نیکولو کت سیاه بلند می پوشید. می ایستاد. ویولن را در یک دستش می گرفت، آرشه را در دست دیگرش. با شروع نواختن، کتف هایش را جمع می کرد،
حالت عجیبی به خود می گرفت و به این طرف و آن طرف قدم بر می داشت، انگار بدنش هم همراه آرشه با ساز کشیده می شد و با کت سیاهی که به تن داشت برای خودش یک پا خفاش به نظر می رسد.
سرتاسر اروپا لحظه شماری می کردند تا او به شهرشان برود و نوای سازش را از نزدیک بشوند؛ نوایی که به موسیقی اهریمنی مشهور شده بود.
موسیقی او اصلا برای مخاطبانش آشنا نبود و تا آن موقع همانندش را نشنیده بودند. شاید به این خاطر بود که داستان های فراوانی از زندگی او دهان به دهان می چرخید و او را موجودی افسانه ای معرفی می کرد.
مردم لحظه به لحظه زندگی اش را زیر نظر داشتند و به حاشیه زندگی اش علاقه بیشتری داشتند تا هنرش. همه می کوشیدند هر روز شکل ترسناک تری از شخصیتش را برملا کنند و فقط هنرمندان بزرگی مثل فرانتس لیست و شوبرت بودند که هنر او را می ستودند و به آن احترام می گذاشتند.
نیکولو پاگانینی در 1782 به دنیا آمد. در خانواده ای متوسط در جنوای ایتالیا. او از کودکی استعداد فراوانی در زمینه موسیقی از خود نشان می داد.
به این خاطر، پدر ورشکسته اش مجبور شد به شهرهای مختلف ایتالیا سفر کند تا به دنبال استادان بزرگی برای آموزش پسرش بگردد. اولین کنسرت پاگانینی در هشت سالگی او و در کلیسای جنوا اتفاق افتاد.
در آن زمان جیوانی سرویتو و جیاکومو کاستا استادان پسرک بودند. روند پیشرفت نیکولو ادامه داشت تا اینکه در 13 سالگی اولین «واریته» خودش را نواخت و در کل شهر به «پسرک عجایب» معروف شد.
بعد از آن، او نوازندگی اش را زیر نظر فردیناندپر در لگهورن و الساندرو رولا در پارما ادامه داد و قوت بخشید. در همین سنین بود که نخستین تور او برگزار شد و او را مشهورتر کرد.
در 17 سالگی از خانواده جدا شد و زندگی مستقلی برای خودش ترتیب داد. اما این تا حد زیادی به او ضربه زد. نیکولو معتاد و قمارباز شد و به خاطر برخی شیطنت ها تا حدی از هنرش به دور ماند.
کار تا جایی پیش رفت که به طور کامل ویولن را کنار گذاشت و با گیتار کادویی اش شروع به نواختن کرد. ولی هیچ سازی جایگاه ویولن را برایش نداشت.
پس او دوباره نوازندگی ویولن را از سر گرفت. می گویند در این دوره، وقتی در یکی از اجراها یکی از چهار سیم ویولنش پاره شده، او همچنان به نوازندگی اش ادامه داد.
مردم که از این حرکت او متعجب شده بودن، حیرت زده هنر او را تماشا کردند و این فکر در نظرشان قوت می گرفت که او قطعا «پسر اهریمن» است. خرافه پرستی آن دوره کم نبود و زندگی نیکولو هم پر بود از شایعه.
مخصوصا که شنیده بودند وقتی نیکولو شش ساله بود، مادرش روحش را به شیطان فروخته بود. پاگانینی برای اینکه ترس را در وجود تماشاگرانش حفظ کند و آنان را مسحور هنر خود نگه دارد، دیگر هرگز با آن ساز بر صحنه حاضر نشد.
وقتی ویولن می نواخت، تمام مدت چشمانش را به آرشه می دوخت. هیچ چیزی نمی توانست چشم پاگانینی را از آرشه جدا کند.
او در ویولن نوازی تا حدی مهارت داشت که توانسته بود قطعه سنگینی را که هیچ کدام از هنرمندان آن دوره نتوانسته بودند بنوازند بنوازد، ولی در کنار این مهارت بالا در نوازندگی، چهره و اندام او بود که همه را مجذوب خود ساخته بود تا انواع و اقسام افسانه ها را به او نسبت بدهند.
او بلندقد بود و لاغر با دماغی دراز و استخوانی و صورتی رنگ پریده و کشیده و لبانی نازک و چشمانی که همچون دو زغال مشتعل بودند.
پاگانینی کت مشکی اش را به تن می کرد و با انگشتانی تکیده و سریع بر سیم های ویولن می نواخت و با هر نواخت ساز به شکلی به بدنش حرکت می بخشید که انگار یک خفاش بالا و پایین می پرد.
هر نوایی که پاگانینی با ویولن خود می ساخت با ادا و اطوارهایش هنگام اجرا، افسانه های چندصدساله را قوت می بخشیدند.
یکی از این افسانه ها می گفت ویولن «آوای اهریمن» است و ویولن نواز خود «اهریمن». آن قدر درباره او شایعات فراوان بود که مردم مجبورش کردند نامه های مادرش را منتشر کند تا همه بفهمند که او فرزند آدمیزاد است.
شایعه دیگری که بین مردم می چرخید، این بود که وقتی پاگانینی روی صحنه می رود، همزاد وی با همان لباس ها و چشمانی قرمز در بین تماشاگران می نشیند و نمایش را تماشا می کند.
شایعه دیگری که به او نسبت می دادند قتل یک زن بود. آنها معتقد بودند پاگانینی زنی را کشته و بخشی از بدنش را درون ویولنش قرار داده و گاهی اوقات صدای جیغ زنی از داخل سازش به گوش می رسد.
پاگانینی در سال های آخر زندگی در اوج قدرت و شهرت قرار داشت و نام و آوازه اش در سراسر ایتالیا پیچیده بود. او هر روز محبوب تر از قبل می شد و طرفداران بیشتری پیدا می کرد.
شهرتش اروپا را هم گرفته بود و در نقاط مختلف اروپا، دائم برایش کنسرت ترتیب داده می شد.
اما سفر وین یکی از عجیب ترین آنها بود؛ کنسرتی که همه تماشاچیان بر این باور بودند که پاگانینی همه را هیپنوتیزم کرده بود.
گرچه بعد از کنسرت وین ورق کاملا برای او برگشت؛ سلامت جسمانی اش رو به ضعف رفت و دیگر نتوانست با آن قوت قبل در صحنه به اجرا بپردازد.
اما با این حال در سفرهایی که به انگلستان و اسکاتلند داشت، خیلی بیشتر از پولی که یک هنرمند می توانست به دست بیاورد، به جیب زد. بعد از اجرای این کنسرت ها بیماری نیکولو رفته رفته شدید شد و در 1838 به طور کامل صدایش را از دست داد.
او که آن موقع در فرانسه زندگی می کرد، با وخامت حالش به نیس رفت تا در آنجا درمان شود، ولی این آخرین سفرش بود، او در 1840 درگذشت و گفته می شود آخرین لحظات عمرش را در حالی که ویولنش را در آغوش کشیده بود، گذراند.
بعد از مرگ، حدود پنج سال کلیسا از دفن جنازه او سر باز زدند و او را عاقبت در محل زندگی خودش دفن کردند. م
ردمی که در آن نواحی زندگی می کردند، باور داشتند که هرشب صدای ویولنی را می شنوند که شبحی آن را می نوازد. مرگ پاگانینی هم نتوانست شایعات باورنکردنی پیرامون وی را پایان بخشد.
آخرین اخبار فرهنگی ،هنری را در حوزه های سینما ،تلویزیون ، موسیقی و تئاتر را با ما بخوانید
قتل هولناک مهرداد نیویورک؛ پروندهای که ایران را شوکه کرد در روزهای اخیر، خبر قتل…
گلوریا هاردی یکی از بازیگران جوان و بااستعداد ایرانی-فرانسوی است که در طی چند سال…
مهسا طهماسبی یکی از بازیگران جوان و پر استعداد سینما و تلویزیون ایران است که…
مقدمهای بر سینمای معاصر ایران سینمای ایران در سالهای اخیر تحولات زیادی را تجربه کرده…
حمله موشکی اخیر سپاه پاسداران به اهداف نظامی اسرائیل، بار دیگر موضوعاتی را در حوزه…
مارتین مول یکی از هنرمندان چندوجهی و تاثیرگذار در عرصه کمدی و هنرهای نمایشی است.…