#


مهم ترین شخصیت و اصیل ترین کارگردان در جنبش نئورئالیسم کیست ؟

جنبش
1 ژوئن 2017 بدون نظر 1913 بازدید

مهم ترین شخصیت و اصیل ترین کارگردان در جنبش نئورئالیسم کیست ؟

مهم ترین شخصیت و اصیل ترین کارگردان در جنبش نئورئالیسم کیست ؟

مهم ترین شخصیت و اصیل ترین کارگردان جنبش نئورئالیسم روبرتوروسلینی بود که بزرگترین فیلم هایش عبارت اند از پاییزا ( 1946 ) و آلمان سال صفر ( 1947 ) او از سوی دیگر نخستین کسی بود که از این جنبش کناره گرفت تا بتواند به سوی هدفی روان شناختی و خصوصی تر قدم بردارد که بیشتر با اخلاق مناسبت داشت تا جامعه .

گذشته از « سه گانۀ جنگ » روسلینی ، دیگر آثار مهم نئورئالیسم عبارتند از سه فیلم به کارگردانی دسیکا یعنی واکسی ( 1946 ) ، دزدان دوچرخه ( 1948 ) ، و اومبرتو _د ( 1952 ) و دو فیلم به کارگردانی ویسکونتی یعنی زمین می لرزد ( 1948 ) و زیبا رو ( 1951 ) ، بهتر آن است که به جای ایجاد سلسله مراتبی از ارزش ها در نئورئالیسم به شکل های گوناگونی که این جنبش به خود گرفت اشاره کنیم :

جدل اجتماعی

جدل اجتماعی جوزپه دسانتیس در فیلم برنج تلخ ( 1949 ) که آن را با ضرب آهنگ ملودرام اجتماعی همراه کرده بود ؛ جدل اخلاقی لوییجی زامپا در فیلم زندگی در آرامش ( 1946 ) ، طرح های فکاهی رناتو کاستلانی از پرولتاریا در فیلم های زیر آفتاب رم ( 1948 ) و دو شاهی امید ( 1951 ) ؛ ناتورالیسم ادبی پیترو جرمی که از سبک سینمای آمریکا تقلید کرد در فیلم های به نام قانون ( 1949 ) و راه امید ( 1950 )؛ حکایت مردم باورانۀ دسیکا و زاواتینی در فیلم معجزه در میلان ( 1950 ) ؛ و التقاطی گری ادبی آلبرتو لاتو آدا در فیلم های راهزن ( 1946 ) ؛ و بی رحم ( 1948 ) .
همان طور که کاربرد اصطلاح نئورئالیسم به یکی از مسائل ناقدان تبدیل شده است تعیین نقطۀ پایان سینمای نئورئالیستی نیز دز حیطۀ نقد یکی از مسائل حل نشده به شمار می رود . با این حال فرانکوفورتینی نویسنده و ناقد در سال 1953 اظهار کرد که اصطلاح نئورئالیسم به غلط درک شده است و بهتر آن است که اصطلاح نئورئالیسم به غلط درک شده است و بهتر آن است که اصطلاح « نئوپوپولیسم » به جای آن به کار رود ، چرا که نئورئالیسم بیان گر « برداشتی از واقعیت است است که بر شالودۀ تفوق مردم استوار است ، پیامدهای قهری آن اشاره به خصوصیات بومی و لهجۀ مردم است ، و اجزای آن مسیحیت ، سوسیالیسم انقلابی ، ناتورالیسم ، واقع گرایی پوزیتیویستی ، و انسان دوستی است » .

شهر بی دفاع

اما اگر آغاز گر این جنبش را فیلم رم ، شهر بی دفاع ( 1945 ) بدانیم ، می توان گفت که نقطۀ پایان آن فیلم اومبرتو _ د ( 1952 ) است . این جنبش خیلی زود به دلایل خارجی و داخلی درگیر بحرانی جبران ناپذیر شد . یکی از دلایل داخلی این امر وضعیت فرهنگی نامناسب بود . لازم به تذکر است که چهار جریان فکری به زندگی فکری ایتالیای پس از جنگ نفوذ کرده بود ؛ این چهار جریان عبارتند از مارکسیسم ، اگزیستانسیالیسم ، جامعه شناسی ، و روانکاری . نئورئالیسم تنها به جریان اول اشاره داشت و از سه جریان دیگر هیچ نشانی نداشت .

حتی اصیل ترین نظریه پرداز نئورئالیسم یعنی چزاره زاواتینی با توصیه به رد شخصیت به نفع « شخص حقیقی » و غوطه ور شدن در زندگی روزمره و رد خیال و فانتزی باعث شد که کارگردانان تاریخ را فراموش کنند و توانایی به تصویر کشیدن مناسبات دیالکتیکی اجزای گوناگون واقعیت را از دست بدهند . به این ترتیب تصویر کردن زندگی روزمره بهانه ای شد برای داستان های سردستی ، واقعیت به چیزی نامتعارف تبدیل شد ، رنگ محلی ( رم یا جنوب ) جای نمایش بی واسطۀ زندگی را گرفت ، و فرهنگ عامه و سنت های قدرتمند تئاتر ایتالیایی تعهد اجتماعی را تحت الشعاع قرار داد .

فیلم های نئورئالیستی

حتی بهترین فیلم های نئورئالیستی نیز بیشتر حال و هوای داستان کوتاه را دارند تا فضای رمانی کامل . هر دو فیلم نئورئالیستی که در سال 1953 بر اساس آرای زاواتینی ساخته شد بخش بخش بودند ، یعنی فیلم های ما ، زن ها و عشق در شهر . و با فیلم پشت بام ( 1955 ) ، اثر دسیکاو زاواتینی ، وارد بهشت جنبش نئورئالیسم می شویم .
در همین ضمن روسلینی ، با فیلم های فرانچسکو ، تردست خدا ( 1950 ) و اروپای 51 ( 1951 ) قدم به راهی گذارد که به فیلم سفر ایتالیا ( 1954 ) منتهی می شد ، و ویسکونتی با فیلم سنسو ( 1954 ) که در انگلستان با عنوان کنتس شهوت ران اکران شد قدم به راه ملودرام گذاشت .

با نگاهی به گذشته باید گفت کهطبقه بندی کارگردانان متفاوتی همچون روسلینی ، ویسکونتی ، دسیکا ، و دیگران ذیل عنوانی واحد ظاهراً غیر ممکن است ، اما دقیقاً همین تفاوت بسیار آنها در سال های پس از جنبش نئورئالیسم ثابت می کند که عاملی قدرتمند و یگانه وجود داشته است که آنها به واسطۀ آن برای زمانی هر چند کوتاه گردهم آمدند . و در تحلیل نهایی باید گفت که آن عامل چیزی نبوده است به جز فرآورده آشوب سیاسی و محلی و هستی شناختی جنگ و گذر از دیکتاتوری به دموکراسی و امیدها و نقشه ها و اصطلاحاتی که دموکراسی با خود به همراه داشت .

شکست نئورئالیسم

شکست نئورئالیسم دلایل خارجی نیز داشت ، پیروزی دموکرات مسیحی ها در انتخابات سال 1948 باعث سقوط نهایی جبهۀشکننده و آسیب پذیر ضد فاشیستی شد که یکی از منابع ایدئولوژیکی این جنبش به شمار می رفت . آغاز جنگ سرد میان دو ابر قدرت دنیا شکاف میان دو گروه متخاصم در کشور را عمیق تر کرد . دهۀ 1950 هم دورۀ گذر کشور ایتالیا از مرحلۀ کشاورزی به مرحلۀ صنعت بود و هم دورۀ تشدید عدم توازن اقتصادی و اجتماعی میان شمال و جنوب کشور .

بر اساس سیاست میانه روی دموکرات مسیحی ها مشروعیت دموکراتیک بیشتر عذر و بهانه بود تا محرکی برای مسئولیت محلی . باید گفت که در سطح فرهنگی دهۀ 1950 دهۀ سکون ، کشیش سالاری ، و تضاد میان دو جبهه بود . به همین دلیل طبقۀ حاکم ، سینمای نئورئالیستی را بیانگر هنر و فرهنگ مقاومت دانست و آن را مورد هدف قرار داد . از همین رو جدال له و علیه جنبش نئورئالیسم بیشتر شکل نبردی سیاسی و ایدوئولوژیکی را به خودگرفت تا مجادله ای فرهنگی و هنری ، و این امر موجب شد ایجاد اصطلاحات ساختاری و ترقی دادن این سبک برای سینماگران نئورئالیست مشکل تر شود .

برچسب ها
به اشتراک بگذارید


دیدگاه کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

ارسال دیدگاه جدید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *