فیلم محرمانهی لس آنجلس
مروری بر فیلم محرمانهی لس آنجلس
خلاصه داستان
گروهبان جم وینسنس (کوین اسپیسی) از اداره پلیس لسآنجسل، کارآگاه معروفی است که قراردادی نان و آبدار با سید هاجینز، سردبیر بخش حوادث یک روزنامه زرد (دنی دوویتو) بسته تا بلافاصله پس از وقوع «حادثهای تیتر اولی» او را خبردار کند وظیفه باد وایت (راسل کرو) بازپرس با اعتماد به نفس آگاهی، اعترافگیری به حساب کاپیتان اسمیت (جیمز کرامول) است. سروان اداکسلی (گای پیرس) در اداره پلیس، تنها فردی است که بیش از هر کس دیگر در معرض تحقیر و نفرت همکارانش قرار دارد. او از آنها است که مجگیری از همکاران فاسدش، در راستای بلند پروازیهایی است که در سر دارد او به زمین و زمان میزند تا مدیریت بخش مبارزه با جنحه و جنایت را در اداره برعهده بگیرد.
اما فعلاً لسآنجلس، جولانگاه اسمیت است. وقتی کشتاری در رستورانی ارزان قیمت، با قتل کارآگاهی که تازه بازنشست شده، خاتمه مییابد، اسمیت از زیردستانش میخواهد که سریع به پرونده رسیدگی کنند و برای نشان دادن ضرب شست، به این نتیجه میرسد که در این زمینه بهتر است برای سه جوان سیاهپوست پرونده سازی شود اما وقتی سه جوان را ناگهان آزاد میکنند و سپس، تعقیب و به قتل میرسانند، وینسنس و وایت، احساس میکنند کاسهای زیر نیم کاسه است و تصمیم میگیرند به اتفاق کار کنند تا از نکات مشکوک پرونده پرده بردارند. ردپایی که دنبال مینمایند آنها را به سوی باندی تبهکار سوق میدهد که اعضایش، تحت حمایت اسمیت، از زنانی کم مقدار و شبیه به ستارههای سینما، بهرهبرداری میکنند. لین براکن (کیم بیسینگر) را مأمور میکنند تا وایت را که با آنها تماس گرفته، سرکار بگذارد. اما برخلاف تصور، لین، شیفته وایت میشود و در مأموریت، کمکاش میکند. وقتی این سه میروند تا از شبکه فاسد اسمیت پرده بردارند، اسمیت نگران شده و نقشه میریزد تا برای متوقف کردنشان، دست به اقداماتی متقابل بزند.
یک «فیلم نوآر» خالص
محرمانهی لس آنجلس
کارگردان: کرتیس هنسان فیلمنامه: برایان هلگلند، کرتیس هنسان براساس کتاب جیمزالروی بازیگران: کوین اسپیسی (گروهبان جک وینسنس) راسل کرو (وایت)، گای پیرس (کارآگاه اکسلی)، جیمز کرامول (اسمیت)، کیم بیسیتگر (لین براکن)، دنی دوویتو (سید هاجینز)، دیوید استراتم (پیرس)، مدت: 138 دقیقه. بودجه: 35 میلیون دلار. فروش در آمریکا: 78 میلیون دلار.
اسکارها
بهترین بازیگر زن نقش دوم: کیم بیسینگر.
بهترین فیلمنامه اقتباسی: برایان هلگلند، کرتیس هنسان.
نامزدیهای اسکار
بهترین فیلم
بهترین کارگردان: کرتیس هنسان.
بهترین مدیر فیلمبرداری: دانته اسپینوتی.
بهترین طراحی صحنه و دکور: جنین کلودیا آپوال، جی هارت.
بهترین تدوین: پیتر هونز.
بهترین موسیقی: جری گلداسمیت.
بهترین صدا: اندی نلسن، انا بلمر، کرک فرنسیس.
سایر برندگان اسکار 1997
بهترین فیلم: تایتانیک
بهترین کارگردان: جیمز کامرون (تایتانیک)
بهترین بازیگر مرد: جک نیکلسون (بهترین شکل ممکن)
بهترین بازیگر زن: هلن هانت (بهترین شکل ممکن)
بهترین بازیگر مرد نقش دوم: رابین ویلیامز (ویل هانتینگ خوب).
نوآرِ مدرن
بعد از محلهچینیهای پولانسکی، در دهه 1970، کرتیس هنسان، با محرمانهی لسآنجلس، شاهکارِ نوآرِ دیگری در دهه 1990 خلق کرد که در شعار تبلیغاتیاش میخواندیم: «در لسآنجلس، شب کریسمس است و در حالی که شهروندان در خواب خوش آدمهای قانونمدار فرو رفتهاند، خلافکاران پی طعمه میگردند و بیخبراند از آن که مردی آمده تا جلویشان را بگیرد!»
این نوآرِ عصر جدید، فضاسازیی چشمگیر داشت اما باب آنچه به جذابیت و هیجان مربوط میشد، باید موقع تماشایش دو دستی به صندلیتان میچسبیدید! این فیلمی است با مجموعهای از بازیهای خوب، به خصوص راسل کرو و گای پیرس، بازیگران استرالیایی که محرمانهی لسآنجلس شهرتشان را رقم زد و زندگی حرفهای پرثمرشان را به راه انداخت و نیز فراموش نشود، یک سکانش پایانی از زد و خوردی نفسگیر بین آدم خوبا و آدم بدا!
بازیگرها
راسل کرو: شخصیت راسل کرو، یک نژادپرستِ حق به جانب، موجودی بد دهن و نفرتانگیز است. ولی او محصول زمانه و دوران خود و حرفهای است که بدان مشغول است. هنسان پس از دیدن فیلم استرالیایی رامپر استامپر (1992) از کرو خوشاش آمد و از او دعوت به همکاری کرد. کرو سپس، در نوازنده ماهر (1995) و گلادیاتور (200) بازی کرد که این آخری اسکاری نیز برایش به ارمغان آورد. برای ذهن زیبا (2001) اسکاری دیگر در دو قدمیاش قرار داشت. که اما ظاهراً بد اخلاقی و رفتار زشتاش در زندگی واقعی باعث شد اعضای آکادمی از دادن اسکار به وی سرباز زنند.
کوین اسپیسی: برای ایفای نقش جک وینسنس، هنسان دنبال بازیگر معروفی میگشت که اما هنوز آسهایی در آستین داشته باشد. کوین اسپیسی در آن زمان توانست به خوبی در نقش کارآگاه خستهای که خودش هم نمیداند چرا این شغل را انتخاب کرده، جا بیفتد. یک سال پس از بازی در محرمانهی لسآنجلس، اسپیسی به خاطر نقش آفرینیاش در زیبایی آمریکایی اسکار برد. با آن که اوایل دهه 1990 در فیلمهای قابل توجهی چون گلن گری گلن راس (1992) و شنا با کوسهها (1994) بازی کرده بود ولی هنرنماییاش در مظنونین همیشگی (1995) بود که از او یک ستاره ساخت.
با وجود درخشش کمتر در فیلمهایی مثل نیمه شب در بوستان خیر و شر (1997) و پیش بده (2000)، اخبار دریایی (2001) و زندگی دیوید گیل (2003) او چند سالی، همچنان ستاره باقی ماند. اسپیسی کلامی درباره زندگی خصوصیاش حرف نمیزند چون به گفته خودش: «هر چه کمتر دربارهام بدانید، راحتتر میتوانم به شما بقبولانم که آن شخصیت روی پرده، منم. این به مخاطب اجازه میدهد که توی سالن سینما بنشیند و باور کند که من آن شخصیتام».
گای پیرس: پیرس جایی اظهار داشت که شخصیتاش در بدو امر نامطبوع بود ولی به شکرانه بازی درخشان و شخصیت پیچیدهای که ارائه داد، در نهایت، تماشاگر در صحنهی زد و خورد نهایی، برایش کف هم میزند. پیرس نیز یکی دیگر از بازیگران گمنام استرالیایی بود که با این فیلم به شهرت رسید. او قبلاً در سریالهای استرالیایی بازی میکرد و در کشور خودش فیلم محبوب ماجراهای پریسیلا، ملکه بیابان (1994) را بازی کرد. اما پس از ظاهر شدن در قواعد نبرد (2000)، با فیلم مستقل یادگاری (2000)، در نقش مردی که دچار فراموشی شده، بین ستارههای معروف جایگاهی استثنایی یافت. ماشین زمان و کنتِ مونت کریستو، فیلمهای بعدیاش، در 2002 به نمایش درآمدند.
کیم بیسینگر: بیسینگر انتخاب اول هنسان بود؛ انتخابی که برای بیسینگر ثمربخش هم از کار درآمد، چون تنها بازیگر نامزد اسکار فیلم است که برنده هم شد. او که موقع اعلام ناماش در مراسم شوکه شده بود اعلام کرد: «خدایا باور نمیکنم و فقط میخواهم از تمامی کسانی که در طول زندگی شناختهام، تشکر کنم». او پس از نه هفته و نصفی (1986)، به شهرتی حیرتانگیز دست یافت ولی بعد در فیلمهای بیارزشی در کنار آیس کیوب و میکی رورک بازی کرد. سپس نویت به فیلمهای بهتری مثل قرار ملاقات بدون آشنایی قبلی (1987)، بتمن (1989) و خواب آفریقا را دیدم (2000) رسید. در 2002، در همکاری دیگری با هنسان در هشت مایل، درنقش مادر امینم ظاهر شد. او در این سالها به خاطر رابطه زناشویی پرفراز و نشیب با آلک بالدوین و خرید شهر برازلتن (!) در جورجا و ورشکستگیاش، تیتر اول روزنامههای زرد بوده است.
دنی دوویتو: دوویتو میگفت: «مطمئن بودم هالیوودیهای شیک و پیک دور استخری جمع شده و فقط منتظرند تا این ایتالیایی یک متر و یک چارکی وارد زندگیشان شود. اشتباه میکردم…» اما خب بعداً معلوم شد زیاد هم اشتباه نمیکرده است. طولی نکشید که با پرواز بر فراز آشیانه فاخته (1975) به شهرت رسید و سپس با سریال تلویزیونی تاکسی (1978) میلیونها طرفدار پیدا کرد. بعد از آن، از جمله، در این فیلمهای به یاد ماندنی ظاهر شد: قواعد مهرورزی (1983)، جواهر دوستی (1984)، مامانو از قطار بیرون بنداز (1987) که خودش هم کارگردانیاش کرد؛ و دوقلوها (1988) در کنار آرنولد شوارتزنگر. و بعد نوبت به هنرنمایی عالی و ماندگارش در نقش پنگوئین در بتمن (1992) رسید. دوویتو تهیه کننده فیلمهای پرفروشی چون ارین بروکوویچ (2000) نیز بوده است.
جیمز کرامول: کرامول یک بازگر استرالیایی دیگر که با بازی درخشانش، میدان را تقریباً از بازیگران جوان فیلم ربود. در نقش کاپیتان دادلی اسمیتِ اهریمن صفت، و درپس خالتی پدرانه، نقشههای خبیثانه میکشد. آنچه بازیاش را در این فیلم فراموش نشدنی میکند این است که دو سالی قبلتر در بیب (1995) در شکل و ظاهر مهربانانه آرتور هاگتِ کشاورز ظاهر شده بود.
پشت صحنه
- حول و حوش نمایش محرمانهی لسآنجلس، کوین اسپیسی به خاطر زیبایی آمریکایی و راسل کرو به خاطر گلادیاتور، اسکار بردند.
- تهیه کنندههای فیلم در بدو امر علاقهای نداشتند تا در یک فیلم خالص آمریکایی مربوط به دهه 1950، از دو بازیگر استرالیاییِ گمنام استفاده کنند.
لوکیشنها (دکور)
محرمانهی لسآنجلس؛ بیآن که حسرت گذشته را در ذهن تماشاگر برانگیزد، در 45 لوکیشن قدیمی لسآنجلس فیلمبرداری شد و کاملاً دهه 1950 را جلوی چشم میآورد. اغلبِ محلههایی که ماجراها در آنها کار شده، پر زرق و برق نیستند ولی سرو شکل و حس و حال دهه 1950 را دارند. یکی از لوکیشنها، فورموزا بار، یکی از معدود مکانهایی است که «کلنگی» محسوب نشده و از ساخت و سازهای جدید جان سالم به در برده است. هنسان، از بسیاری از بازیگرها در آنجا تست گرفت تا ضمناً آنان را در فضای آن دوران غوطهور نماید.
کارگردان
از قول کرتیس هنسان گفتهاند: «هیچکس به اندازه خود کسانی که فیلم میسازند، به خوب بودن یک فیلم اعتقاد ندارند.» هنسان که قبل از کارگردانی، منتقد فیلم بود، کار تهیه و تدارک پروندههای محرمانهی لسآنجلس را با بررسی یک سری عکس ذیقیمت از همان دهه 1950 آغاز کرد او شخصیتهای فیلم را از ورای عکسهای ستارههای واقعی آن دوران دید و حتی معماری، مبلمان و فضای لسآنجلس در حال گذار و تبدیل شدنس به یک کلانشهر را از طریق همان عکسها در ذهن مجسم کرد.
هنسان میگوید بهترین تصمیماش، دعوت از فیلمنامهنویس جوان، برایان هلگلند بود. آن دو به اتفاق به سراغ رمانی از جیمز الروی رفتند (که معروف بود غیرقابل اقتباس است) و خط داستانی سر راستی از دلاش بیرون کشیدند. هنسان پس از ساختن تعدادی فیلم معمولی، با پنجره اتاق خواب (1987) و به خصوص، تاثیر بد (1990) معروف شد. سپس با دستی که گهواره را تکان میدهد (1992) و رودخانه وحشی (1994) به یکی از کارگردانهای درجه یک هالیوودی تبدیل گردید. بعد از موفقیت تجاری محرمانهی لسآنجلس، هنسان، پسران اعجوبه (2000) را با شرکت مایکل داگلاس ساخت که اگر چه نفروخت، ولی از لحاظ هنری موفق بود. وی سپس، هشت مایل (2002) را با شرکت امینم، خواننده سفیدپوست رپ ساخت و بعد از آن خوش به حالت را در (2003).
موسیقی
هنسان قبل از نوشتن فیلمنامه، قطعات موسیقی فیلم را انتخاب کرد. همه قطعههای مورد استفاده به اوایل دهه 1950 تعلق دارند تاکید بیشتری روی قطعههای جاز ترومپتیستهایی چون جری مالیگان و چت بکر شده است. هنسان در مورد تیپ و رفتار شخصیت کوین اسپیسی، دین مارتین را سرمشق قرار داد. در صحنهای که اسپیسی در کافهای دچار عذاب وجدان میشود، ترانه لبخند بزن، لبخند بزنِ دین مارتین از جوک باکس به گوش میرسد.
نقل قولهای جالب
فقط در صورتی حاضرم در لسآنجلس زندگی کنم که سونامی، استرالیا و نیوزلند را با خاک یکسان کند؛ طاعون کل اروپا را به خاک سیاه نشاند و یا قاره آفریقا هم با حملهای، مثل از سوی مریخیها، از روی نقشه کره زمین، ناپدید شود.
راسل کرو
نظر منتقدها
جنت مسلین (نیویورک تایمز): «بازیهایی مجموعاً عالی و سبکی کلاً چشمگیر.»
کنت توران (لسآنجلس تایمز): «فیلمی شدیداً رند و چرتکهانداز، به شدت خشن و پر اداواطوار؛ محرمانهی لسآنجلس، حرمت هیچ چیزی را نگه نداشته است.»
جک وینسنس به خاطر مرگ بازیگری که سرکار گذاشته تا خوراک یک روزنامه زرد شود، عذاب وجدان گرفته برای حفظ ذره صداقتی که به عنوان یک مامور پلیس برایش باقی مانده، قبول میکند تا به اداکسلی برای پرده برداشتن از کشتار کافه نایت اول (جغد شب)، به وی کمک کند. در روند تحقیقات به اسنادی از گذشته بر میخورد که میتواند زندگی حرفهای عدهای را به خطر اندازند؛ به همین خاطر یک شب دیر وقت به خانه مرشد و بالا دستاش، کاپیتان اسمیت میرود تا با وی مشورت نماید.
در حالی که اسمیت قهوه تدارک میبیند، جک اطلاعاتی را که در اختیار دارد رو میکند بیآن که حدس زند که آنچه میگوید زندگی اسمیت را زیر و رو خواهد کرد. اسمیت که پشتاش به جک است میپرسد اکسلی چه نظری دارد. پاسخ جک که «اکسلی هنوز در جریان نیست» تمامی آن چیزی است که اسمیت نیاز دارد بشنود اسمیت برمیگردد و گلولهای در قالب جک خالی میکند. جک که در لحظه چنان غافلگیر شده که نفهمیده چه اتفاقی افتاده، سرانجام به خود میآید و با نیمچه لبخندی، زمزمه کنان میگوید: رولو تومازی و میمیرد. «رولو تومازی» اسمی است که اکسلی برای هر آدمی به کار میبرد که تصور میکند میتواند از هر جنایتی قسر در رود.
دیدگاهتان را بنویسید