#

فیلم گاو خشمگین
12 فوریه 2017 بدون نظر 3105 بازدید

فیلم گاو خشمگین

مروری کوتاه بر فیلم گاو خشمگین

خلاصه داستان

حکایت صعود و سقوط خودخواسته­ی جیک لاموتا، بوکسور میان­وزن؛ مردی که طبیعت خشن­اش او را در دام خود گرفتار کرده بود. جیک به کمک برادر تنه­لش­اش، جویی، این فرصت را می­یابد که قهرمان بوکس میان­وزن جهان شود ولی مجبور می­گردد که به خاطر تبانی­های پشت پرده، ببازد. همین زندگی او را بر باد می­دهد. به علاوه، به خاطر حسادت نامعقول­اش نسبت به ریکی، همسر موبور اهل (محله) برانکس­اش بیشتر لطمه می­خورد. دیوای دورنِ لاموتا و ناتوانی­اش در معقولانه فکر یا قضاوت کردن، او را به حاشیه می­راند و غرائز خشن و جانور منشانه­اش را چنان به رخ می­کشد که در نهایت همین­ها به قیمت از دست دادن همسر، عنوان قهرمانی، برادر و آزادی­اش تمام می­شود.

کارگردان: مارتن اسکورسیزی. نویسندگان فیلمنامه: پل شریدر، مادریک مارتین. بازیگران: رابرت دونیرو

(جیک لاموتا)، کتی موریارتی (ویکی لاموتا)، جو پشی (جویی لاموتا)، فرانک وینسنت (سالوی)، نیکلاس کولاسانتو (تامی کومو)، ترزا سالدانا (لیونور لاموتا)، ماریو گالو (ماریو)، فرانک آدوینس (پتسی)، جوزف بونو (گدو)، فرنک تونام (تاپی)، چارلز اسکورسیزی (چارلی). تهیه کنندگان: رابرت چارتف، ایروین وینکلر. محصول کمپانی یونایتد آرتیستز. مدت: 128 دقیقه. بودجه: 18 میلیون دلار. فروش:3/23 میلیون دلار.

اسکارها:

  • بهترین بازیگر مرد: رابرت دونیرو.
  • بهترین تدوین: تلما اسکونمیکر.

نامزدهای اسکار

  • بهترین فیلم.
  • بهترین کارگردان: مارتین اسکورسیزی.
  • بهترین بازیگر مرد نقش دوم: جو پشی.
  • بهترین بازیگر زن نقش دوم: کتی موریارتی.
  • بهترین صدا: اُ. میچل، بیل نیکلسون، دیوید جی. کیمبال.
  • بهترین فیلمبرداری: مایکل چاپمن.

سایر برندگان اسکار 1980

  • بهترین فیلم: آدم­های معمولی.
  • بهترین کارگردان: رابرت ردفورد (آدم­های معمولی).
  • بهترین بازیگر زن: سیسی اسپیسک (دختر معدنچی).
  • بهترین بازیگر مرد نقش دوم: تیموتی هاتن (آدم­های معمولی)
  • بهترین بازیگر زن نقش دوم: مری استین برگن (ملوین و هاوارد)

اتللو در رینگ بوکس

خون و عرق از رینگ بوکس فوران می­زند. مردی تنها و کلاهک بر سر با حرکت آهسته­ی دوربینی که می­چرخد، بوکس بازی می­کند. سپس قهرمان سابق بوکس که حالا شکست، چاق­اش کرده و پف به صورت­اش انداخته در رختکن کلوب شبانه­ی بنام­اش نشسته و جملاتی از شکسپیر را تمرین می­کند. پیروزی در اینجا نگاه کردن این مرد است: او قادر است دست به خشونتی غیرقابل تصور بزند و به طرز بیمارگونه­ای حسادت بورزد. او فراتر از آنچه مشت­هایش بدان قادرند، هیچ شناختی نسبت به خود و ارزش­هایش در این دنیا ندارد.

مردی که در یک کلام، به دست طبیعت وجود خودش شکست می­خورد. عیب و نقص­هایش را نمی­توان نادیده گفت: ولی اگر با او همدلی داریم به خاطر دلچسب بودن شخصیت­اش نیست، اندک همدلی ما به این دلیل است که خود را در وی باز می­شناسیم. این وقتی است که بازیگری به روش «متد» و رژیم چاقی با یکدیگر تصادم می­کنند. با بلایی که دونیرو در این فیلم به سر چشم خود آورده، سادومازو خیسم رینگ بوکس به صورت شوکه­کننده­تری تجسم بخشیده شده است. به علاوه، صحنه­ایی که دونیرو دست و پای پشی را می­گیرد و از خانه بیرون می­کشد، یکی از فراموش نشدنی­ترین خاطرات سینماروهای دنیاست.

بازیگران

رابرت دونیرو: در تاریخ سینما، خشمگین­تر از بازیگری چون رابرت دونیرو کم داشته­ایم. در گاو خشمگین او به اوج هنرمندی­اش دست یافت و اسکاری برد. وقتی در یکی از صحنه­های کشمکشِ دو بازیگر اصلی، دونیرو دنده­ی پشتی را شکست، روش بازیگری سبک «متد» بیشتر یک حالت نفرین پیدا کرد تا یک موهبت.

همه در جریان کارهایی که دونیرو برای آماده کردن خویش و ایفای نقش جیک لاموتا انجام داد، هستند. تمرین­های فیزیکیِ مشقت­بار و به دنبال­اش شرکت در سه مسابقه­ی بوکس واقعی در بروکلن – که تازه دو تا از آنها را برد – جزو برنامه­هایش بود. برای بخش­هایی از فیلم که لاموتا را در سنین بالا نشان می­دهد خودش را 25 کیلو چاق کرد (جو پشی برای همان صحنه­ها خودش را لاغر کرد) موقع تدارکات فیلم، دونیرو خودِ لاموتا را ملاقات کرد تا شخصیت­اش دست­اش بیاید. لاموتا چنان تحت تأثیر دونیرو قرار گرفت که مصرانه از او خواست در مسابقات بوکس شرکت کند و گفت حاضر است مربی­اش باشد.

کتی موریاتی: وقتی در نقش ویکی پانزده ساله ظاهر شد، نوزده سالی بیش نداشت ولی با همان پیچیدگی­های یک زن شوهردار و سرد و گرم چشیده، نقش را ایفا کرد. اسکورسیزی به خصوص از این موضوع خوشش آمده بود که موریارتی تجربه­ی بازیگری زیادی نداشت و جالب بود که به خاطر بازی­اش نامزد اسکار هم شد. متأسفانه انتخاب­های بعدی­اش، آینده­اش را که می­توانست درخشان باشد، ضایع کرد. اگر چه در این میان دو فیلم قابل توجه دارد: Soapdish (1991) و ماتینه (1993). او در سال­های اخیر در دیوانه در آلاباما (1999) و آن را تشریح کن (2002) رویت شده است.

جو پشی: وقتی دونیرو بازی جو پشی را در یکی از فیلم­های رده – ب دید، که به دیوار می­زند تا جایی در سینمای بدنه­ی اصلی برای خود باز کند، خواست که تستی از او بگیرند. در آن زمان جو پشی با یکی از دوستان­اش در یکی از تئاترهای واریته بازی می­کرد. در اینجا جو پشی در نقش برادر دونیرو ایده­آل به نظر می­رسد. پشی با همکاری درخشان­اش با اسکورسیزی ادامه داد و به خصوص در رفقای خوب (1990) در نقش یک مافیایی دیوانه، مو بر اندام سیخ می­کند.

جان تورتورو: در گاود خشمگین نقش کوتاهی دارد. از آن زمان به این سو، تورتورو مرتباً با اسپایک لی همکاری داشته و در کار درستو انجام بده (1989)، Moobetter Bluse (1990) و تب جنگلی (1991) ظاهر شده. تورتورو با برادران کوئن نیز همکاری ثمربخشی داشته و در تقاطع میلر (1990) و بارتون فینک (1991) با آنها همکاری کرده است. او در مستأصلانه در جستجوی سوزان (1985)، رنگ پول و هانا و خواهران­اش (هر دو در 1988)، سیسیلی (1987) و پنج گوشه (1988) بازی داشته. وی در دبّه درآوردن (1989) ساخته­ی دنیس هاپر و دو فیلم گنگستری معاصر، استعلا (1990) و مردان شریف (1991) ایفای نقش کرده. از جمله فیلم­های متأخرش عبارتند از: نترس (1993)، انسان بودن (1994)، مسابقه تلویزیونی (1994)، پیدا و نابود کن و ساعت­زن­ها (هر دو در 1995).

پشت صحنه

  • برای به رخ کشیدن استیصال و «آب رفتنِ» جایگاه حرفه­ای و اجتماعی جیک لاموتا، اسکورسیزی صحنه­های آخرین مسابقه­ی بوکس­اش را دریک رینگ بزرگ­تر فیلمبرداری کرد.
  • از شکلات به جای خون استفاده شد: در فیلم سیاه و سفید، بهتر خودش را نشان می­دهد.
  • تهیه کننده به اسکورسیزی و دونیرو گفت که لاموتا یک «سوسک» بیشتر نیست و فیلمنامه را رد کرد. دونیرو و اسکورسیزی خودشان در فیلمنامه اصلاحاتی به وجود آوردند که انسانی­تر جلوه کند.
  • پدر خود اسکورسیزی، چارلی، در نقش یکی از نوچه مافیایی­ها ظاهر شده که در صحنه­ی کلوب شبانه، پشت همان میز لاموتا نشسته است.

صحنه­ های بوکس

مهارت و حرفه­ای­گری اسکورسیزی، بیش از هر چیز دیگری در صحنه­های بوکس هیوداست که حس و حالی تقریباً معنوی / مذهبی دارند. در داخل رینگ، جیکِ رنجور گویی به خاطر گناه­اش تنبیه می­شود.

این گناه که دقیقاً نمی­داند چطور باید یک مرد و از آن مهم­تر، یک انسان باشد، نماهای درشتی که در فضای امپرسیونیستی در داخل رینگ به صورت اسلوموشن گرفته شده­اند، فوران خون را نشان می­دهد. خونی که در هوا به پرواز درمی­آید یا از طناب­های رینگ قطره قطره پائین می­ریزد. قطعه موسیقی «کاوالریا روستیکانا» و در قطعه­ی گمنام­تر از پیترو ماسکانیسی، بار حسی صحنه را افزایش داده­اند. جیغ حیوانات و پرنده­ها و صدای گوشخراش شکستن حباب فلاش دوربین­ها برای خلق یک فضای آشفته مورد استفاده قرار گرفت (موقع ضبط، برای «درآوردن» صدای شکستن حباب فلاش­ها، جام­های شیشه را خرد کردند).

برای درآوردن صدای مشت­های سنیگینی که به سر و صورت برخورد می­کند، طالبی و گوجه فرنگی را با مشت له کردند. این صداها آنقدر خوب از آب درآمدند که متصدیان صدا، نوارها را پس از استفاده از بین بردند تا توسط دیگران مورد بهره­برداری قرار نگیرد. متوجه­ی همه­ی آنچه می­شویم نیستیم ولی صحنه را حس می­کنیم.

خود صحنه­های مشت­زنی به ده­ها نمای مختلف تقسیم و خرد شدند که توسط اسکونمیکر موقع تدوین به دوئلی تبدیل گردیدند که نه تنها ترفندهای هر دو طرف را نشان می­دهد بلکه با دوربینی که فقط چند سانتی­متر از ضربه­ها فاصله دارد حالت مشت­هایی را پیدا کردند که انگار برای تنبیهِ طرف پرتاب می­شوند. اسکورسیزی با ماندن در داخل رینگ و تغییر دادن شکل و اندازه­اش قواعد «فیلم­های بوکسی» را زیر پا گذاشت: رینگ­ها گاهی چنان کوچک­اند و احساس خفگی می­دهند و گاه طولانی و باریک­اند.

جلوه­ای که خلق شده، رویاگونه است. در چنین کابوسی دیوهای درون لاموتا به رقص مرگ می­پردازند. در آخرین رویارویی با شوگر ری رابینسون، این بوکسور غول­پیکر بر جیک سایه انداخته و ضربات سهمگین و بی­پایان­اش را روانه­ی سر و صورت جیک می­کند؛ ضرباتی که به دوران کوتاه زندگی حرفه­ای جیک به عنوان قهرمان بوکس پایان دادند.

نظر منتقدها

ایمی توبین (ویلیج ویس): «گاو خشمگین، درد را معیار مردانگی قرارداده، نه تنها دردی که به وجود آدم لطمه می­زند بلکه درد و رنجی که تداوم می­یابد. ریسکی که می­کند قابل لمس است ولی نتیجه­اش به هیجان می­آورد. حتی یکی از ضربه­های مشتی که رد و بدل می­شود به هدر نمی­رود. فیلم نمونه­ی بارز فیلمی است که قالب و محتوای­اش به شدت با هم هماهنگی دارد.»

پالین کیل (نیویورکر): «درباره­ی خشونت است سینما، درباره­ی ضرباهنگ تصویری زمخت است، درباره­ی براندو است، درباره­ی دو پدرخوانده­ی اول است، درباره­ی اسکورسیزی است و دونیرو که می­خواسته­اند رودست آنچه خودشان و دیگران انجام داده­اند، بلند شوند. اسکورسیزی تمایلات و کشش­های بلاواسطه­اش را به پرده کشیده، سعی داشته قدرتِ زمخت یک “داستان عامه­پسند” را با جدا کردن­اش از نگرش و داستان­سریی رایج، به هر تبدل نماید. او ارزش­های سرگرم­کننده­ی “فیلم­های بوکسیِ” و قهرمان طبقه پائین­شان را از دست داده: “قصه­های عامیانه را خوشگل کرده و آن را کشته.”»

کارگردان

رابرت دونیرو که داستان زندگی لاموتا را به اسکورسیزی معرفی کرد، باید حواس­اش می­بود که وی این داستان را جدی بگیرد و پس از آن همه بازنویسی­های فیلنامه­ای، همچنان به کارگردانی آن پای­بند بماند. پس از بیماری اسکورسیزی که سروکار را به بیمارستان کشاند، در نگرش خود به زندگینامه­ی لاموتا تجدیدنظر کرد و این بار ارتباطی حسی با او برقرار تمود و مانند خودش، او را مردی دیده کمرش زیر بار نیت­های خیر خرد شده است. در اینجا سرخوردگی اسکورسیزی در خشم غیرقابل وصف این بوکسور بازتاب پیدا کرده است.

در نتیجه، فیلم یک تجربه­ی به شدت شخصی از کار درآمد. کارگردان ضمناً در این داستان، عمیق­ترین تعلق خطرش را یافت: پویایی بین کشش­ها و تمایلات انسانی و فرهنگ­هایی که آنها را شکل می­دهند؛ مضمونی که در سایر فیلم­های مهم­اش نیز پژواک یافته: خیابان­های پایین شهر (1972)، راننده تاکسی (1976) و رفقای خوب (1990).

لاموت، خسته و کوفته، دلچرکین و با سر و صورت ورم کرده حالا به یک «بوکسور سابق» تبدیل شده و کلوب سبانه درب و داغانی را می­گرداند و خودش در ان برای مشتری­ها برنامه اجرا می­کند: قطعات به خیال خودش بامزه تعریف می­کند و تکه می­اندازد. او را به خاطر بعضی از مشتری­های بدنام­اش بازداشت می­کنند. در یکی از صحنه­های متأثرکننده­ی فیلم، جیک تنها تو سلول­اش سر و مشت و شانه­اش را به در و دیوار کوبیده و فریاد می­زند:«چرا؟ چرا؟ چرا؟ چرا این کارو کردی؟ چرا؟ تو خیلی احمقی… من حیوون نیستم. چرا با من هچون رفتار کردی؟ من اونقدرها هم بد نیستم.»

برچسب ها برچسب‌ها:, , , ,
به اشتراک بگذارید


دیدگاه کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

ارسال دیدگاه جدید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *