کارگردان شاعر رابرت فلاهرتی
کارگردان شاعر رابرت فلاهرتی
فون اشتروهایم را از هالیوود بیرون راندند اما فلاهرتی به میل خود از انجا رفت. فلاهرتی که در تمام مدت کار خود فیلمساز منفرد و مستقلی بود. با نخستین فیلم خود یعنی “نانوک شمالی”1922 توجه هالیوود را جلب کرد. این فیلم گزارشی بوداز زندگی اسکیموها مبتنی مشاهدات فلاهرتی که زمانی به عنوان کاوشگر شمال کانادا را در نور دیده بود. درست در همان زمانی که فون اشتروهایم سرگرم ساختن فیلم “طمع” بود شرکت پارامونت فلاهرتی را به دریاهای جنوب فرستاد تا یک “نانوک دیگر” با خود بیاورد.
اما از نظر فلاهرتی فیلمبرداری همیشه به منزله کاوش جستجو بود. بارها به اوپیشنهاد کردند که از روی سناریوهای اماده و داستانهای ساخته و پرداخته فیلم تهیه کند واو نپذیرفت زیرا که ترجیح می داد موضوع وادمها و زمینه ی فیلم خود را شخصا به وسیله دوربین خود گشف کند.
فلاهرتی
نزدیک به دوسال در سامو اماند ودر این مدت با بومیان انجا در امیخت وافسانه ها و خرافات انها را فرا گرفت و جزئیات انها را مطالعه کرد و فقط پس از انکه کاملا با طرز زندگی انها اشنایی یافت. دست به کار ساختن فیلم خود شد. این فیلم را خود وی در جزیره ی وحشی “ساوایی” بر می داشت و خودش ان را ظاهر می کرد وخمودشپیوند می داد.
سرانجام هنگامی که ویفیلم تمام شده ی “موانا” 1926 را به مدیران شرکت پارامونت عرضه کرد انان از دیدن فیلماو به سختی بور شدند. انها انتظار داشتند که فیلمی نظیر “نانوک” ازدریاهای جنوب ببینند پر از صحنه های طوفانی و تصویر های کوسه ماهی و غروبهای شاعرانه حال انکه ره اورد فلاهرتی از سفر دریاهای جنوب زیباترین شعر دوره ی صامت بود.
انچه فلاهرتی با اهستگی و شکیبایی خاص خود کشف کرده بود، ایم مطلب شگفت اور بود که نبرد معروف و معهود میان انسان و طبیعت برای بومیان سامو ایی وجود ندارد. خدایان انها مهربان بودند خوراک فراوان بودو مواد خامی که برای ساختن پوشااک ومسکن لازم بود بر سر هر درختی می رویید. فلاهرتی می توانست تاثیر بازرگانان و مبلغان مذهبی را بر تمدن ناپدید شونده ی بومیان موضوع کار خود قرار دهد واز ان ماجرا ها بسازد.
ولی چنانچه خود وی بارها می گفت علاقه ای نداشت به اینکه نشان دهد این مردم در زیر نفوذ ضایع کننده سفید پوستان به چه صورتی در امده اند؛ بلکه تا اینجا که امکان داشت گذشته را زنده می کرد. و زندگی حقیقی ساموا را نشان می داد. درست در قلب این فیلم صحنه مراسم دردناک خالکوبی قرار گرفته است. جوانان بومی برای اینکه وارد مرحله مردی شوند؛
باید نخست این مراسم دردناک را بگذرانند. فلاهرتی کشف کرد که چون زندگی در ساموا درد و سختی طبیعی به همراه ندارد بومیان خود دردهایی پدید اورده اند تا به وسیله انها استحکام تاروپود خود را بیازمایند و بدان قوت و دوام بخشند.
“موانا”
اگر این فصل از فیلم را به عنوان مفتاح در نظر بگیریم. سایر صحنه ها همه در جای خود قرار می گیرند مانند صحنه های چیدن نارگیل ، ماهیگیری، شکار گراز وحشی، یا صحنه های اشپزی و پارچه بافی زنان یا مراسم جشن و رقص فلاهرتی با عشق و علاقه فراوان همه ی این صحنه ها را بارها تماشاکرد. تا هنگامی که اشنایی اش با مراسم و حرکات بومیان به حدی رسید که می توانست با دوربین خود حرکات انها را پیش بینی کند ودر نتیجه موفق شد که همان نرمی و چابکی را که انسان از کار استادانه یا مراسم دیرینه انتظار دارد در فیلم خود پدید بیاورد.
یکایک عکسهای فیلم “موانا” دارای زیبایی کمابیش کامل است. عکاسی ظریف نخستین بار بود که فیلم پانکر وماتیک به کار رفت. و نور نرم وتر زیبایی فراوان به فیلم بخشیده است. اما باید دانست که این فیلم نمایشگاهی از عکسهای زیبای بی حرکت نیست. فلاهرتی اهمیت پیوند و حرکات دوربین را در زنده نگه داشتن فیلم بهتر از بسیاری از سینماگران استودیوها می شناخت و برای دریافتن گویاترین جزئیات و مناسبترین زاویه فیلمبرداری چشمی تیزبین داشت.
با همه ی اینها شرکت پارامونت این فیلم را به عنوان “داستان عشق یک دختر بومی” یه سینماها فروخت و سینماها هنگام نمایش دادن این فیلم صحنه های رقص رقاصگان “مه پیکر” را به عنوان مقدمه به فیلم چسباندند.
خود فلاهرتی بر ضد این قبیل حیله ها اعتراض کرد و گفت در هر اجتماعی دسته ای از مردم وجود دارند که گرچه مشتری دائمی سینماها نیستند.
اما می توان برای جانبرداری از فیلم خاصی مانند “موانا” دست به دامن انها شد .فلاهرتی در تایید استدلال خود این فیلم را به سینماهای شش ناحیه که متصدیان توزیع شرکت پارامونت انها را دشوار ترین نواحی برای فروش فیلم می دانستند فروخت. وی از طریق مدارس اتاقهای تجارت، انجمنهای شهرداری، و مجامع ادبی و اجتماعی، تماشاگران فیلم خود را متشکل ساخت.
مدیران پارامونت
اما مدیران پارامونت به طور جدی به فلاهرتی تذکر دادند که کار انها این است که فیلمهایی تهیه کنند که مردم را سالی به دوازده ماه برای دیدن فیلمهای “عادی” به سالنهای سینما بکشاند. نه انکه انها را گهگاه که شنبه ای به نوروز بیفتد برای دیدن چیزی از قبیل “موانا” بفکر رفتن به سینما بیندازد.
بدین ترتیب تبلیغات سینماها برای نشان دادن فیلم “عشق دختر بومی” ادامه یافت. (ضمنا ناگفته نماند که در سال 1046 هنگامی که فیلم “شاه هنری پنجم” اثر سرلورنس اولیویه را به امریکا اوردند. کوشش برای فروش ان درست به همان ترتیبی که فلاهرتی بیست سال پیشتر پیشنهاد کرده بود صورت گرفت و یکی از پرفروشترین فیلمهای خارجی شد که تاکنون در امریکا نمایش داده اند.)
برگرفته از تاریخ سینما ، نویسنده:ارتور نایت ، ترجمه:نجف دریا بندری
دیدگاهتان را بنویسید