#

گلادیاتور
14 فوریه 2017 بدون نظر 5431 بازدید

فیلم گلادیاتور

مروری بر فیلم گلادیاتور (2000)

 

خلاصه داستان گلادیاتور

گلادیاتور ، برای تعریف داستانش از شخصیت‌ها و وقایع تاریخی واقعی استفاده کرده. البته بخش اعظم ماجراهایش، تخیلی‌اند اما خیلی خوب با وقایع مستند تاریخی در هم آمیخته شده‌اند.

در سال 180 میلادی، امپراتوری روم که از افراط‌گرایی‌های امپراتورهای فاسد قبلی جان سالم به در برده، در اوج شکوفایی‌اش است. آخرین سوار، مارکوس اورلیوس (ریچارد هریس)، مرد فرهیخته‌ای است که برای عقب راندن تهاجم قومی ژرمن، لشکری عظیم تدارک دیده، ولی برای رسیدن به مقصود روی رهبری و کاردانی و شجاعت بهترین ژنرال‌اش، ماکسیموس (راسل کرو) حساب می‌کند و ماکسیموس نیز با درایتی که از خود نشان می‌دهد،

امپراتورش را سرخورده نمی‌کند و پیروز می‌شود و از این رو به خاطر شجاعت و شرافت‌اش، امپراتور در خلوت، وی را به عنوان جانشین‌اش برمی‌گزیند. اما این تصمیم به مزاق کومودوس (خواکین فینیکس)، پسر اورلیوس خوش نمی‌آید.

در حالی که از خشم و درد دیوانه شده، کومودوس، پدرش را می‌کشد و سپس فرمان می‌دهد ماکسیموس را نیز به محلی دور افتاده برده و به قتل برسانند. ماکسیموس اما با کشتن مزدوران کومودوس، از مرگ می‌رهد و بعد با شتاب خود را به خانه می‌رساند تا مگر از قتل زن و فرزندش جلوگیری نماید.

اما دیر می‌جنبد و زمانی به خانه می‌رسد که آنها را کشته‌اند. دیری نگذشته که عده‌ای تاجر برده، ماکسیموس را به اسارت می‌گیرند. پراکسیمو (اولیور رید)، تاجر و آموزش‌دهنده گلادیاتور، کومودوس (کومودوس یا ماکسیموس؟!؟!؟!؟؟) و دوست جدیدش، جوبا (جیمون هونسو) را می‌خرد و چون از قابلیت‌های ماکسیموس باخبر شده، او را آماده سفر به رم می‌کند تا در کولیزیوم با برده/گلادیاتورهای دیگر مبارزه نماید.

پر ابهت، چشمگیر و زیبا

گلادیاتور (2000)

  1. کارگردان: ریدلی اسکات. فیلمنامه: دیوید فرنزونی، جان لوگان و ویلیام نیکلسون، بر اساس داستان دیوید فرنزونی، مدیر فیلمبرداری: جان متیسن.
  2. موسیقی: لیزا جرارد و هانس زیمر. تدوین: پیترو اسکالیا. بازیگران: راسل کرو (ماکسیمس)، خواکین فینیکس (کومودوس)، کانی نیلسن (لوچیلا)، اولیور رید (پراکسیمو)، ریچارد هریس (مارکوس اورلیوس)، درک جکوبی (گرکوس)، جیمن هانسو (جوبا)، دیوید همینگز (کاسیوس)، مدت: 155 (ورسیون طولانی‌تر: 171). بودجه: 103 میلیون دلار. فروش: 458 میلیون دلار.

اسکارها:

  • بهترین فیلم.
  • بهترین بازیگر مرد: راسل کرو.
  • بهترین طراح لباس: جنتلی یتس.
  • بهترین جلوه‌های ویژه: جان نلسن.
  • بهترین صدا: اسکات میلن.

نامزدهای اسکار:

  • بهترین بازیگر مرد نقش دوم: خواکین فینیکس.
  • بهترین طراحی صحنه و دکور: آرتور مکس، کریسپین سالیس.
  • بهترین فیلمبرداری: جان ماتیسن.
  • بهترین تدوین: پیترو اسکالیا.
  • بهترین موسیقی متن: هانس زیمر.
  • بهترین فیلمنامه: دیوید فرنزونی، جان لوگان، ویلیام نیکلسون.

سایر برندگان اسکار 2000:

  • بهترین کارگردان: استیون سودربرگ (ترافیک/قاچاق).
  • بهترین فیلمنامه اریژینال: کامرون کرو (تقریبا معروف).
  • بهترین فیلمبرداری: پیتر پو (ببر خفته، اژدهای پنهان).
  • بهترین تدوین: استیون میرون (ترافیک/قاچاق).
  • بهترین بازیگر زن: جولیا رابرتز (ارین براکوویچ).
  • بهترین بازیگر مرد نقش دوم: مارسیا گی‌هاردن (پولاک).
  • بازیگر فیلم خارجی: ببر خفته، اژدهای پنهان.

کم‌نظیر

گلادیاتور از آن نوع فیلم‌هایی است که زمانی هالیوود، شهرتش را مدیونشان بود و حالا دیگر نظیرش به ندرت ساخته می‌شود. آمیزه‌ای از اسپارتاکوس و بن‌هور و قوی دل، مملو از شخصیت‌هایی پر ‌ابهت، مناظر چشم‌گیر و زیبا و یک داستان‌سرایی اسطوره‌ای، گلادیاتور را طوری طراحی کرده‌اند تا هم سرگرم کند و هم شور و هیجانی توی دل بیننده‌اش بیندازد.

با فیلمنامه‌ای که در دام قابل پیش‌بینی بودن نیفتاده و شخصیت‌های خبیثش به همان اندازه شخصیت‌های خوبش، باهوش و زرنگ‌اند. فیلمی که مخاطبش را مجذوب نگه می‌دارد و در واقعیتی غوطه‌ورش می‌کند که واقعیت او نیست و با این وجود، هر بار که قهرمان ماجرا بر چالشی فائق می‌آید و در نبردی پیروز می‌شود، واکنشی پر سر و صدا در بیننده‌اش برمی‌انگیزد. به این می‌گویند فیلمسازی در حد و اندازه‌هایی که بسیاری از دست‌اندرکاران سینما در چهار گوشه جهان فقط در خواب می‌بینند.

بازیگران

اولیور رید: رید در فوریه 1937 در ویمبلدون، نزدیک لندن به دنیا آمد و در ماه می 1999 در حالی که هنوز درگیر فیلمبرداری گلادیاتور بود، بر اثر سکته قلبی درگذشت.

ماجرای درگذشت ناگهانی رید در جریان فیلمبرداری، از ماجراهایی است که به یکی دیگر از دلایل شهرت فیلم ریدلی اسکات انجامید. البته تکنولوژی کامپیوتر به کمک تهیه‌کنندگان فیلم آمد و باقی صحنه‌های رید را با ترفندهایی “بازسازی” کردند.

رید که نوه کارول رید، سینماگر بزرگ انگلیسی (مرد سوم) بود، به خشونت کلام و رفتار شهرت داشت و در این زمینه استاد راسل کرو محسوب می‌شد که او هم در این مورد مدام برای خود دردسر ایجاد می‌کند.

به هر حال، همان کارول رید بود که فرصت بازی در اولین نقش مهم‌اش را در اولیورا (1968) در اختیار نوه‌اش گذاشت. رید که دوره بازیگری ندیده بود در سال‌های دهه 1960 به گران‌ترین بازیگر بریتانیایی تبدیل شد ولی رفتار پرخاش‌جویانه‌اش کار را به آنجا رساند که به جز رفیق شفیق‌اش، کن راسل کارگردان، کمتر کسی حاضر بود نقشی به وی بسپارد و رید از سر ناچاری، در دهه 1980 در فیلم‌های اروپایی بازی می‌کرد.

فیلم‌های قابل ذکرش این‌ها هستند: زنان عاشق (1969)، خانمی در اتومبیل با عینک و هفت‌تیر (1970)، شیاطین (1971)، سه تفنگدار (1973)، مالر (1974)، چهار تفنگدار (1974)، تامی (1975)، فردا هرگز نمی‌آید (1978)، دکتر جیل و میستر هاید (1980)، کشتی شکسته (1986)، ماجرهای باورنکردنی مارکوپولو (1998) و گلادیاتور (1999).

ریچارد هریس: هریس در 1930 در خانواده کشاورز در ایرلند متولد شد و در 2002 از دنیا رفت. او بازیگری قدر در جلوی دوربین و دردسرتراش (از نوع ایرلندی‌اش) در پشت دوربین بود.

هریس که در نوجوانی آرزو داشت بازیکن راگبی شود، به ادبیات نیز عشق می‌ورزید. او از سال 1958 وارد عالم سینما شد و تا آخر عمر به بازیگری ادامه داد.

فیلم‌های مهم‌اش عبارتند از: توپ‌های ناوارون (1961)، شورش در کشتی باونتی (1962)، صحرای سرخ (1964)، کاملوت (1967)، مردی به نام اسب (1970)، سفرهای گالیور (1978)، تارزان مرد میمونی(1981)، بازی‌های میهن‌پرستانه (1992)، هری پاتر و سنگ جادو (2000)، هری پاتر و تالار اسرار (2002).

راسل کرو: پدر و مادر راسل کرو (متولد 1964 در نیوزیلند) مسئول تامین غذای عوامل پشت صحنه فیلم‌ها بودند. راسل در 13 سالگی نقشی کوتاه در سریال آبکی استرالیایی، همسایه‌ها (1987) گیرش آمد؛ و بعد در تعدادی فیلم استرالیایی مثل زندانیان خورشید (1990) و اسپاتسوود (1992) ظاهر شد و سپس با ایفای نقش یک “اسکین‌هد” نئونازی در رومپر استومپر به شهرت بین‌المللی دست یافت. وسترن زنده یا مرده، و بازی مقابل شارون استون، سرآغاز حرفه هالیوودی‌اش را رقم زد.

سپس در استادانه، نقش آدمکشی را که با کامپیوتر برنامه‌ریزی شده، بازی کرد. و در نهایت با محرمانه‌ی لس‌آنجلس و در نقش یک کارآگاه خشن و تودار بود که بین بازیگران معروف هالیوودی جایی برای خود باز کرد.

بعد از آن، کرو در تعدادی نقش کوبنده و به یادماندنی ظاهر شد: در نفوذی، در نقش مردی که تک و تنها علیه تشکیلاتی بزرگ مبارزه می‌کند؛ یک گلادیاتور در گلادیاتور، که اسکار بهترین بازیگر مرد را برایش به ارمغان آورد؛ جان کش، ریاضی‌دان نابغه و اسکیزوفرن در یک ذهن زیبا؛ ناخدا جک اوبری در استاد و فرمامنده: فراسوی دنیا؛ و در نهایت، جیم برداک بوکسور، در مرد سیندرلایی.

راسل اگر چه گاه انتخاب‌های سهل و ممتنعی می‌کند ولی توانایی نقش‌آفرینی‌های ظریف و پیچیده را دارد. محرمانه‌ی لس‌آنجلس و نفوذی، نمونه‌هایی عالی از بازی‌اش هستند.

البته، سر و صداهایی که بیرون از عالم سینما به خاطر رفتار خشن‌اش با مردم عادی به راه افتاد، اندکی به شهرتش لطمه زده است. مهم‌ترین فیلم‌هایش: محرمانه‌ی لس‌آنجلس (1997)، نفوذی (1999)، گلادیاتور (2000)، یک ذهن زیبا (2001)، استاد و فرمانده (2003)، مرد سیندرلایی (2005)، یک سال خوب (2006)، گنگستر آمریکایی (2007)، مجموعه دروغ‌ها (2008)، رابین هود (2010).

خواکین فینیکس: فینیکس در 1974 از پدر و مادری مبلغ مذهبی در پورتوریکو به دنیا آمد. شانزده ساله بود که خانواده‌اش به آمریکا برگشتند و اطراف لس‌آنجلس اقامت گزیدند و به علت ذوق و استعدادی که هر پنج فرزندشان در زمینه بازیگری از خود نشان می‌دادند برای همه‌شان کارگزار گرفتند.

از بین پنج بچه، کار ریور فینیکس و خواکین بیشتر گرفت. به خصوص ریور فینیکس که پس از شرکت در فیلم‌های تبلیغاتی، بازیگری در فیلم‌های سینمایی را آغاز کرد و خیلی زود مشهور شد.

مرگ ناگهانی فینیکس در 1993، ضربه‌ای وحشتناک برای خواکین محسوب می‌شد ولی از سوی دیگر، زندگی حرفه‌ای‌اش را نیز به نوعی، روی غلتک انداخت: در همان سال، گاس ون‌سنت که قبلا از برادرش فینیکس در آیداهوی خصوصی من بازی گرفته بود، خواکین را برای ایفای نقشی در مقابل نیکول کیدمن در به خاطرش مردن انتخاب کرد.

از آن زمان تا به امروز، خواکین فینیکس از فیلمی به فیلم دیگر شهرتش افزایش یافته و اکنون ستاره‌ای است که ادعای کنار کشیدنش از عالم سینما خود به فیلمی سینمایی (با کارگردانی کیسی افلک) و سر و صداهای رسانه‌ای تبدیل می‌شود. از جمله مهم‌ترین فیلم‌هایش: چرخش ناگهانی (1997)، قلم‌های پر (2000)، نشانه‌ها (2002)، دهکده (2004)، وفاداری (2007)، عاشق (2008).

پشت صحنه

  • راسل کرو چند ماه پس از پایان فیلمبرداری نفوذی به سر صحنه فیلم‌برداری گلادیاتور رفت. او که به خاطر نفوذی بیست کیلو چاق شده بود، دوباره خودش را بیست کیلو لاغر کرد. چند و چون قضایا را از او پرسیدند، جواب داد که فقط توی مزرعه‌اش در استرالیا کار کرده است.
  • اولیور رید موقع فیلم‌برداری اصلی، سکته کرد و درگذشت. اجبارا تعدادی از صحنه‌ها دوباره تدوین شد و بعد به کمک یک بدل که در سایه روشن از او فیلمبرداری کردند، ماسک دیجیتالی اولیور را به بدن او مونتاژ کردند. این کارها سه میلیون دلار خرج برداشت.
  • در صحنه کولیزیوم فقط دو ردیف پائین میدان آدم نشاندند؛ هزاران نفر بعدی را دیجیتالی ساختند.

نظر منتقدها

ژاپن تایمز: “از لحاظ تصویری، بی‌بروبرگرد، بهترین فیلم ریدلی اسکات از یلید رانر به این سو.”

الویس میچل (نیویورک تایمز): “ریدلی اسکات، استاد آگهی‌های تبلیغاتی، یک داستان پر و پیمان تاریخی را به سبک همان آگهی‌هایش ساخته: فیلمی توخالی، که فقط به زرق و برق‌اش بند است.”

 کارگردان

ریدلی اسکات متولد 1937 در ساوت شیلدز (انگلستان) در خانواده‌ای نظامی پرورش یافت؛ نظامی بودن پدر، که مهندس بود و در قسمت تاسیسات ارتش کار می‌کرد، باعث شد که مثل بسیاری از فرزندان نظامی‌ها، ریدلی (و برادرش توبی، که او هم فیلمساز معروفی است) کودکی‌شان را همراه با ماموریت‌های پدر، در شهرهای مختلف بریتانیا و یا آلمان سر کنند.

بعد از پایان جنگ جهانی دوم، خانواده اسکات سرانجام به بریتانیا بازگشت و ریدلی به کالج هنر رفت و در رشته طراحی تحصیل کرد. در 1963 به عنوان کارآموز طراح صحنه و دکور در BBC مشغول به کار شد و در همان دهه، روی تعدادی فیلم و سریال از جمله دکتر هو، کار کرد.

در 1968 ریدلی و تونی اسکات، دفتر تولید فیلم “ریدلی اسکات اسوشیتز” را پایه گذاشتند؛ پنج تن از اعضای خانواده اسکات (از جمله دختر ریدلی، جوردن) کارگردان و همگی در این شرکت به تهیه و تولید فیلم‌های تبلیغاتی مشغول‌اند.

ریدلی اسکات، نخستین فیلم سینمایی‌اش، دوئل‌کننده را در 1977 ساخت؛ فیلمی با تصویرگری فوق‌العاده زیبا که هنوز پس از 35 سال، تر و تازه و چشم‌گیر است. اما دو سال بعد، با بیگانه بود که اسکات به شهرت و اعتباری که لیاقتش را داشت، دست یافت و فیلم که به یک محصول پرطرفدار سینمایی تبدیل شده، صحبت تولید پنجمین قسمتش هم در آینده‌ای نزدیک، به گوش می‌رسد.

بیگانه بر خلاف دوئل‌کننده‌ها، فیلم موفقی از کار در آمد؛ حال آ« که شاهکار بعدی اسکات، بلید رانر(؟؟؟) (1982) فروش نکرد و بلافاصله از پرده پایین کشیده شد. اما همین فیلمی نیز رفته رفته، چنان شهرت و اعتباری یافت که اکنون جزو مهم‌ترین فیلم‌های علمی تخیلی تاریخ سینما محسوب می‌شود.

نسخه جدید بلید رانر (؟؟؟)، با پایانی متفاوت، که در آن صدای روای حذف شده، در 1991، زیر نظر اسکات دوباره اکران گرفت. در این دو دهه اخیر، اسکات همچنان در زمینه تولید فیلم‌های تبلیغاتی و تهیه و کارگردانی فیلم‌های سینمایی فعال بوده و شاهکارهای دیگری نیز مانند تلما و لوئیز (1991) خلق کرده؛

از جمله دیگر فیلم‌های اسکات عبارتند از: گلادیاتور، سقوط شاهین سیاه (2001)، درباره غافل‌گیر شدن نیروهای آمریکایی در سومالی؛ هانیبال (2001)، قلمرو بهشت (2005)، گنگستر آمریکایی (2007)، مجموعه دروغ‌ها (2008)، و رابین هود (2010).

صحنه فراموش نشدنی

در یکی از به یادماندنی‌ترین صحنه‌های فیلم، دو شخصیت اصلی ماجرا، ماکسیموس و کومودوس رو در رو قرار می‌گیرند. کومودوس که پس از قتل پدر، امپراتوری را از چنگ ماکسیموس، که وارث به حق پدرش بوده به در آورده، در یک رویایی نهایی ماکسیموس را به چالش می‌طلبد. اما درست قبل از آن در حالی که ماکسیموس را به چهار میخ کشیده‌اند، با خنجر خود ضربه‌ای به پهلوی ماکسیموس وارد می‌کند تا در صحن کولیزیوم، جان رویارویی با او را نداشته باشد.

اما چنین اتفاقی نمی‌افتد. از نبردی تن به تن، شمشیر کومودوس به سویی پرتاب می‌شود و در حالی که فریاد می‌کشد و از سربازهایی که وسط میدان دوره‌شان کرده‌اند، شمشیری مطالبه می‌کند، فرمانده‌شان، به سربازان تحت امرش دستور می‌دهد تا شمشیرهایشان را غلاف کنند.

کومودوس که چنین می‌بیند به جای مبارزه با دستان برهنه، همان خنجری را که دقایقی قبل به پهلوی ماکسیموس زده، از زیر زره‌اش بیرون می‌کشد تا کار ماکسیموس را یک سره سازد. اما باز این ماکسیموس است که با قدرت و مهارت و با وجود جراحت شدیدی که به پهلویش وارد آمده، کومودوس را خلع سلاح و با همان خنجر، گلوی کومودوس را می‌درد.

برچسب ها برچسب‌ها:, , , ,
به اشتراک بگذارید


دیدگاه کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

ارسال دیدگاه جدید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *