#


فیلم دکتر استرنج لاو

فیلم دکتر استرنج لاو
12 فوریه 2017 بدون نظر 3561 بازدید

فیلم دکتر استرنج لاو

مروری بر فیلم دکتر استرنج لاو

خلاصه داستان

در اوج جنگ سرد، یکی از نظامیان دیوانه­ی مسئول پرتاب بمب­ها به نام جک دویپر (استرلینگ هایدن) اتفاقی، یک جنگ اتمی به راه می­اندازد. قطع به داخلِ کابین تنگ و باریک یک هواپیمای بی – 52 که برای حمله­های غافلگیرانه علیه روس­ها به پراز درآمده. در همان حال فرمانده­ی پرواز، سرگرد تی.جی.«کینگ» کنگ (اسلیم پیکینز) یک کلاه کابوی­ای سر می­گذارد و به جنگ می­رود: «جانمی هی!» قطع به تالار جنگ – که سالن بزرگی است و زیرزمینی و غار مانند – که در آن پرزیدنت مرکین مافلی (پیتر سلرز) – مردی طاس و مسخره – روس­ها را از حمله­ای قریب­الوقوع به خاک­شان باخبر می­کند و به آنها توصیه می­نماید که بمب­افکن­های آمریکایی را ساقط کنند.

پس از یک سلسله جر و بحث با سفیر روسیه در ٱمریکا – فردی در مایه­های خروشچف (پیتر بال) – و اینکه چطور این حمله توسط فردی دیوانه به نام دکتر استرنج لاو (باز هم پیتر سلرز) – مردی در مایه­های کیسینجر – برنامه­ریزی شده. آنچه نباید بشود، می­شود و در حالی که ابرهای قارچ مانند انفجارهای اتمی بر فرراز کره­ی زمین به هوا برمی­خیزند، همراه با ترانه­ی دوباره یکدیگر را ملاقات خواهیم کرد، دنیا نابود می­شود!

پرزیدنت به نخست وزیر روسیه، دیمیتری کیسوف – که مست لایعقل هم هست – تلفن می­کند تا درباره­ی حمله قریب­الوقوع بمب­افکن­های آمریکایی به او هشدار دهد: «خب حالا بهت می­گم چکار کرده… به بمب­افکن­هاش دستور داده… به کشورت حمله کنن… منم متأسف­ام دیمتیتری، خیلی متأسف­ام… خیلی خب! تو متأسف­تر از منی! ولی منم متأسف­ام. منم به همون اندازه­ی تو متأسف­ام، دیمیترری بهم نگو که تو متأسف­تر از منی چون منم می­تونم به همون اندازه­ی تو متأسف باشم. باشه، ما هر دومون متأسف­ایم، راضی شدی؟ راضی شدی؟!»

 

تهیه کننده و کارگردان: استنلی کوبریک (محصول کمپانی کلمبیا). نویسندگان فیلمنامه: استنلی کوبریک، تری ساترن، پیتر جورج؛ بر اساس رمان پیتر جورج. بازیگران: پیتر سلرز (سروان لایونل مندریک / پرزیدنت مرکین مافلی / دکتر استرتج لاو)، جورج سی. اسکات (ژنرال «باک» ترجیدسن)، استرلینگ هایدن (ژنرال جک دی. ریپر)، کینان وین (کنلل «بت» گوانو)، اسلیم پیکینز (سرگرد کینگ کنگ)، پیتر بال (سفیر روسیه، الکسی دوسادسکی)، جیمز ارل جونز (سروان زاگ). مدت: 102 دقیقه. بودجه: 8/1 میلیون دلار. فروش: 9 میلیون دلار.

برندگان اسکار 1964:

  • بهترین فیلم: بانوی زیبای من.
  • بهترین کارگردان: جورج کیوکر (بانوی زیبای من).
  • بهترین بازیگر مرد: رکس هریسون (بانوی زیبای من).
  • بهترین بازیگر زن: جولی اندروز (مری پاپینز).
  • بهترین بازیگر مرد نقش دوم: پیتر یوستینف (توپکاپی).
  • بهترین بازیگر زن نقش دوم: لیلا کدرووا (زوربای یونانی).

آخر زمان!

از همان سکانس افتاحیه و سوخت­گیری «باله» مانند یک بمب­افکن بی – 52 وسط زمین و آسمان همراه با ترانه­ای که می­خواند: «یه خورده مهربون­تر باش»، دستم­مان می­آید که با یک کمدی دیوانه­وار روبرو هستیم. سوءاستفاده از قدرت هیچگاه تا بدین اندازه، خنده­دار نبوده است. به دنبال حادثه­ی خلیج خوک­ها (که داشت جنگ جهانی به راه می­انداخت) و سوءقصد به پریزیدنت کندی، این هجویه­ی پر از نیش و کنایه، نگرانی­های ما را درباره­ی بمب اتمی، روس­ها و آخرزمان، باورپذیر کرد.

موجودات گروتسک و خل و چلی که کوبریک در اینجا ردیف کرده – که انگشتی هم روی دکمه­ی پرتاب بمب اتمی دارند – به همان اندازه که بامزه­اند و می­خندانند، نگران­مان می­کنند. اگر شوخی و طنز ماجراها را بگیرید، دکتر استرنج لاو یکی از لذت­بخش­ترین فیلم­های زندگی­تان است؛ ولی اگر «جوک» را نگیرید، شبی طولانی در پیش رو خواهد داشت چون ضرباهنگ فیلم غالباً کُند و بی­روح است.

بازیگران

پیتر سلرز: به جای سه نقشی که در نهایت بازی کرد، قرار بود در چهار نقش ظاهر شود ولی نتوانست لهجه­ی تگزاسیِ سرگرد تی.جی. «کینگ» را درست دربیاورد. به هر حال قبل از بازی در آن صحنه­ها پای سلرز شکست و کوبریک مجبور شد بازیگری دیگری انتخاب کند. دست سلرز باز گذاشته شده بود که تا می­تواند بداهه­پردازی کند. او یک بار گفته بود: «اگر از من بخواهی که نقش خودم را بازی کنم، نمی­دانم چه باید بکنم؛ نمی­دانم واقعاً چه جور آدمی هستم.» سلرز در این فیلم­ها درخشان بود: تازه چه خبر پوسی کت؟ (1965)، دوستت دارم آلیس بی.تو کلاس (1968)، کریستین سحرآمیز (1969)، بازگشت پلنگ صورتی (1975)، حضور (1979)، ردپای پلنگ صورتی (1982) و جان و جولی (1995).

جورج سی.اسکات: اسکات – جدا از شهرت «ناجور»ش به خاطر رد کردن اسکار ژنرال پاتن­اش – غالبا‍ً می­گفت که نقش­اش را در دکتر استرنج لاو از همه بیشتر دوست دارد و احساس گناه می­کند که به خاطر آن همه لذتی که موقع بازی­اش برده، تازه پولی هم گرفته است. زمین افتادن­اش در تالار جنگ، آنجا که شخصیت­اش حسابی به هیجان آمده، واقعی بود و در فیلمنامه پیش­بینی نشده بود. ولی چنان به شخصیت­اش می­خورد که کوبریک تصمیم گرفت آن را توی فیلم منظور کند. یکی از بامزه­ترن دیالوگ­های فیلم مال جورج سی. اسکات است: «آقای رئیس جمهور من نمی­گم موهامون به هم نمی­ریزه، فقط می­گم فوق­اش ده – بیست میلیون کشته

. اونم تازه بسته به آنتراکت­هایی که می­دیم.» اسکت درباره­ی کوبریک گفت: «بی­شک کنترل اوضاع را در ست دارد و چنان متین و متواضع است که امکان ندارد حرف­هایش به شما بربخورد.» اسکات کارنامه­ی سینمایی چشمگیری دارد از جمله فیلم­هایش تشریح یک جنایت (1959)، بیلیاردباز (1961، نامزدی اسکار)، پتولیا (1968)، ژنرال پاتن (1970، برنده­ی اسکار)، بیمارستان (1971) و کنتوریون­های جدید (1972). در پایان زندگی حرفه­ای­اش کارش به بازی در سریال­های کمدی تلویزیونی مثل آقای پرزیدنت (1987) کشید.

اسلیم پیکینز: کوبریک نه فیلمنامه را در اختیار پیکینز (ایفاگر نقش «کینگ») گذاشت و نه به او گفت که فیلم­اش یک کمدی سیاه است؛ در عوض به او گفت که فیلم­اش را خیلی جدی بازی کند. نتیجه، خب، خودآگاهانه یا ناخودآگاهانه، خیلی خنده­دار شده است. کوبریک پیکینز را به خاطر بازی­اش در سربازهای یک چشم (1961) انتخاب کرد. کارهای معروف پیکینز برای تلویزیون بوده اگر چه در افسانه کیبل هوگ (1970)، پت گرت و بیلی دکید (1973)، زین­های آتشین (1974) و 1941 (1979) نیز قابل توجه بوده است.

پشت صحنه

  • در اصل، فیلم با این صحنه تمام می­شد که روس­ها و آمریکایی­ها در تالار جنگ به طرف یکدیگر «کیک پفکی» پرتاب می­کردند. یکی از کیک­ها به پریزیدنت مافلی اصابت می­کند و می­افتد و همین باعث می­شود که ژنرال ترجیدسن داد بزند: «آقایون! پرزیدنت جوان و دلاور ما الساعه در عنفوان جوانی مرحوم شدند!» ولی وخامت اوضاع پس از قتل جان کندی به این گونه شوخی­ها پایان داد. دیگر «شورش»ش درمی­آمد.
  • تاریخ نمایش عمومی فیلم، به خاطر قتل کندی در 22 نوامبر 1963، از اواخر 1963 به اوایل 1964 تغییر کرد.
  • در صحنه­ای، سرگرد کنگ، در یکی از قوطی­های وسایل ضروری سربازها را باز می­کند و می­گوید: «هر بابایی می­تونه با این همه چیز میز، آخر هفته­ی خوشی رو در لاس وگاس بگذرونه.» موقع فیلمبرداری سرگرد به جای «لاس و گاس» می­گوید «دالاس»، ولی پس از قتل کندی در شهر دالاس، این قسمت دوبله شد و به جای لاس و گاس، دالاس آمد.
  • مشکلی که دکتر استرنج لاو با دست­اش دارد (که باعث می­شود اختیار آن را نداشته باشد و هرازگاه سلام فاشیستی بدهد یا به خودش مشت بزند و بیخ گلویش را بگیرد!) مرضی است که می­تواند در پی سکته یا ضربه­ی مغزی پیش بیاید. پژوهشگران دانشگاه آبردین که این بیماری را شناسایی کرده­اند، اسم­اش را گذاشته­اند: «سندروم دکتر استرنج لاو».
  • این پیتر سلرز بود که برای کمک به نوشتن فیلمنامه، تری ساترن را به کوبریک معرفی کرد؛ سلرز از علاقه­مندان رمان او، کریستین سحرآمیز، بود که خودش پنج سال قبل­تر در ورسیون سینمایی­اش بازی کرده بود.
  • وقتی سلرز، کوبریک را مشاهده کرد که برای شل و سفت کردن چراغ پروژکتورها از دستکش استفاه می­کند، آشفته شد و به نظرش رسید که بد نیست خودش هم برای فیلم دستکشی سفید به دست کند (همان دست غیر قابل کنترل­اش) تا همان تأثیر آشفته­کننده را بر روی بیننده بگذارد.
  • فیلم­های آرشیوی سکانس افتتاحیه (سوخت­گیری یک هواپیمای نظامی) در فیلم بابانوئل مریخ را فتح می­کند (1964) نیز مورد استفاده قرار گرفت.
  • فیلم، این بیانیه را ضمیمه کرده بود: « این موضعِ معین و اعلام شده­ی نیروی هوایی ایالات متحده است که از هر لحاظ از وقوع پیشامدهایی که نمونه­اش در فیلم آمده، جلوگیری نماید. به علاوه باید این نکته را نیز در نظر داشت که هیچ یک از شخصیت­های توصیف شده در فیلم نمایانگر هیچ فرد واقعی، زنده یا مرده نیستند.»
  • پیتر سلرز، لهجه­ی آلمانی عجیب و غریب­اش را برای شخصیت دکتر استرنج لاو، از طرز حرف زدن «وی.جی»، عکاس صحنه­های جنایی که روزی سر صحنه­ی فیلمبرداری آمده بود، تقلید کرد.

سر و شکل فیلم

سه دکور در فیلم به کار رفته و صحنه­هایی که در این دکورها گرفته شده­اند هر یک سبک فیلمبرداری و نورپردازی متفاوتی دارند. کوبریک در داخل هواپیما از نماهای درشت و پرتنش استفاده کرده؛ در تالار جنگ، نماها حالتی «خواب­زده» و توهم برانگیز دارند؛ و موقع حمله به پایگاه نظامی، پرتکان و حالتی مستندگونه. در بین نماهای درشت فراموش­نشدنی، یک تصویری است از ریپر با سیگار برگ­اش بر لب که گویی از توی یک کابوس بیرون جهیده؛ یکی دیگر ترجیدسن است که در پیش­زمینه رجز می­خواند و در همان حال، مندریک، آرام و متین نگاه­اش می­کند. طُرفه آن که زیباترین نماها، نماهایی است که بمب­افکن­ها که بر فراز مناطق یخی، جنگلی و دشت­های سرسبز در پروازند. و سرانجام، جالب­ترین نمای فیلم آخر می­آید: سرگرد کنگ، سوار بر بمب اتمی­اش به طرف کره­ی زمین شیرجه می­رود و از دید ناپدید می­شود.

جملات به یاد ماندنی

«خودم را که روی پرده می­بینیم از درد به خود می­پیچیم. عجب تصویر دست و پا جلفتی و ناشیانه­ای دارم. به خود می­گویم: “چرا ول نمی­کنه بره؟ چرا دل نمی­کنه بره؟” منظورم اینه که خیلی احمق به نظر می­رسم. یک آدم خپله­ی ناشی که از توی یکی از همین گروه­های درجه­ی سه تئاتری بیرون کشیده شده. باید دیگر فکرش را نکنم چون در غیر این صورت نمی­توانم به کارم ادامه دهم.»

پیتر سلرز

«آقایون، اینجا نمی­تونید با هم دعوا کنید اینجا اتاق جنگه!»

پرزیدنت مرکین مافلی

«”من” ای در پسِ این نقاب جا خوش کرده بود که با جراحی آن را کَندم و دور انداختم.»

پیتر سلرز

نظر منتقدها

بازلی کراوتر (نیویورک تایمز): «دکتر اسرنج لاو… بی­شک،مفتضحانه­ترین و بیمارگونه­ترین جوکی است که تا به حال چشم و گوش­ام خورده. ولی در عین حال، یکی از هوشمندانه­ترین و گزنده­ترین هجویه­هایی است که علیه ناشی­گری و دیوانگی نظامی­ها بر روی پرده­های سینما کشیده شده است.»

کارگردان

گفتند که انجام­نشدنی نیست ولی استنلی کوبریک انجام­اش داد: او نخستین هجویه­ی سیاسی را درباره­ی جنگ اتمی ساخت که اتفاقاً خیلی هم موفق بود و فروش کرد. این سوژه سال­ها ذهن کوبریک را به خود مشغول کرده بود. اگر چه در اصل به صورت یک درام نوشته شده بود ولی کوبریک رُمانی را که این فیلم بر اساس­اش ساخته شد، به خاطر موضوع پوچ و احمقانه­اش، به یک کمدی تبدیل نمود: «آخر چطور امکان دارد رئیس جمهور آمریکا به نخست وزیر روسیه زنگ بزند و از او بخواهد که هواپیماهای آمریکایی را ساقط کند؟»

اگر چه عوامل فنی و بازیگرها به شدت از وسواس­های کوبریک در سر صحنه کفری شده بودند ولی می­خواستند که سنگ تمام بگذارند: موفقیت تجاری و هنری دکتر اسرنج لاو دست کربریک را باز گذاشت تا هر پروژه­ای را که دلش می­خواهد، کار کند و او هم 2001: اودیسه­ی فضایی (1968) را انتخاب کرد و بعد پرتقال کوکی (1971)، بری لیندون (1975)، تلالو(1980)، غلاف تمام فلزی (1987) و چشمان کاملاً بسته (1999) در پی­اش ساخته شد. مرگ ناگهانی کوبریک در سال 1999، همه را غافلگیر کرد و دوران ما را از بزرگ­ترین سینماگرش محروم ساخت.

به اشتراک بگذارید


دیدگاه کاربران

پاسخی بگذارید

ارسال دیدگاه جدید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *