#


فیلم 2001: یک اودیسه فضایی

فیلم 2001: یک اودیسه فضایی
13 فوریه 2017 بدون نظر 1853 بازدید

فیلم 2001: یک اودیسه فضایی

درآمدی بر فیلم 2001: یک اودیسه فضایی

خلاصه داستان

اودیسه فضایی که مثل یک سمفونی به چند موومان تقسیم شده، به بررسی تماس انسان باهوشی فرازمینی می‌پردازد؛ هوشی که به شکل و شمایل تک تک سنگ سیاه صیقلی (مونولیت) خود را نشان می‌دهد. نخستین تماس مونولیت، چهار میلیون سال پیش اتفاق می‌افتد. میمون‌های ما قبل تاریخ، با این مونولیت برخوردی دارند و پس از آن است که یاد می‌گیرند تا از استخوان‌ به عنوان سلاح و ابزار استفاده نمایید.

یکی از میمون‌ها، استخوانی را به هوا پرتاب می‌کند؛ استخوان در هوا چرخ می‌زند و بالا و بالاتر می‌رود و به سفینه‌ای فضایی تبدیل می‌شود. مونولیت دوم، وقتی کشف می‌شود که انسان پا بر روی کره ماه می‌گذارد. سومین مونولیت که نزدیک ژوپیتر کشف شده، دیو بومن فضانورد (کایر دالیا) را به درون دروازه‌ی ستاره‌ای می‌کشد و او را به سفری می‌برد در درون و فراسوی فضا از سوی دیگر، هال، هوش مصنوعی دیوانه‌ی سفینه، دست به بازی ذهنی خاطرناکی با مکانیسم سفینه می‌زند و خود، پس از یک لوبوتومی الکترونیک، عقل‌اش را از دست می‌دهد.

در پرده آخر، بومن فرسوده و ناتوان، خود را در باغ وحشی انسانی محبوس می‌یابد که حاصل قوه تخیل خودش است. بومن در حالی می‌میرد که مونولیت در پای بالین‌اش است و سپس، به عنوان «کودکی ستاره‌ای» و آماده برداشتن یک گام بزرگ دیگر، دوباره متولد می‌شود.

کارگردان و تهیه کننده: آستنلی کوبریک. نویسندگان فیلم‌نامه. کوبریک، آرنور سی. کلارک؛ براساس کتاب کلارک. بازیگران: کایر دانیا (دکتر دیوید «دیو» بومن)، گری لاکوود (دکتر فرانک پول)، ویلیام سیلوستر (دکتر هیوود ر. فلوید)، دانیل ریشتر (مون واچر)، لیونارد روسیتر (دکترآندره سمیسلف)، داگلاس رین (صدای هال)، بیل وستون (میمون) مدت: 141 دقیقه. بودجه 5/10 میلیون دلار. فروش جهانی: 5/190 میلیون دلار.

اسکارها

بهترین جلوه‌های صوتی و تصویری: استنلی کوبریک.

بهترین طراحی صحنه و دکور: آنتونی مسترز، هری لنگ، ارنست آرچر.

نامزدی‌های اسکار

بهترین کارگردان: استنلی کوبریک.

بهترین فیلمنامه اریژینال کوبریک و آرتور سی. کلارک.

سایر برندگان اسکار 1968

بهترین فیلم: اولیورا

بهترین کارگردان: کارول رید (اولیورا)

بهترین بازیگران مرد: کلیف رابرتسون (چارلی)

بهترین بازیگر زن: کاترین هیبورن (موضوع، گل‌های سرخ بود).

بهترین بازیگر مرد نقش دوم: جک آلبرتسین (موضوع، گل‌های سرخ بود).

بهترین بازیگر زن نقش دوم: روث گوردن (بچه رزمری).

همچون شعر و موسیقی

موسیقی کوبنده‌ی چنین گفت زرتشت، به ما می‌گوید که دیگر روی زمین نیستیم. کوبریک، همیشه هدف‌هایی والا داشت، ولی این بار، تیر کمانش از ستاره‌ها نیز فراتر رفت و به کهکشان‌ها رسید تا درباره‌ی ایده‌های او در باب جایگاه بشر در عالم هستی، زندگی فرازمینی، و زندگی و مرگ هوش و تخیل، کندو کاو نماید.

بعضی از بینندگان فیلم حیران می‌مانند و چیزی از آن سر در نمی‌آورند و بعضی دیگر، به شدت مجذوب‌اش می‌شوند. چه از این دسته آدم‌ها باشید و چه از آن یکی، در یک چیز شکی وجود ندارد: کوبریک نشان داد که سینما، تا کجاها می‌تواند برود. قبل از اودیسه، نه جنگ ستارگانی وجود داشت و نه برخورد نزدیک از نوع سوم و نه ثی.تی…

ولی اسم این را «فیلم فضایی» گذاشتن به این می‌ماند که اسم تابلوهای سیب سزان را «میوه» بگذاریم. این اثر از تخیلی عمیق سرچشمه گرفته و باید همچون موسیقی، گوش داده شود، مثل شعر خوانده شود، و مانند «تابلوهای نقاشی» متحرک، دیده شود.

بازیگران

داگلاس رین: کامپیوتر هال 9000 (با صدای داگلاس رین) می‌گوید: «می‌دانم هرگز نمی‌توانم خود را از شرِ این فکر خلاص کنم که قضیه مشکوکی درباره این مأموریت وجود دارد.» هال، مطابق معمول، درست می‌گفت: بدجوری هم درست می‌گفت! با آن چشمان شیشه‌ای تهدید کننده و جستجوگر، و آن نقش آفرینی پراحساس، هال، به یادماندنی‌ترین شخصیت فیلم است… البته بعد از میمون‌ها.

کایردالیا: کوبریک، از کاپر دالیا در نقش دکتر بومن، با آن نگاه خالی و مبهم، خوش‌اش می‌آمد؛ و دالیا، خوب هم به درد این فیلم می‌خورد. ولی نگاه او برای هالیوود، زیادی خالی و مبهم بود و به همین خاطر، چند نقش دیگر (همه اصلی) بیشتر بازی نکرد: کشیش اوباش (1961)، دیوید ولیزا (1962) و بانی لیک گمشده (1965). بعد از اودیسه فضایی، دالیا بیشتر در محصولات کانادایی و تریلرهای رده – ب ظاهر شده تا اینکه در سال 1984، در دنباله اودیسه، 2010 (1984) در همان نقش بومن نقش آفرینی کرد. (البته کوبریک در این یکی دستی نداشت.)

پشت صحنه

  • به گفته راجر ایبرت که خودش آنجا بوده: «اینکه گفته می‌شود نخستین نمایش عمومی فیلم، فاجعه بود، غلط است؛ چون بسیاری از کسانی که تا پایان فیلم در سالن نشستند، می‌دانستند که شاهد یکی از بزرگ‌ترین فیلم‌های تاریخ سینما بوده‌اند. ولی بعضی‌ها هم در سالن نماندند. راک هادسن که از سالن خارج می‌شد، می‌گفت: “می‌شه یه نفر به من بگه این آشغال درباره چیه؟”
  • طرح لباس میمون‌ها آنقدر خوب و واقعی بود که حتی اعضای آکادمی نیز متوجه نشدند که میمون‌ها واقعی نیستند.
  • عجیب‌تر از خیال: به قول آیزاک آسیموف، استنلی کوبریک که حدس می‌زد شاید تا قبل از نمایش عمومی فیلم، سروکله موجودات فضایی پیدا شود، به فکر افتاد تا خودش و فیلم‌اش را در این زمینه بیمه کند. به همین منظور، به بیمه معروف لویدز در لندن مراجعه کرد ولی بیمه چی ها درخواست‌اش را رد کردند. تصورش را بکنید!
  • با آن که فیلمنامه را کوبریک نوشته و کتاب اصلی به قلم آرتور سی کلارک است، قرار شد موقع چاپ کتاب، اسم کوبریک به عنوان نویسنده دوم بیاید. اما کوبریک از این ایده خوش‌اش نیامد. او عمداً امروز و فردا کرد تا اول فیلم‌اش به نمایش درآید و این موضوع، باعث تبلیغات منفی نشود.
  • کوبریک، ابتدا قصد داشت ساختن موسیقی متن فیلم را به الکس نورث (سازنده موسیقی اسپارتاکوس) سفارش دهد. ولی کوبریک از موسیقی کلاسیکی که سرصحنه گوش می‌کرد، چنان راضی بود که تصمیم گرفت از همان قطعات در فیلم استفاده نماید.
  • یکی از نخستین نسخه‌های فیلمنامه، روایتگر داشت.

 

کارگردان

کوبریک در گفتگویی اعلام کرد: «سعی کردم تجربه‌ای بصری خلق کنم؛ تجربه‌ای که از رده‌بندی‌های کلامی فراتر رفته و با محتوایی فلسفی و حسی، مستقیماً به ضمیر ناخودآگاه نفوذ می‌کند… می‌خواستم فیلم یک تجربه عمیق ذهنی باشد که مثل موسیقی، از طریق لایه‌های درونی ناخودآگاه به بیننده، منتقل شود… در مورد معناهای فلسفی فیلم، آزادید هر حدسی خواستید بزنید…»

کوبریک از پرواز با هواپیما وحشت داشت ولی همانطور که آثارش نشان می‌دهند. تخیل‌اش از بال و پر گرفتن نمی‌هراسید. (وحشت کوبریک از پرواز چنان زیاد بود که موقع اقامت در آمریکا فقط با اتومبیل و قطار مسافرت می‌کرد.) فکر وجود موجودات زنده در سیارات دیگر هیچگاه کوبریک را رها نکرد؛ و همین اعتقاد بود که او را به ساخت اودیسه فضایی واداشت.

در این فیلم نیز، مثل همیشه بر تمامی جزییات کار نظارت کرد، و عوامل فیلم با شناختی که از وی داشتند، با وسواس‌ها و دغدغه‌هایش کنار آمدند. اگر نظریه مولف بر جای باقی بماند به حاظر درک آثار سینماگرانی چون کوبریک خواهد بود، که فیلم‌هایش (کشتار، 1956؛ کوره راه‌های افتخار، 1957، لولیتا، 1962؛ پرتقال کوکی، 1971؛ تلالو، 1980) نمایانگر ایده‌ای هستند که خودش بدینگونه توصیف می‌کند: «کارکرد نویسنده، نقاش، یا فیلمساز به این خاطر نیست که حرف خاصی را بخواهد بزند؛ می‌خواهد حسی را انتقال دهد.»

قرار بود چی بشه، چی شد

قبل از انتخاب داگلاس رین، بنا بود نایجل دیونپورت و مارتین بالسام به جای هال حرف بزنند.

جملات به یادماندنی

احتمال دارد هوش ماوراء زمینی، صورت تکامل یافته نوع‌های بیولوژیک باشد… که از آن شکل ظریف به وجودهای ماشینیِ نامیرا تبدیل شده‌اند… و سپس به موجوداتی تغییر شکل داده‌اند که صرفاً از روح و انرژی تشکیل شده‌اند. توانایی‌های آنها نامحدود و هوش‌شان برای آدم‌ها غیرقابل درک است… آنها در نهایت، از همان ویژگی‌های دوگانه‌ای برخوردارند که همه خدایان: عالم مطلق و قادر مطلق.

کارگردان، حالت یک ماشینِ ایده و سلیقه را دارد؛ و فیلم، یک سلسله تصمیم‌های خلاقانه و تکنیکی است؛ این وظیفه‌ی کارگردان است که تا حد ممکن تصمیم‌های درست را بگیرد.

کوبریک (درباره اودیسه و سینما)

نظر منتقدها

بوستن گلاب: «خارق‌العاده‌ترین فیلم تاریخ سینما… که به همان اندازه کشف بُعدِ دیگری در زندگی، هیجان‌انگیز است.»

رناتا آدلر (نیویورک تایمز): «فیلم، چنان درگیر مشکلات خود و استفاده از رنگ و فضا و پایبندی به جزییات علمی / خیالی است که بین مجذوب کننده و شدیداً کسالت‌بار، معلق مانده.»

هال، سوپر کامپیوتر سفینه، قبول ندارد که اشتباه کرده و حالا که فضانوردها دنبال از کار انداختن‌اش هستند، او هم قصد دارد نقشه فضانوردها را خنثی نماید. بومن از او می‌خواهد تا دریچه اضطراری را باز کند. هال زیر بار نمی‌رود و به وی می‌فهماند که می‌داند بومن فکر می‌کند او عقل‌اش را از دست داده و حاضر نیست کنترل سفینه را واگذار کند.

او با آن صدا و لحن ریاکارانه‌اش می‌گوید: «این مأموریت مهم‌تر از آن است که اجازه دهم به خطرش بیندازید.» بومن خود را به آن راه می‌زند، اما کامپیوتر نیز با وجود مشکل مداربندی‌اش؛ کماکان هوش و حواس‌اش سر جایش است. هال می‌گوید که نمی‌تواند اجازه دهد بومن هر کاری خواست انجام دهد. هال به بومن می‌فهماند که به یک جور «برادر بزرگه» (اشاره به کتاب 1984 جورج اوول و شخصیتی که همه را می‌یابد) تبدیل شده و بومن نمی‌فهمد هال چطور دست‌اش را خوانده است.

هال به بومن می‌گوید: «دیو، اگر چه توی سفینه‌ی کمکی همه‌ی موارد احتیاطی را در نظر گرفته بودید، ولی توانستم لب‌هایتان را بخوانم.»

برچسب ها برچسب‌ها:, , , ,
به اشتراک بگذارید


دیدگاه کاربران

پاسخی بگذارید

ارسال دیدگاه جدید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *