فیلم کاندیدای منچوری
مروری بر فیلم کاندیدای منچوری
کارگردان: جان فرانکسهایمر نویسندهی فیلمنامه: جورج اکسلراد، بازیگران: فرانک سیناتر (سرگردبنت مارکو)، لارنس هاروی (ریموند شاو) جنت لی (رُزی چینی)، آنجلا لندزیری (خانم ایسلین)، هنری سیلوا (چانجین)، جیمز گریگوری (سناتور جان ایسلین)، فیگ دیگ (دکتر ین تو)، جیمز ادواردر (گروهبان الوین ملوین)، داگلاس هندرسن (سرهنگ میلت) آلبرت پالسن (زیکف)، بری کنی (منشی وزیر دفاع)، لوید کاریگان (هالبورن گینز).
تهیه کنندگان: جان فرانکن هایمر، جورج کسراد محصول: یونایتد ارنیستز. مدت: 26: 1 دقیقه بودجه: 2/2 میلیون دلار. فروش: 1/4 میلیون دلار
نامزدهای اسکار
بهترین بازیگر زن نقش دوم: آنجلا لندزیری
بهترین تدوین: فریس وبستر
سایر برندگان اسکار 1962
بهترین فیلم: لارنس عربستان (دیوید لین)
بهترین بازیگر مرد: گریگوری پک (کشتن مرغ مقلد)
بهترین بازیگر زن: آن بنکرافت (معجزهگر)
بهترین بازیگر مرد نقش دوم: اد بگلی (پرندهی شیرین جوانی)
بهترین بازیگر زن نقش دوم: بتی دوک (معجزهگر)
اثری پیشگویانه
مأموری که روسها شتسشوی مغزیاش دادهاند تا در وقت مناسب برای شان آدم بکشد، تفنگی دوربیندار در دست، از دریچهی کوچکی در بالای سر جمعیتی که هورا میکشند و دست میزنند، به سوی هدف نشانه میرود. در چشمیِ دوربین، او قلب نامزد محبوب ریاست جمهوری را نشانه رفته. درست یک سال بعد، عین همین ماجرا، ولی حالا دیگر به صورت واقعیاش، در دالاس اتفاق افتاد. کاندیدای منچوری صرفاً یک فیلم پیشگویانه نبود. حمله و انتقاد تند و تیزش از مک کارتیسم و قضایای تفتیش عقایدش، هالیوود را به شدت به وحشت انداخت؛ آن هم در دورهای که هنوز مسئلهی «فهرست سیاهِ» مک کارتی در صنعت
بازیگران
لارنس هاروی: فرانکن هایمر زیاد نگران لهجهی بریتانیایی لارنس هاروی نبود، چون از آن طرف، لهجهی غیرآمریکایی و «هاروارد-بوستونی» جان اف. کندی، رئیس جمهور آمریکا را داشت. هاروی پیش از آن در دارلینگ و باترفیلد 8 در نقش شخصیتهایی «ناجوانمرد» ظاهر شده بود و بیشتر به خاطر استخوانبندی چهرهی اشرافیاش شهرت داشت. یکی از چشمگیرترین صحنههایش در این فیلم، جایی است که در یک تک گویی فوقالعاده در مورد «دوست داشتنی نبودناش» توضیح میدهد. او نخستین بار با اتاق طبقهی بالا (1959) معروف شد که به خاطرش نامزد اسکار هم گردید. در بین سایر فیلمهای قابل توجهاش به اینها برمیخوریم: A Walk On Wild Side (1962)، از پیوندهای بشری (1964) و کریستین جادویی (1969).
فرانک سیناترا: در بین همکاراناش بهعنوان «فرانک یک برداشته» شهرت داشت. ولی به گفتهی فرانکنهایمر، این به خاطر این نبود که حاضر نباشد بیش از یک برداشت از او بگیرند: «چون در آن برداشت اول خیلی بهتر بود و به طور کامل توی نقش فرو میرفت.» در صحنهای که مارکو، شخصیت فرانک سیناترا، سعی میکند برنامهریزی ریموند را به هم بریزد، نماهای درشت سیناترا، فوکوس نبودند.
خلاصه داستان
از سروان ریموند شاو (لارنس هاروی) که در یک اردوگاه کرهای اسیر بوده، مثل یک قهرمان جنگی استقبال شده ولی افراد واحدش دقیقاً به یاد نمیآورند او چه کرده که حالا از او با مدال «قلب ارغوانی» تجلیل میشود فقط وقتی دو تن از آنها که کابوسهایی مکرر دربارهی جلسات شستشوی مغزی میبینند، ظن میبرید که نکند شاو به یک جاسوس کمونیست تبدیل شده آدمکشی که قرار است در وقت مناسب از او استفاده شود، یکی از آنها، سرگرد بنت مارکو (فرانک سیناترا) تحقیقاتی را شروع میکند که در نهایت از یک توطئهی سیاسی پیجیده پرده برمیدارد که مغز متفکرش، مادر حیلهگر و خبیث خود شاو (آنجلا لندزیری) است.
نقشهی او این است که شوهر سناتور عقب افتادهی خودش (جیمز گریگوری) را با شعارهای صد کمونیستی نامزد معاونت ریاست جمهوری کند، حال آنکه خودش در واقع جاسوس کمونیستهاست مادر شاو با نشان دادن یکی از ورقهای بازی بیبیدل… به پسرش، میتواند برنامهی آدمکشی خودش را به راه بیندازد. ولی درست در زمانی که شاو با دختر شکرانهی «فضولی مارکو، برنامهی پسرش احتمالاً گیری پیدا کرده است.
فرانکن هایمر حسابی به هم ریخت. سیناترا صحنه را ده بار دیگر انجام داد ولی هیچکدام به خوبی آن برداشت اول از کار در نیامدند. در نهایت، فرانکنهایمر تصمیم گرفت از همان نماهای غیرفوکوس استفاده کند. منتقدها داد و قال به راه انداختند و بعضی هم او را ستودند چون آن نماها دیدگاه مبهم و غبارآلود ریموند را به طور کامل منتقل میکردند.
زندگی حرفهای سیناترا به طور مشخصی به دو دوره تقسیم میشود. دورهی اولاش، پدیدهی جوانی است در عالم خوانندگی که به ستارهی سینما تبدیل شده، مثلاً در موزیکال در شهر (1949). سپس، تصادفی که باعث شد به طور موقت صدایش لطمه ببیند و ازدواجها و جداییهایی متعدد او به بازگشتاش به عالم سینما در فیلم اسکاری از اینجا تا ابدیت (1953) منجر شد. از آن پس، در هر پروژهای که به نظری جالب میآمد، شرکت کرد و طیف این کارها نیز خیلی گسترده و متنوع بودند، از پل چوبی (1957) و کارآگاه (1968) گرفته تا سری فیلمهای «رَت پک» اش مثل رابین و هفت رفیق نقابدارش (1964) که به اتفاق دوستاناش دین مارتین، سامی دیویس جونیور، پیتر لافورد و دیگران محض تفریح بازی میکرد.
جنت لی: دیالوگهای عجیب و غریب جنتای در صحنهی قطار، «قلفتی» از توی کتاب بیرون کشیده شدهاند؛ شخصیت جنت لی از سرگرد مارکو میپرسد: «زبان عربی بلدید؟» سرگرد میگوید: «خیر» و جنت لی ادامه میدهد: «منظور در واقع این است که متاهلاید؟»
نظر راجر ایبرت منتقد دربارهی رُزی، شخصیت لی، این است که او نیز احتمالاً جاسوس است. اگر با این ذهنیت به فیلم نگاه کنید پاسخ بسیاری از سوالهایتان داده میشود به خصوص شتاباش در اغوا کردن مارکو.
آنجلا لندزبری: در نقش مادر لارنس هاروی بازی کرد آن هم در حالی که فقط سه سال از او بزرگتر بود. او که به خاطر موزیکالهای برادریاش (مادام و سوئینی تاد) شهرت داشت و بعد، برای فیلمهای جنایی/ پلیسیاش (جنایت، نوشت)، آشکارا در زمان تولید کاندیدای منچوری برای ایفای یک شر مجسم، کاملاً سر فُرم بود (البته همیشه هم در نقشهای دوم ظاهر میشد چون هالیوود او را آنقدر زیبا نمییافت که نقشهای اصلی را به وی بسپارد).
در اینجا در نقش خانم ایسلینِ خبیث، او نقش یکی از نفرت انگیزترین زنهای تاریخ سینما را با چنان سهولت و مهارتی بازی کرده که فکر میکنید نکند مقادیری هم جنس خودش خراب بوده است! زندگی حرفهای او با نامزدی اسکارش به خاطر روشنایی گاز (1942) و سپس تصویر دوریان گری (1945) حسابی جان گرفت. در این فاصله وی در مخمل ملی (1944) نقش خواهر الیزابت تیلور را ایفا کرد. او در تابستان گرم طولانی (1958)، دنیای هنری اورینت (1964) و مرگ بر رویل نیل (1978) فراموش نشدنی است.
پشت صحنه
سالها این مسئله مطرح شده که کاندیدای منچوری، پس از سوء قصد به جان برادران کندی، به احترام آنها، دیگر پخش نشده و بایگانی گردیده است. حال آنکه درست نیست. فیلم را از گردونهی پخش بیرون کشیدند چون سیناترا که سهم مهمی در تهیه و تولید فیلم داشت، تصور میکرد که کمپانی یونایتد ارتیستز توی حساب و کتابها دست میبرد و سود و درآمد فیلم را با وی تقسیم نمیکند.
کارگردان
جان فرانکنهایمر یکی از کهنه کارهای تلویزیونی در دوران فیلمهای سیاه و سفید جذاب اواخر دههی 1950 و اوایل 1960 است. او استاد نماهای عمق میداندار بود و یا به قول خودش «نماهایی که در پس زمینهای که کاملاً فوکوس است، یک کلهی گنده در پیشزمینه دارای» او معتقد بود که کاندیدای منچوری موفقترین کارش است و علتاش را هم فیلمنامهی استثنایی آن میدانست که از روی کتاب ریچارد کاتدون اقتباس شده بود. البته فرانکنهایمر مجبور شد به خاطر ملاحظات ممیزی، در بخشهایی از کتاب دست ببرد یا حذفشان کند. مهمترین جرح و تعدیل به رابطهی خاص مادر و پسر داستان برمیگشت تخصص فرانکنهایمر در تریلرهای تیره و تار، به خصوص تریلرهای سیاسی است. از بین بهترین آثارش به این فیلمها اشاره میکنیم هفت روز در ماه می (1964)، یکشنبهی معمولی (1977) و قرارداد هالکرافت (1985).
- به خاطر موضع به شدت ضدکمونیستی فیلم، کاندیدای منچوری تا سال 1993 و فروپاشی اتحاد شوروی، در کشورهای اروپایی شرقی پخش نشد.
- در صحنهی کاراته، وقتی سیناترا، میز عسلی را با ضربهای خرد میکند، دردی که روی صورتاش میبینیم، ادا نیست. یکی از انگشتهایش شکست که هیچ وقت هم بهطور کامل بهبود نیافت.
- سیناترا عادت داشت «یک برداشته» کار کند و چون حال و حوصلهی برداشتهای مکرر را نداشت، بازی در فیلم چرخ و فلک (1956) را رد کرد. علتاش این بود که به اطلاعاش رسانده بودند که قرار است از هر نما دو بار فیلمبرداری شود و هر بار با «لنز»ی متفاوت. او هم گفته بود: «به من برای بازی در یک فیلم پول میدهند نه دو فیلم.»
جمله به یادماندنی
«خیلی وحشتناکه از مادرت متنفر باشی. ولی من همیشه ازش متنفر نبودم. یعنی خب، بچه که بودم، زیاد ازش خوشام نمیاومد»
ریموند شاو (لارنس هاروی)
نظر منتقدها
پالین کیل (نیویورکر): «احتمالاً پیچیدهترین و کار شدهترین هجویهی سیاسی است که در هالیوود ساخته شده»
بازلی کراوتر (نیویورک تایمز): «در حالی که وانمود میکند که از تنشهای بینالمللی تاثیر گرفته، کاندیدای منچوری مقادیر زیادی فرضیه رو میکند که احتمالاً برخی از بینندههایش را تا حد مرگ میترساند؛ یعنی اگر البته آنقدر هالو باشند که آن فرضیهها را باور کنند، که اطمینان کامل داریم باور نخواهند کرد»
ریموند تحت نفوذ ورق بیبیدل است و نمیتواند مغز شستشو داده شدهاش را به کار بیندازد او وارد خانهی ناپدریاش میشود و در حالی که او غذایی سبک تدارک میبیند؛ ریموند، خیلی آرام دست توی جیباش میکند.
خوردن: ریموند، تو دستات چیه؟
ریموند: چطور مگه، یه هفت تیر آقا
گلولهای کارتن شیری را که جوردن در دست دارد سوراخ میکند و در قلباش مینشیند در حالی که ریموند نزدیک شده و تیر خلاصی در سر خوردن خلاص میکند، جاسلین وارد اتاق میشود.
جاسیلین: ریموند، چکار کردی؟!
ریموند هفت تیر را به طرف جاسلین گرفته و شلیک میکند و سپس مثل جوانگردها به طرف جسد زیبا و غافلگیر شدهی جاسلین رفته و از درخارج میشود.
دیدگاهتان را بنویسید