فیلم مکالمه 1974
مروری بر فیلم مکالمه 1974
خلاصه داستان
هری کل (جین هکمن)، استاد پائیدن مردم به کمک ابزارهای الکترونیک، تقریبا هیچ رابطهای آدمهای دیگر ندارد. حتی تحمل این را هم ندارد که در لحظهی استراحت، با دستیارش، استن (جان کازال) قهوهای بخورد؛ یا وقتی محبوباش (تری گر) زیادی سؤالهای شخصی مطرح میکند، او را به خانه مادرش میفرستد. ذهن هری را آخرین مأموریتاش اشغال کرده؛ مأموریتی از سوی رئیس یک کمپانی بزرگ (رابرت دووال) که حدس زده همسرش آن (سیندی ویلیامز)، با یکی از مدیران اجرایی (فردریک فارستن) سر و سری دارد. سه سالی پیش، یک مأموریت مشابه، به سه قتل منجر شد و هری دیگر حاضر نیست دوباره شاهد این جور تراژدیها باشد.
او شواهدی را که به چنگ آورده، از چشم دستارِ مکارِ (هریسون فورد) رئیس کمپانی پنهان میکند؛ اما دستیار موذی، زنی را استخدام میکند تا آن مدارک را از هری بدزدد. هری سرخورده، دستمزدش را میگیرد و در اتاق هتلی اتراق میکند که گمان میبرد، در جوارش جنایتی رخ خواهد داد. جنایتی که آن همه از آن وحشت داشت، رخ میدهد و تنها کاری که از دست هری بر میآید این است که با چسباندن گوش به دیوار به سروصدایش گوش دهد. ولی قربانی، کسی نیست که هری گماناش را برده؛ اینجاست که هری پی میبرد از همان ابتدا سرکار گداشته شده. توطئهگرها دنبالاش هستند چون زیادی میداند. برای دور نگه داشتن وی، ابزارهای شنود در آپارتمانش کار گذاشتهاند ولی او هرچه میگردد، ابزاری پیدا نمیکند. او قربانی تکنولوژی خودش شده است.
یک جواهر سینمایی پیچیده
مکالمه 1974
فیلمنامه، تهیهکننده و کارگردان: فرانسیس فورد کاپولا. بازیگران: جین هکمن (هری کل)، جان کازال (استن)، آلن گارفیلد (برنی)، فردریک فارست (مارک)، سیندی ویلیامز (آن)، تری گر (ایمی)، هریسون فورد (مارتین). مدت: 113 دقیقه. بودجه: 6/1 میلیون دلار. فروش: 4/4 میلیون دلار.
نامزدهای اسکار:
- بهترین فیلم.
- بهترین فیلمنامه ارژینال (کاپولا).
- بهترین صدا: والتر مرچ، آرت روچستر.
برندگان اسکار 1974:
- بهترین فیلم: پدر خوانده 2.
- بهترین کارگردان: فرانسیس فورد کاپولا (پدر خوانده 2).
- بهترین بازیگر مرد: آرت کارنی (هری و تونتو).
- بهترین بازیگر زن: الن برستاین (آلیس دیگر اینجا زندگی نمیکند).
- بهترین بازیگر مرد نقش دوم: رابرت دونیرو (پدر خوانده 2).
- بهترین بازیگر زن نقش دوم: اینگرید برگمن (قطار سریعالسیر شرق).
شنود
((اگه میتونست، ما رو میکشت.)) آن نوار را که به طور مخفیان ضبط شده، دوباره و این بار با دور آرام، گوش میکند. ((اگه میتونست، ما رو میکشت.)) این واقعا چیزی است که میشنود؟ آیا واقعا حرفهای یک قربانی احتمالی است که از توطئهای احتمالی حکایت دارد؟ یا نکند اینها همه از کج خیالیِ خودِ هری کل، متخصص شنود سرچشمه گرفته است؟ فرانسیس فورد کاپولا، در مکالمه، با در آمیختن تریلری به سبک هیچکاک و معرفی تدریجی شخصیت به سبک اروپایی، دورهی ((ناراحتِ)) واترگیت را بازتاب داده است. مکالمه یکی دیگر از فیلمهای دهه 1970 است که خیلی زیاد دربارهاش تحقیق و پژوهش شده.
راجر ایبرت درباره معنای زیرمتنیِ اسم هری کل (Harry Caul) توضیح داده و معنای آن اسم را مهم دانسته (به معنی تار عنکبوت و یا غشاء یا پرده ای که جنین را محصور و ایزوله کرده و از غرق شدن و نابودی نجات میدهد.) اما راستاش، اسم این شخصیت در ابتدا، Call بود؛ موقع تایپ کردنِ متن فیلمنامه، غلط زده شد و همان طور هم باقی ماند. گاه، به قول معروف، شب، خیلی ساده میتواند معنای شب بدهد و نه چیزی دیگر.
اما این را دیگر باید پای فیلمِ هدفمند و پر از ایده ی کاپولا گذاشت که دریچهاش به روی تعبیرهای متفاوت باز است. در دل آن، حتی یک سکانس رؤیای جسورانه وجود دارد. مثل زنی که در آن رؤیا دیده میشود، هیچ چیز آن طور که به نظر میرسد، نیست. درست زمانی که احساس میکنیم هری در خطرِ از خود بیگانگی و فروپاشیِ شخصیتی قرار گرفته، ساکسوفناش را بر می دارد و قطعهای کاملا معقولانه مینوازد. یکی از جذابیتهای این فیلم این است که هرکس تعبیر خودش را از آن دارد. یک جواهر پیچیدهی سینمایی و جین هکمن در شاهکارترین نقشآفرینی زندگی حرفهایاش.
بازیگران
- جین هکمن: هکمن مکالمه را بهترین کارش تلقی میکند. شخصیتاش که تقریبا در تمامی طول فیلم دیالوگی ندارد، مظهرِ از خودبیگانگی بشری است. مشغولیت ذهنیاش صرفا همان آلات و ابزار الکترونیکِ شنودش است و تنها زمانی که سعی میکند جلوی وقوع جنایتی را بگیرد (انگیزهای مملوس و انسانی)، به خود میآید و به هم میریزد.
- از جمله نقشآفرینیهای فوقالعاده این بازیگر در این فیلمها بوده: بانی و کلاید (1967)، ارتباط فرانسوی (1971)، فرانکشتین جوان (1974)، سوپرمن (1978)، نابخشوده (1992، برنده اسکار)، شورتی را بگیر (1995) و پرل هاربر (2001).
- هریسون فورد: دانشجوهای جوان نقاشی دیواریهای آمریکایی (1973)، سیندی ویلیامز و هریسون فورد،معمولا در نقشهایی به کار گرفته میشدند که با تصویر محبوب مردمیشان هماهنگی نداشت. فورد، ایندیانا جونز معروف، در اینجا در نقش دستیار موذی و بیرحم کمپانی، بسیار مؤثر کار کرده است.
کارگردان
ایدهی فیلم مکالمه، یعنی مردی که فکر و ذکرش تکنولوژی است و سرانجام هم توسط همان تکنولوژی مقهور میشود، از سال 1966 در ذهن کاپولا بود. موفقیت پدر خوانده سرانجام به او اجازه داد تا سرمایه لازم را برای تولیدش به دست آورد. کاپولا اعتراف میکند که در این فیلم، تحت تأثیر آگراندیسمان آنتونیونی بوده؛ فیلمی که در آن، عکاسی فکر میکند شاید هنگام گرفتن عکسهایی معمولی، شاهد جنایتی در پارکی مهآلود بوده.
او ضمنا میگوید که از روانی هیچکاک و سکانس معروف دوشاش الهام گرفته. به خاطر اهمیت زیاد صدا در این فیلم، کاپولا، عاقلانه از والتر مرچ، استاد بیچون و چرا در این زمینه، دعوت کرد تا بر کار صدای فیلم نظارت داشته باشد. وقتی کاپولا مجبور شد سراغ تکمیلِ پدر خوانده 2 برود که همزمان میساخت، این مرچ بود که نظارت بر سکانسهای آخر را بر عهده گرفت. کاپولا قبل از پدر خوانده (1972) که در واقع ورودش را به باشگاه کارگردانهای درجه یک تضمین کرد، فیلمنامه مینوشت (ژنرال پاتن، 1969) و یا در شرکت تولید فیلم راجر کورمن کارآموزی میکرد و بعد خودش این فیلمها را ساخت: حالا دیگر پسر بزرگی هستی (1966)، رنگین کمان فینیان (1968) و مردم بارانی (1969).
بعد اینک آخرالزمان (1979)، کاپولا دورهای پرفراز و نشیب پشت سر گذاشت که حاصلاش فیلمهایی است با کیفیتهای متفاوت، از جمله: یکی از دل (1982) و کاتن کلاب (1984). سپس با پگی سو ازدواج کرد (1986) به موفقیت دست یافت. پدر خوانده 3 (1990) از لحاظ هنری ضعیفتر از دوتای اول بود. کاپولا در دهه 1990 این فیلمها را ساخت: دراکولای برام استوکر (1992)، جک (1994) و بارانساز (1996).
پشت صحنه
- نقش کلیدی و کوتاه رئیس کمپانی، توسط رابرت دووال بازی شد که اسماش در عنوان ردهبندی نیامده.
- کاپولا با فیلمبرداری مکالمه در شهر محل اقامتاش، سن فرانسیسکو، به رؤسای پارامونت کممحلی کرد. با وجود موفقیت تجاری و هنری فیلم، پارامونت از تأمین بودجه تبلیغاتیاش سر باز زد.
- موسیقی متن فیلم که فقط با پیانو نواخته شده، توسط باجناق کاپولا، دیوید شایر سروده شد.
خلق را تقلیدشان بر باد داد…
ترکیدن (برایان دیپالما، 1981) و دشمن ملت (1998).
نظر منتقدها
مایکل اتکینسن (مووی لاین): ((کاپولا و هکمن، هر دو، قبلا هم کارهای چشمگیری ارائه دادهاند، ولی هیچ یک تا به این اندازه، رعبانگیز، کوبنده و ملموس نبودهاند.))
پالین کیل (نیویورکر): ((کم ملاط است… ولی از آن فیلمهایی که وقتی تمام میشود ولات نمیکند؛ طوری که حس میکنی نکند ترا هم میپایند.))
هری میخواهد جلوی جتایتی را که به نظرش اجتنابناپذیر است بگیرد، ولی نمیداند چطور این کار را انجام دهد. سعی میکند همان اتاق هتلی را کرایه کند که در نوار، به عنوان جای ملاقات به آن اشاره میشود، ولی اتاق قبلا کرایه شده. او اتاق بغلی را میگیرد و ابزار شنودش را در دیوار نازک حمام جاسازی میکند. کنار توالت حمام چمباتمه میزند اما آنچه را که میشنود درست تشخیص نمیدهد. او که وحشت برش داشته تلویزیون را روشن میکند و دراز میکشد.
خواباش میبرد و چشم که باز میکند، حس ناجوری بر فضای اتاق سنگینی میکند. از اتاق مجاور زمزمهای هم به گوش نمیرسد. دزدکی به راهروی هتل نگاهی میاندازد؛ هیچ نشانی از جنبش و حرکت به چشماش نمیآید. قفل را به زور باز میکند و وارد اتاق کذایی میشود اما چیزی در آنجا پیدا نمیکند. همه چیز تر و تمیز سرجایش است و اثری از جنایتی به چشم نمیآید. ولی هری که یکی کهنهکارهای این حرفه است، زیر کاسه حمام را نگاه میکند و دنبال لکه خونی-چیزی میگردد. هیچ لکی به چشماش نمیخورد. به کاسه توالت خیره میشود و سرانجام سیفون را میکشد شاید به مدارکی بر بخورد که خواسته باشند از بین ببرند. ناگهان حوله خونینی روی زمین میافتد و خون سرخِ روشنی روی کاسه حمام میریزد و از آنجا بر روی کف حمام سر ریز میشود. هری، وحشتزده، عقب میکشد.
دیدگاهتان را بنویسید