#


بعضی‌ها داغشو دوس دارن

بعضی‌ها داغشو دوس دارن 1959
12 فوریه 2017 بدون نظر 2945 بازدید

بعضی‌ها داغشو دوس دارن

مروری بر فیلم بعضی‌ها داغشو دوس دارن        

 

 

کارگردان و تهیه‌کننده: بیلی وایلدر. نویسندگان فیلمنامه: بیلی وایلدر، آی.ای.ال دایموند. بازیگران: مریلین مونرو (شوگر کین)، تونی کرنیس ]جو (جوزفین) جونیور[، جک لمون (جری،دفنه)، جورج رافت (استپس کلمبو)، جویی براون (آزگو فیلدینگ ام)، بورلی ویلیس (دولورس)، نهیما پرسف (بنا پارت)، جو شولی (سوئیت سو)، بیلی گری (بیگ پولیاکف)، جورج ای.استون (توث پیک چارلی)، دیو بَری (بیستاک)، باربارا درو (نلی). محصول: یونایتد آرتیستز. مدت: 120 دقیقه . بودجه: 5/3 میلیون دلار. فروش: 25 میلیون دلار.

اسکارها:

  • طراح لباس: آری کلی.

نامزدهای اسکار:

  • بهترین کارگردان: بیلی وایلدر.
  • بهترین بازیگر مرد: جک لمون.
  • بهترین فیلمنامه: بیلی وایلدر و دایموند.
  • بهترین طراحی صحنه و دکور: تد هاوارث، ادوارد جی.بویل.
  • بهترین فیلمبرداری (سیاه و سفید): چارلز لنگ.

سایر برندگان اسکار 1959:

  • بهترین فیلم: بن‌هور.
  • بهترین کارگردان: ویلیام وایلر (بن‌هور).
  • بهترین بازیگر مرد: چارلتون هستون (بن‌هور).
  • بهترین بازیگر مرد نقش دوم: هیو گریفیث (بن‌هور).
  • بهترین بازیگر زن نقش دوم: شلی وینترز (خاطرات آن فرانک).

رابطه‌ی خواهرانه

کمدی در دهه‌ی 1950 دوران گذار خود را طی می‌کرد. در همان حال بیلی وایلدر به شدت دنبال تست زدن حد و حدودِ ممیزی بود و از این رو بعضی‌ها داغشو دوست دارن پر از شوخی‌های لفظی و بصری و اشارات دوپهلوست. از مریلین مونرو گذشته، قضایای لباس زنانه پوشیدن در سینما، البته، تازگی نداشت. ولی آنچه این فیلم را متمایز می‌کند و هنوز آن را تر و تازه نگه‌داشته، به میزان جدی گرفتن نقش توسط لمون و کرتیس و مایه گذاشتن حیرت‌انگیز آنها برمی‌گردد.

این دو برای زنده ماندن لباس زنانه تن کرده‌اند ولی به جز چند استثناء در تمامی صحنه ها نقش‌های خود را باور کرده‌اند و برای آن که خلاف‌اش را ثابت کنند، حتی چشمکی هم به تماشاگرا نمی‌زنند. آنچه به خصوص به دل می‌چسبد رابطه‌ی خواهرانه‌ی آنهاست با مونرو. نه خباثتی و نه بدجنسی و رقابتی. جالب است که این سه تن یکی از نخستین کسانی‌اند که شیپور فمینیسم را همراه با بامزه‌ترین دیالوگ‌های تاریخ سینما، به صدا درمی‌آورند و آخرین خط دیالوگ این فیلم، بهترین‌شان هم هست. شما اگر تا به حال آن را نشنیده‌اید، خب: ((هیچکس بی‌عیب و نقص نیست.))

رأی دهنده‌های اسکار را واقعا در این مورد باید کنار دیوار ردیف می‌کردند و چشم‌هایشان را می‌بستند و یک سیگار آخر و خلاص. آنها جنایت بزرگی در مورد این فیلم مرتکب شدند، به خصوص در قبال جک لمون و مونروی بیچاره که حتی نامزدش هم نکرده بودند.

بازیگران

  • جک لموند: موقع بازی در بعضی‌ها داغشو دوست دارن حدودا گمنام بود و از اینکه اصولا گیرآورده با دم‌اش گردو می‌شکست. وایلدر او را کناری کشید و گفت: ((ببین هر وقت بالاخره مریلین برداشتی را درست از آب درمی‌آورد، چاپ‌اش می‌کنم. ولی تو حواس‌ات به فیلم باشد و نه صرفا بازی خودت.)) یعنی به عبارت دیگر، در تمامی مدت، حرفه‌ای رفتار کن و اگر مونرو نیز احتیاج به کمک داشت، بازی او را هم پوشش بده.
  • درست از لحظه‌ای که لمون لباس زنانه پوشید، عنان رها کرد. هنرنمایی‌اش یادآور همان ادا و اطوارهای بازیگران تئاترهای واریته بود. لمون در تقلیدهایش خیلی بهتر از کرتیس بود و بعضی ها داغشو دوس دارن یک شبه او را به یک شمایل سینمایی تبدیل کرد و قاعدتا باید اسکار سال 1959 را می‌برد؛ ولی متأسفانه او یکی از قربانیان بی‌شمار مسابقه‌ی ارابه‌رانی بن هور بود. به جای او، چارلتون هستون با اسکاری که برد، همه را شگفت‌زده کرد.
  • در سال 1972 وقتی لمون به خاطر بازی در ببر را نجات بده بالاخره اسکارش را برد، اعتراف کرد: ((من نطق‌ام را از همان سال 1959 آماده داشتم.)) بهترین فیلم‌هایش عبارتند از: آقای رابرتز (1955)، آپارتمان (1960)، روزهای شراب و گل‌سرخ (1962)، سندروم چینی (1979)، گلن گری گلن راس (1992) و پیرمردهای غُرغرو (1993) که با ((جفت)) سینمایی‌ ایده‌آلش، والتر ماتائو کار کرد.
  • تونی کرتیس: اگر چه تأخیرهای مکرر مریلین مونرو و ناتوانی‌اش در به یاد سپردن دیالوگ‌ها، کرتیس را دیوانه کرده بود ولی بعدها فقط از لذتِ کار کردن با او یاد کرد.
  • ایده‌ی آن سروشکل و لباس‌های خودش و لمون را، کرتیس به وایلدر پیشنهاد کرد. ایده‌ی تقلیدِ صدای کری گرانت نیز برای صحنه‌هایی که ادای یک میلیونر را درمی‌آورد، ایده‌ی خودش بود. ولی در عوض در یکنواخت نگه‌داشتن صدای شخصیتِ جوزفین‌اش مشکل داشت و اجبارا بعدا صدای خودش را دوبله کرد.
  • کرتیس زندگی حرفه‌ای‌اش را در پانزده – شانزده سالگی با فیلم‌هایی چون با دنی ویلسون آشنا شوید (1951) و پسر علی‌بابا (1952) آغاز کرد. او با هودینی و آکروبات (1956) کلاس بازیگری‌اش را بالا برد. ولی این بوی خوش موفقیت (1957) بود که قابلیت‌های بازیگری او را به رخ کشید. البته نقش‌هایش هماهنگی نداشتند و از این رو بعدها فقط در چند کلاسیک کوچک از جمله سرکش‌ها (1958) و جانی بوستون (1968) از خود بر جای گذاشت. او بیشتر اوقات در نقش‌هایی پیش پا افتاده – مثلا در تاراس بولبا (1962) – ظاهر گردید که آن هم به خاطر لهجه‌ی بروکلینی‌اش به جای شخصیتی قرون وسطایی، بسیار دست انداخته شد.
  • مریلین مونرو: وقتی بیلی وایلدر بالاخره موفق شد مریلین مونرو را برای نقش شوگر به دست آورد، حتما باید به این اندرز گوش می‌سپرد که ((حواس ات باشد چه آرزویی می‌کنی!)) سال‌های 59-1958 دشوارترین دوره‌ی زندگی مونرو بود؛ حامله بود و زندگی زناشویی‌اش با آتور میلر چندان تعریفی نداشت.
  • ولی با وجود تمام حرف‌هایی که این سو و آن سو درباره‌ی برداشت‌های متعددش می‌زنند (مثلا 59 برداشت برای صحنه‌ای که باید بگوید ((اون بطری بوربن کجاست؟)) آن هم با وجود تکه کاغذهایی که این جمله را بزرگ رویش تایپ کرده و همه جا در اتاق حتی توی کشوها چسبانده بودند) او روی پرده بی‌عیب و نقص به نظر می‌رسد. به قول راجر ایبرت: ((عجب طبیعتی دارد این مریلین مونرو!
  • شمایل او مثل بعضی‌ها پیر نشده و در عوض هربار که تماشایش می‌کنیم، گویی دوباره خودش را می‌سازد و ابداع می‌کند.)) او با وجود زندگی شخصی و حرفه‌ای کوتاه‌اش، میراثی درخشان از خود باقی گذاشته. از جمله فیلم‌های ماندگارش: همه چیز درباره‌ی ایو (1950)، نیاگارا (1953)، آقایان مو طلایی‌ها را ترجیح می‌دهند (1953)، خارش هفت ساله (1955)، ایستگاه اتوبوس (1956) و ناجورها (1961).

خلاصه داستان

جو و جری (تونی کرتیس و جک لمون) یک جفت نوازنده‌ی نگون‌بختِ اهل شیکاگو، آنقدر بدشانس‌اند که به طور اتفاقی کشتار روز سن‌والنتاین را از نزدیک می‌بینند، آنها که به همین خاطر از سوی مافیایی‌ها و سردسته‌شان استپس کامبو (جورج رافت) تحت تعقیب‌اند، فرار می‌کنند و در حالی که لباس زنانه پوشیده‌اند خود را اعضای یک ارکستر زنانه جا می‌زنند و برای دو هفته برنامه به میامی / فلوریدا می‌روند.

هر دوی آن‌ها شیفته‌ی خواننده‌ی ارکستر، شوگر کین (مریلین مونر) می‌شوند که به دنبال شوهری میلیونر می‌گردد و رفته‌رفته به عنوان رفقای مسن‌تر و باتجربه‌ترش، حکم مربی شوگر را پیدا می‌کنند. جو در یک نقش بازی دیگر، نزد شوگر می‌رود و وانمود می‌کند که کری گرانتیش میلیونر است و در همان حال جری هم وارث میلیونر خود آزگود فیلدینگ 3 (جویی. براون) و خوشبختی واهی خود را پیدا می‌کند. ولی وقتی مافیایی‌ها برای شرکت در ((گردهماییِ)) سالانه‌شان به هتل آنها می‌آیند، جری و جو دوباره پا به فرار می‌گذارند. پس از تعقیب و گریز فراوان، همه چیز برای عشاق به خوبی و خوشی تمام می‌شود حتی برای جری و آزگود… با آنکه می‌دانند که خب، کامل نیستند!

دکور

صحنه‌های فلوریدا در هتل تاریخی ((دل کورونادو)) فیلمبرداری شد که معماری خاص‌اش الهام‌بخش فرانک بوم نویسنده‌ی جادوگر آز شده بود.

کارگردان

بیلی وایدر تجربه ی بعضی ها داغشو دوس دارن را اینطور توصیف می‌کرد: ((می‌دانستم وسط زمین و هوایم و یک دیوانه توی هواپیماست.)) او اسم کسی را نبرد ولی معلوم بود که نام مریلین مونرو در صدر فهرست‌اش قرار می‌گیرد. نبوغ وایلدر در این بود که کاری می‌کرد که بی‌آن که بازیگر متوجه باشد، همان کاری را که او می‌خواست انجام می‌داد. یکی از لحظات مثال زدنی وقتی بود که مریلین مونرو سرِوقت به استودیو آمد ولی حاضر نبود از کاروان‌اش بیرون بیاید.

وایلدر یواشکی از یکی از زن‌های گروه خواست روی صحنه برود و ترانه ای را بخواند که قرار بود خود مونرو در فیلم اجرا کند. وقتی مونرو صدای آن زن را شنید بلافاصله از کاروان‌اش بیرون پرید و رفت جلوی دوربین و خیلی خوب صحنه‌اش را بازی کرد. مونرو بعدا به خبرنگارها گفت: ((وایلدر یک Director (کارگردان) نیست، یک آدم Dictator (مستبد و دیکتاتور) است.)) وایلدر هم در واکنش گفت: ((شانس آوردم که تا قبل آلزایمر گرفتن‌اش با او کار کردم.)) در انتهای فیلمبرداری، وایلدر تحلیل رفته و از پا افتاده بود ولی می‌دانست که کار در می‌آمد، با کمال میل حاضر بود ریسک کند!

بیلی وایلدر زندگی حرفه‌ای بی‌نظیرش را با کمدی جینجر راجرز، بزرگ و کوچک (1942) آغاز کرد. ولی دیری نگذشت که خود را در هر ژانری استاد نشان داد؛ از جمله در ژانر درام جنگی با پنج قبر تا قاهره (1943)، نوآور با غرامت مضاعف (1944)، فیلم‌های ((پیام‌دار)) با آخر هفته‌ی از دست رفته (1945). او با سانست بلوار (1945) نیش‌اش را صنعت سینمای هالیوودی زد و با سابرینا (1954) و عشق در بعدازظهر (1957) – هر دو با شرکت اُدری هپبورن – دو کمدی رمانیتک فراموش‌نشدنی ساخت. آپارتمان (1960)، شیرینی شانسی (1966) و صفحه اول (1974) از جمله فیلم‌های موفق و نیمه‌موفق‌اش هستند.

پشت صحنه

  • در قرارداد مونرو تأکید شده بود که فقط در فیلم‌های رنگی بازی می‌کند. اما وایلدر به او نشان داد که چطور گریم کرتیس و لمون در فیلم رنگی، سبز می‌زند و بدین ترتیب راضی‌اش کرد که سیاه و سفید کار کند.
  • حاملگی مونرو باعث شد که چاق‌تر از همیشه به نظر برسد. بنابراین برای عکس‌های تبلیغاتی فیلم سرش را ((سوپرایمپوز)) کردند روی عکس‌های بدل‌اش.

جملات به یادماندنی

((من در این زمینه با دکتر روانکاوی صحبت کردم و آنها به من گفتند که چون سن و سال‌ام بالا رفته و حسابی پولدار شده‌ام دیگر بهتر است با مریلین مونرو فیلمی کار نکنم.))

بیلی وایلدر

((فیلمسازی مقادیری به راه رفتن در یک اتاق تاریک شباهت دارد. بعضی به مبل و صندلی خود می خورند و می‌اقتند و بعضی دست و پاهایشان می‌شکند؛ ولی بعضی از ماها توی تاریکی بهتر از دیگران می‌بینیم.))

بیلی وایلدر

((گاهی فکر می‌کنم بهتر است با جوان مُردن، از پیری پرهیز کرد؛ ولی بعد فکر می‌کنم که خب این طوری تو زندگی‌ات را کامل نمی‌کنی، می‌کنی؟ خودت را به طور کامل نمی‌شناسی.))

مریلین مونرو

((بدترین چیز درباره‌ی بازیگری‌ام این است که مردم می‌خواهند آنها را بخندانم.))

جک لمون

نظر منتقدها

راجر ایبرت (شیکاگوسان تایمز): ((یکی از ماندگارترین گنجینه‌های تاریخ سینما، فیلمی الهام‌بخش که با دقت و استادی تمام شاخته شده است.))

ا.ه.ویلر (نیویورک تایمز): ((دو ساعت زمان برای پرداختن به یک جوک زیاد است. دیدن کرتیس و لمون با کفش‌های پاشنه‌بلند این ور و آن ور می‌روند خیلی زود کسالت‌بار می‌شود و ادا درآوردن‌های کرتیس، یک ستاره‌ی معروف مرد، وحشتناک توی ذوق می‌زند.))

جری که هنوز به خاطر شبی که آزگود میلیونر گذرانده، شاد و شنگول است، وارد اتاق هتل می‌شود. ولی وقتی یک انگشتر الماس بزرگ را به جو نشان می‌دهد و اعلام می‌کند که به زودی ازدواج خواهد کرد، جو به شدت نگران می‌شود: ((قرار گذاشته‌ایم ژوئن ازدواج کنیم.)) جو سعی می‌کند او را مجاب کند که به دلایل واضح او نمی‌تواند با آزگود ازدواج کند. ولی جری حالتی تدافعی دارد و اصرار می‌ورزد که آزگود زیاد هم برایش پیر نیست و تازه، او عادت دارد مدام با دخترهای جوان ازدواج کند. جو مجبور می‌شود یادآوری کند که او یک دختر نیست، یک مرد است و خب تازه برای چی یک مرد برود با یک مرد دیگر ازدواج کند؟ جری نگاه عاقلانه و سفیهی به جو می‌اندازد چون پاسخ به نظرش خیلی بدیهی می‌رسد: آتیه!

برچسب ها برچسب‌ها:, , , ,
به اشتراک بگذارید


دیدگاه کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

ارسال دیدگاه جدید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *