به یادماندنی ترین دستاورد این موجود سنگین سوء استفادۀ نظام مند و با برنامه از نیروهای سازندۀ سینما برای شستشوی مغزی توده ها ، ایجاد وحشت و اختناق ، و ویران کردن جهان بود .

گوبلز قدم پیش گذاشت تا « سینمای آلمان را از بیخ و بن اصلاح کند .» سینمای جدید باید گناهان نظام وایمار ، وقت گذرانی هنر برای هنر ، آزادی خواهی روشنفکرانه ، و تجارت و سوداگری را تماماً کنار بگذارد . این سینما باید از زندگی سیاسی نشأت بگیرد ، و به اعماق روح آلمان راه بجوید . گوبلز در نخستین بیانه های خود استعاره های طبیعی و نظامی را درهم آمیخت ، فیلم را کالبدی انسانی و منطقه ای نظامی می خواند و از خود به عنوان پزشکی یاد می کرد که با جراحی می تواند موجود زنده و ناپاکی را از شر اجزای بیگانه و مضر برهاند .

گوبلز

او اظهار می کرد : « حیات بخشیدن به هدف و خمیرۀ دنیایی جدید به تخیل نیاز دارد » گوبلز بارها تأکید کرد که فیلم باید تأثیری قابل تشخیص داشته باشد و دل و ذهن را به بازی بگیرد . وظیفۀ سینما همان وظیفۀ هنر عامه پسند و پرطرفدار است ، هنری که هم در خدمت دولت و حکومت است و هم نیاز های شخصی را برآورده می سازد.

آرای سیاسی باید نیرویی زیباشناختی و عاطفی و احساسی داشته باشند . با این حال این امر از نظر گوبلز فقط به معنای به راه انداختن رژه های حزبی ، ثبت گزارش های مستند از عملیات کماندوها ، و بت کردن پرچم ها و نشان ها نبود . هنر اصیل سینما باید از امور روزمره فراتر رود ؛ در واقع باید « به زندگی عمق ببخشد »

اولین وظیفۀ NSDAP پس از به قدرت رسیدن در سال 1933 بازسازی تخیل مردم براساس باورهای خود ، و به بیان دیگر ارائه جهان بینی جذاب و خوشایند به آنها بود . البته این نکته به این معنا نیست که ناسیونال سوسیالیسم برنامه ای نظام مند یا دیدگاهی منطقی و روشن داشت ، بلکه فقط کارکرد جلوه هایی است که در رژه های پرشور و تظاهرات مداوم به اجرا درمی آمد . فیلم عبارت بود از همان جلوه ای ویژه ای که رایش سوم با آنها تصویری افسانه ای و دروغین از خود ساخت .

شبه مستند

فیلم شبه مستند پیروزی اراده ( لنی ریفنشتال ، 1935 ) که رژۀ حزب نازی در نورنبرگ ( 1934 ) را به تصویر می کشد حماسه ای بزرگ است دربارۀ نظم نوین ، بیان ماندگار زندگی بزرگان و قدیسین ، و رخدادی مدرن که در برابر قشونی از دوربین به روی صحنه آمده است .

این فیلم صدراعظم رایش را در جامه ای اسطوره ای چو نان منجی ای نشان می دهد که از فراز ابرها پایین می آید تا پیروان وفادارش را جان بخشد ، پیروانی که مانند توده ای از ارایه های حیرت انگیز و با ابهت گرد هم آمده اند و وفاداری بی چون و چرای خود را به او به قسم فریاد میزنند .

در وقایع نگاری ریفنشتال از المپیک سال 1936 در برلین ( المپیا ، 1938 ) ، فورر ( رهبر ) به معنای واقعی کلمه به خدایی کلاسیک و قادری متعال با آن نگاه خیره اش تبدیل می شود . آغاز فیلم در یونان است و معبد زئوس ، و پایان آن در برلین و تصویری از نیم رخ هیتلر رهبر در جایگاه سرور بی رقیب و بی همتای مناسک و شعائر ایستاده است .

کار نمایش و ناسیونال سوسیالیسم ، از جنبه هایی تعیین کننده ، از یک قماشند. جریان تصاویر و حرکت حزب هیجانی بی وقفه و پرسپکتیوی متغیر ایجاد می کند ، و هر دو برای واقعی جلوه دادن دنیایی خیالی به طراحی های پیچیده و نمایش های دراماتیک و تأثیر گذار متوسل می شوند .

سینمای نازی

سینمای نازی به مثابه منبع دگرگونی شکل گرفت ، تکنولوژی و هنری که هدف برانگیختن شور و احساس و آفرینش مردی جدید را داشت ، و همین طور هدف باز آفرینی زنی که در خدمت نظم نوین و مرد جدید باشد . در نخستین فیلم اوفا که NSDAP از آن بسیار حمایت کرد.

یعنی فیلم Hitler Youth Quex ( هانس اشتاین هوف ، 1933) ، پسری نوجوان به خدمتکاری بی شخصیت و سپس دگرگون شده و به مدیومی سیاسی تبدیل می شود . بدن هاینی فولکر پس از به قتل رسیدن به دست کمونیست های آشوبگر به پرچمی دستخوش باد دیزالو می شود ، و پرچم نیز به زمین زیرپای سربازانی تبدیل می شود که به سوی آینده ای بیرون از کادر رژه می روند .

شهدای ژرمنی و قهرمانان افسانه ای

پس از آن صف طولانی شهدای ژرمنی و قهرمانان افسانه ای که نقش آنان را معمولاً امیل یانینگز و ورنرکراوس و هاینریش گئورگه بازی می کردند . نمایش تصویر سیاستمداران بزرگ ( در فیلم های فردریک 1937 ، بیسمارک 1940 ، کارل پترس 1941 ) ، هنرمندان ( در فیلم های فردریش شیلر 1940 ، آندرئاس اشلوتر 1942 ) ، و دانشمندان ( در فیلم های رابرت کخ 1939 ، دیزل 1942 ، پاراسلسوس 1943 ) در فیلم ها آغاز شد .

در این فیلم ها ، زنان به ندرت نقشی فعال دارند ، و عمدتاً چیزی جز نوعی چالش یا مانع نیستند ( یک ژانر کوچک و واقعی از حکایات اخلاقی نازیسم هست که به رام کردن زنان سرکش و بازپروری عشاق و زنان خود رأی می پردازد ).

در فیلم های این دوره ، حضور زنان عمدتاً به نقش پرستارانی فهمیده و همراهانی خانگی محدود می شود . دو فیلم پر فروش زمان جنگ یعنی کنسرت تقاضا کنسرت ( ادوارد فون بورسودی ، 1940 ) و عشق بزرگ ( رالف هانسن ، 1942 ) دربارۀ زنانی است که صبر می کنند و می اموزند ک8ه صبورانه رنج بکشند تا محبوب شان به هدفی والاتر که همان آلمان باشد خدمت کند .

آلمان : نازیسم و پس از آن ، دورۀ حکومت نازی ها ، اریک رنچلر

برچسب ها
به اشتراک بگذارید


دیدگاه کاربران

پاسخی بگذارید

ارسال دیدگاه جدید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *