فیلم کلاه سیلندری
مروری بر فیلم کلاه سیلندری
خلاصه داستان
داستان؟ در این جور فیلمها که نباید دنبال داستان گشت! همه همدیگر را به جای آن یکی میگیرند و نتیجه این میشود که، آن هم در دوران بحران اقتصادی دههی 1930، عدهای آدم که همگی وضعشان خیلی هم توپ است، کارهای احمقانه و بازمره انجام دهند. یکی از این آدمها جری (فرد آستر) است و آن یکی دیل (جینجر راجرز)، که در «ونیز» استودیویی، حرکات مورزن انجام میدهند.
جری، مردی است بیخیال، و دیل، مدل لباس است. اما دیل گمان میکند که جری با بهترین دوستاش ازدواج کرده؛ و این حدس و گمان تا آنجا ادامه مییابد که بتواند باعث بروز اتفاقات فرحبخش شود؛ یک ساعت و نیم که سر تماشاگر را گرم کردند، دیل متوجه میشود که اشتباه کرده و میرود و با جری ازدواج میکند. خیلی که پیچیده نبود؟
جینجر راجرز: شهرت راجرز بیشتر بهعنوان «پارتنر» فرد آستر جا افتاد و به منزله بازیگر نقشهای جدی، که هنرنماییاش در کیتی فویل (1940)، اسکاری برایش به ارمغان آورد، قدرش شناخته نشد. جینجر راجرز که مادرس هنرمند داشت، در واقع روی صحنه رشد کرد و وقتی بزرگ شد به فرد آستر کمک کرد تا در پرواز به ریو (1933)، بدرخشد.
آن دو همکاریشان را با روبرتا (1935)، برقصیم؟ (1937)، بیخیال (1938) و موزیکال جدیتر داستان ورئون وایرن کسل (1939) ادامه دادند. وقتی از راجرز پرسیدند که چرا همیشه موقع نام بردن از آنها، اسم فرد آستر را اول میآورند و اسم جفتشان را «جینجر و فرد» نگذاشتهاند، پاسخ داد: «برای آن که دنیای مردانهای داریم.»
اریک رودر: شخصیت ژیگولوی با وقار اریک رودز، آلبرتو بدینی، که آواز میخواند و خیلی از خودش متشکر است، قبلاً نیز در طلاق مفرح (1934)، یکی دیگر از موزیکالهای فرد آستر / جینجر راجرز حضور داشت.
ادوارد اورت هورتون: این بازیگر بینظیر نقشهای فرعی، تقریباً در همه کمدیهای خوب و معروف دهه 1930 قابل رویت است. هورتون که همیشه در نقش آدمهای پولدار و گنده دماغ ظاهر میشد، در واقع مکمل شخصیتهای اصلی، به خصوص در این سری فیلمها، شخصیت فرد آستر است.
اریک بلوز: بلور، نقش بیتس، پیشخدمت از خود راضی را، با حس کمیک معرکهای ایفا کرد. او که زندگی حرفهای پروپیمانی در دهههای 1930 و 1940 داشت، در تعدادی از موزیکالهای آستر / راجرز، از جمله، پرواز به ریو (1933)، طلاق مفرح (1934)، وقت سوپینگ (1936) و برقصیم؟ (1937) نیز بازی داشت.
کارگردان: مارک سندریچ، نویسندهی فیلمنامه: دوایت تبلور و آلن اسکات؛ براساس نمایشنامه دختری که جرات کرد نوشتهی افکماندر فاراگو و آلادار لاژیو. بازیگران: فرد آستر (جری)، جینجر راجرز (دیل)، ادوارد اورت هورتن (هوراس هاردویک)، اریک رودز (آلبرتو) اریک بلور (بیش)، هلن بروریک (ماج)، لوسیل بال (نامش در عنوانبندی نیامده) (دختر گلفروش). تهیه کننده پاندروس برمن محصول استودیوهای پیت. مدت 99 دقیقه. بودجه 609 هزار دلار، فروش (در دنیا): 2/3 میلیون دلار.
نامزدیهای اسکار
بهترین فیلم
بهترین طراحی صحنه و دکور: کارول کلارک، ون نست پلگلیز.
بهترین طراحی رقص: هرمز پن.
بهترین موسیقی/ ترانه: چیک تو چیک (ایروینگ برلین)
برندگان اسکار 1935
بهترین فیلم: شورش در کشتی باوتنی
بهترین کارگردان: جان فورد (خبر چین)
بهترین بازیگر: ویکتور مکلاگلن (خبر چین)
بهترین بازیگر زن: بت دیویس (خطرناک)
از جنس رؤیا
جینجر راجرز و فرد آستر وسط پیست، با نوایی دلانگیز جولان میدهد. آنچه میبینیم، از جنس رویاست. با آنکه هالیوود در عصر طلاییاش، کارخانه رویاسازی به پا کرده و با سرعتی باور نکردنی، همزمان، صدها فیلم تولید میکرد ولی لذتی که از تماشای فرد آستر و جینجر راجرز میبریم، واقعی است. این دو، ذاتا کمدین بودند و جذاب.
آستر یک پارچه آقا بود و شیکی و متانت از سر ورویش میبارید. موسیقی ایروینگ برلین هوش از سر میبرد و مخاطب با آن ترانههای زیبا همراهی میکند و به شور و وجد میآید: از «چه روز محشری است برای گیر افتادن زیر باران» گرفته تا آن یکی «کلاه سیلندری» پاپیون سفید و دم اسموکینگ» (که طی آن، آستر با عصایش به طرف همراهانش روی صحنه شلیک کرده و به زمین میاندازدشان). دوره، دوره بحران اقتصادی بود و مردم به رویا نیاز داشتند. اما رویایی که هالیوود در اختیار مردم زمانهاش گذاشت تا ابدیت ادامه خواهد داشت.
بازیگر
فردآستر: حالا دیگر همه میدانند که نخستین تست سینمایی فردآستر چه واکنشی برانگیخت: «بازی بلد نیست؛ آواز خواندن بلد نیست؛ کلهاش دارد طاس میشود؛ یک خورده رقص بلد است.» ولی آستر همه کارهایش را کمالگرایانه و عالی، مثل خدایان یونانی، انجام میداد. علاوه بر موزیکالهایش با سندریچ، آستر به بسیاری دیگر از فیلمها نور و گرما بخشید، از جمله: چهره نمکین و جورابهای ابریشم (هر دو در 1957)، که موسیقی زیبای آهنکسازان بینظیر دیگری چون کول پورتر و جروم کردن همراهیشان میکرد. آستر در فیلمهای غیر موزیکالی مثلدر ساحل (1959) هم نقشهایی ایفا کرده است.
پشت صحنه
- قطعات موزیکی که برای این فیلم نوشته شدند، در موزیکالهای دیگری چون دیوانه قو، مورد استفاده قرار گرفتهاند.
- ترانههایی که ایروینگ برلین برای این فیلم نوشت، به محبوبترین ترانههای دوران خود تبدیل شدند.
- موقع اجرای قطعه «چیک تو چیک» از جامه پر زرق و برق جینجر راجرز، آنقدر پر ریخت که جان فرد آستر را به لباش رساند و بنابراین، اجرا را قطع کرد و از مدیران صحنه خواست تا کاری انجام دهند. فیلمبرداری را متوقف کردند و پرها را به جامه دوختند، ولی با این وجود، هنوز در این صحنه پرها را توی هوا میبینید.
قرار بود چی بشه، چی شد
از اول هم قرار نبود چیزی بشه. مگر فرد آستر و جینجر راجرز نظیری هم داشتند که کسانی دیگر را به جایشان در نظر گرفته و بعد تغییر عقیده داده باشند؟
کارگردان
اگر چه حضور فرد آستر و جینجر راجرز بر روی برده، سحرآمیز جلوه میکند و در فیلمهایشان آشکارا، همه چیز را حضور و جذابیت این دو هنرمند تعیین میکند، ولی به هر حال، موزیکالهای آستر راجرز کارگردان داشته و یکی از مهمترینشان، مارک سندریچ بوده است. سندریچ، کارگردان فیلمهای صامت بود که بعدها خواست شانس خود را در سینمای ناطق امتحان کند.
ولی معلوم شد «گوشاش» را ندارد. سپس یک بار دیگر به او اجازه داده شد که بختاش را در سینمای ناطق بیازماید و او این بار خب، این هم هریس (1932) را ساخت که برنده جایزه اسکار شد. بلافاصله پس از آن سندریچ فرصت یافت در فاصله چند سال، هفت تا از بهترین موزیکالهای فرد آستر و جینجر راجرز را کارگردانی نماید: روبر تا و کلاه سیلندری (هر دو در 1935)، دنبال ناوگان برو (1936)، وقت سویینگ (1936)، برقصیم؟ (1937)، بیخیال (1938) و داستان ورنون وایرن کسل (1939)، کلاه سیلندری، چهارمین فیلم از نه برای RKO بازی کردند. کلاه سیلندری به پر فروشترین فیلم این کمپانی در دهه 1930 تبدیل شد.
جملات به یادماندنی
«خیلیها تصور میکنند که من از همان اول هم با اسموکینگ و کلاه سیلندری به دنیا آمدهام.»
فردآستر
«کاریش نمیشود کرد. مردم خیال میکنند که من وآستر، ابوت و کوستلوی سینمای موزیکال بودهایم؛ حال آنکه هر دومان زندگیهای حرفهای جداگانهای داشتیم»
جینجر راجرز در باره همکاری خود با فرد آستر
نظر منتقدها
راهنمای تلویزیونی بازیگرها: «کلاه سیلندری، نمونه بارز “فیلمی فرد آستر / جینجر راجرزی” است و نتیجه چهارمین همکاری آستر و راجرز، و اولین همکاریشان در فیلمی که فیلمنامهاش را اختصاصاً برای آنها نوشتهاند. اثری که همه نشانههای موزیکالهای آنها را دارد: پیرنگ احمقانه، رومانس، جامههای فاخر و کار شده، دکورهای “آرت دکو” ، و مقدار زیادی ترانه و قطعات موزیکال شاهکار.»
صحنههای مهم این فیلم در حقیقت، همان قطعات موزیکالاش هستند. توصیف این صحنهها همانقدر حق مطلب را ادا میکند که توصیف یک غذای خوشمزه هر چقدر هم توصیف ما از آن غذا بینقض و کامل باشد باز خود آن غذا نمیشود! موزیکالهای فرد آستر و جینجر راجرز عالی و بینقضاند. ولی آنها را فقط باید دید و لذت برد.
دیدگاهتان را بنویسید