کارگردان: بیلی وایلدر. نویسندگان فیلمنامه: چارلز براکت، د.ام. مارشمن جونیور، بیلی وایلدر. بازیگران: ویلیام هولدن (جو گیلیس)، گلوریا سوآنسون (نورما دزموند)، اریک فن اشتروهایم (مکس فنمیرلینگ)، نانسی اولسن (بتی شیفر)، فرد کلارک (شلدریک)، لوید گاف (مورینو)، جک وب (آرتی گرین)، سیسیل ب.دومیل (خودش)، باستر کیتون (خودش)، آنا کیونلسون (خودش)، جو.بی. وارنر (خودش). تهیهکننده: چارلز براکت. محصول کمپانی پارامونت. مدت: 100 دقیقه. بودجه: 7/1 میلیون دلار. فروش: 5/3 میلیون دلار.
از همه چیز دربارهی ایو گذشته (که باور کنید یا نه، در همان سال 1950 ساخته شده) سانست بلوار بیش از هر فیلم دیگری دیالوگهایش مدام در اینجا و آنجا نقل شده و نشان میدهد که از آن زمان تا به امروز هالیوود چه چیزی را از دست داده: قدرت و کوبندگی جملاتی که خیلی دقیق و مناسب انتخاب شدهاند. سانست بلوار، هجویهی «نوآر»ی است با شخصیتهای بالغ. درست است که اینها موجوداتی خودخواهاند که امیدی به رستگاریشان وجود ندارد ولی نگاه کنید که چقدر خوب لباس میپوشند و چه خوب حرف میزنند! شخصیتهای غیراحساساتی، که جذابیتشان نیز از همین مسئله سرچشمه میگیرد. حالا شاید بیلی وایلدر میخواسته جنبه تاریک و نهفتهی هالیوود را نشان دهد ولی ضمنا به طور وصفناپذیری موفق شده جنبهای اسطورهای/ افسانهای به فیلماش بدهد. نورما، ستارهی سابق سینمای صامت شکوه میکند که چطور «حرف، حرف، حرف»، سینما را ضایع و نابود کرده؛ خب این یکی را نکرده، خانم جان.
گلوریا سوآنسون: وقتی وایلدر و براکت با سوآنسون تماس گرفتند و از او برای بازی در فیلمشان دعوت کردند، سوآنسون بیست سالی بود از عالم سینما کنار کشیده بود. او با خشم فریاد زد: «تست بازیگری؟! به خاطر چی؟ به خاطر اینکه مطمئن شوید که هنوز زندهام؟» او به عنوان یکی از الهههای دوران صامت، چنان ستارهگی خود را برنامهریزی کرده بود که یک بار قبل از رسیدن به ایستگاه قطار لسآنجلس، به روسای استودیو تلگرام زد: «لطفا استقبال گرم ترتیب داده شود.» سانست بلوار زندگی حرفهای سوآنسون را –اگرچه برای مدتی کوتاه- احیا کرد ولی از بخت بد، اسکارش را در مقابل بازیگری تازهکار، جودی هالیدی، از کف داد. در سال 1957، سوآنسون سعی کرد سانست بلوار را به صورت یک کمدی موزیکال در برادوی روی صحنه ببرد، ولی نتوانست کمپانی پارامونت را به فروش حق و حقوق اقتباس تئاتری فیلم راضی نماید.
ویلیام هولدن:
زندگی حرفهای هولدن، برعکس، پس از سانست بلوار شکوفا شد و با دو ساختهی دیگر وایلدر بازداشتگاه شماره 17 (اسکار بهترین بازیگر، 1953) و سابرینا (1954)، تبدیل به شمایل مردانهی دههی 1950 گردید. هولدن در یک حادثهی تمامعیار هالیوودی، شبهنگام در خانهاش از بالای پله سقوط کرد و بر اثر اصابت سرش به میز و خونریزی مغزی، درگذشت.
اریک فناشتروهایم: این آخرین فیلم اشتروهایم بود و با آنکه نامزد جایزهی اسکار شد ولی خودش همیشه از این فیلم با لحنی تحقیرآمیز با عنوان «همون نقش پیشخدمتی» یاد مینمود، چون احساس میکرد پس از آن دورهی کارگردانیِ پرافتخار در دههی 1920، باعث سرافکندگیاش است. یکی از معروفترین فیلمهای اشتروهایم در آن دوره، ملکه کلی (1928) با شرکت سوآنسون است که نامزد آن موقع خانم، جوزف کندی تهیهاش کرد.
نانسی اولسن: زیادی معمولی بود تا به جایگاه ستارهگی برسد. او البته در زندگی خصوصی به خاطر ازدواجاش با آلن.جی.لرنر (ترانهسرای بانوی زیبای من) موفقیت بیشتری کسب کرد.
قرار بود چی بشه، چی شد
قرار بود مونتگمری کلیفت نقش جوگیلیس را بازی کند؛ این البته قابل تصور است، ولی تصور می وست در نقش نورما دشوار است.
جو: شما نورما دزموند هستین. قدیما توی فیلمای صامت بازی میکردین. یه زمانی بزرگ بودین.
نورما: من هنوز بزرگ «هستم»؛ این فیلمها هستن که کوچیک شدن!
جملات به یادماندنی
«از همهی آدمهای خلاق و هنرمند باید خواسته شود که هر سال، سه ماه از کالیفرنیا خارج شوند.»
گلوریا سوآنسون
«من فقط فیلمهایی ساختم که دوست داشتم ببینم.»
بیلی وایلدر
تامس پرایور (نیویورک تایمز): «بیننده را مسحور میکند و او را تا اوج غمانگیز داستان بر روی صندلیاش میخکوب نگه میدارد. داستانی کوبنده در باب جاهطلبیها و سرخوردگیها که موفق میشود زندگی را در آن شهر مقوایی برای آنها که در بیرون از آن زندگی میکنند، به شدت جذاب جلوه دهد.»
لویی بی.مهیر (به بیلی وایلدر پس از نخستین نمایش خصوصی فیلم): «حرامزادهی تخم جن! تو دستی را که بزرگات کرده و به تو غذا داده، گاز گرفتی و باعث بیآبرویی صنعتی شدی که تو را به وجود آورده است!»
کمپانی پارامونت با نورما تماس میگیرد و او هم خیال برش میدارد که کارگردان دوران صامتاش، سیسیل بی.دومیل تصمیم گرفته فیلم «بازگشت» او را به عالم سینما، کارگردانی کند. در حالی که نورما، جو و مکس را نیز دنبال خود راه انداخته، به دم دروازهی استودیو میرسند و در آنجا نگهبان ورودی نورما را باز میشناسد و به داخل استودیو هدایت میکند.
سیسیل بی.دومیل از ورودش مطلع میشود و او را به داخل استودیویی که در آن مشغول فیلمبرداری است، میآورد. در آنجا یکی از متصدیان نور، ستون نور خیرهکنندهای را به نورما میاندازد. نورما که البته یکه خورده، خلی زود خودش را گم میکند و در تنها دنیایی که میشناسد، غرق میشود. بازیگرها و فنیهای فیلم دومیل برایش کف میزنند. او در اوج افتخار است و بیخبر از اینکه پارامونت صرفا میخواسته اتومبیلاش را برای یکی از فیلمهای جادهای باب هوپ/ بینگ کرازبی قرض بگیرد.
جو گیلیس (ویلیام هولدن)، فیلمنامهنویس مُفلس، رودست طلبکارانش میزند و اتومبیلاش را در گاراژ یک خانه اربابیِ مخوفِ بورلی هیلز پنهان میکند. سرپیشخدمت خانه (اریک فناشتروهایم) او را جای مأمور کفن و دفنی میگیرد که صدا زدهاند تا یک میمون دستآموز خانگی را به خاک بسپارد. در همانجا از جو دعوت میشود تا خانم خانه را ملاقات نماید و اینجاست که وی، صاحب خانه را باز میشناسد و میفهمد که نورما دزموند (گلوریا سوآنسون) ستارهی سابق سینمای صامت است. وقتی نورما به حرفهی جو پی میبرد، کنجکاویاش برانگیخته میشود.
نورما فیلمنامهای دربارهی سالومه دارد که در واقع آن را برای «بازگشت»اش به عالم سینما در نظر گرفته و مدتها روی آن کار کرده و به زعم خودش فقط به ویرایشی در اینجا و آنجا نیاز دارد. جو نگاهی به آن فیلمنامهی مسخره میاندازد و متوجه میشود که این فرصتی است که میتواند دوباره به کارش رونقی بدهد. او در بدو امر تصور میکند نورما را در تارهای خود اسیر کرده ولی هنگامی پی میبرد که این در واقع نورماست که وی را به دام انداخته که دیگر خیلی دیر شده است.
دیری نمیگذرد که نورما او را وسوسه کرده و هدیهبارانش میکند. با وجود تقاضاهای دوست دختر جوانی (نانسی اولسن) که در بخش فیلمنامهنویسی کمپانی پارامونت کار میکند و او را به همکاری دعوت کرده، جو آنقدر، زندگی جدید به مذاقش مزه کرده که دیگر نمیتواند خود را راضی نماید که باز به زندگی قدیماش برگردد. ولی در نهایت، وجداناش بیدار میشود و تصمیم میگیرد از نورما جدا شود. اما نورما در خشمی دیوانهوار، پایان دیگری برای داستان جو در نظر گرفته است.
کارگردان
وایلدر از سانست بلوار به عنوان فیلم محبوباش یاد میکرد. اگر چه درجریان فیلمبرداری همین فیلم بود که جر و بحثی به رابطهی دوستانه و شراکتاش با چارل براکت، همکار فیلمنامهنویس و تهیهکنندهاش پایان داد. وایلدر، یهودی مهاجری که از آلمان نازی گریخته بود، نگرش گزنده و بدبینانهای به زندگی داشت که به شدت به کار فیلمنامههای «نوآر»ش میآمد و به عنوان کارگردان، همین دیدگاه، بُرندهتر و کاراتر هم میشد. در صحنهی اقدام به خودکشی نورما، روکرد به فیلمبردارش گفت: «جانی، همون رگ زدن معمولی است، Out of Focus (تار) بگیرش. میخوام جایزهی بهترین فیلم خارجی رو بگیرم.»
در نمایش آزمایشی فیلم، وایلدر به شدت از واکنش مردم که به سکانس افتتاحیهاش خندیده بودند، دلچرکین و نگران شد. در این سکانس جو گیلیس را در سردخانه میبینیم که از روز برانکاردش بلند میشود و برای سایر مردهها تعریف میکند که چطور مرده است. وایلدر بلافاصله به استودیو برگشت و سکانس معروف افتتاحیه فعلیاش را نوشت که طیِ آن، گیلیس در حالی که مرده و جسدش بر روی استخر خانه نورما دزموند شناور است، داستان را تعریف میکند. دروبینهای زیر آبی هنوز به اندازهی امروز پیشرفت نکرده بودند و برای داشتن تصویری واضح، وایلدر به فکرش رسید که در کف استخر آینهای تعبیه کنند که تصویر را منعکس نماید. معمولا رفتار خوبی با بازیگرهایش نداشت ولی سوآنسون از همکاری با او لذت برد.
پس از فیلمبرداری آخرین نمای فیلم- پائین آمدن دزموند دیوانه از پلهها- سوآنسون مثل بچهها خود را در آغوش وایلدر انداخت و گریست. وایلدر در دفاع از دکورهای عظیم و بالا زدن بودجه (سیسیل بی.دومیل برای همان صحنهی کوتاهی که در فیلم ظاهر شد و یک برداشت اضافی سریع، 20 هزار دلار پایش حساب کرد) به خبرنگارها گفت: «هیچ وقت هیچ مردی به زناش نگفته: “بیا بریم این فیلمو ببینیم، کارگرداناش اونو زیر بودجه تموم کرده.”»
قتل هولناک مهرداد نیویورک؛ پروندهای که ایران را شوکه کرد در روزهای اخیر، خبر قتل…
گلوریا هاردی یکی از بازیگران جوان و بااستعداد ایرانی-فرانسوی است که در طی چند سال…
مهسا طهماسبی یکی از بازیگران جوان و پر استعداد سینما و تلویزیون ایران است که…
مقدمهای بر سینمای معاصر ایران سینمای ایران در سالهای اخیر تحولات زیادی را تجربه کرده…
حمله موشکی اخیر سپاه پاسداران به اهداف نظامی اسرائیل، بار دیگر موضوعاتی را در حوزه…
مارتین مول یکی از هنرمندان چندوجهی و تاثیرگذار در عرصه کمدی و هنرهای نمایشی است.…