هفت سامورایی بر اساس افسانهای قرن شانزدهمی
– دوره جنگهای داخلی و آشفتگی اجتماعی در ژاپن
– ماجراهای ساکنان دهکدهای کوچک را تعریف میکند که راهزنان مدام به آنجا هجوم برده و به قتل و غارت میپردازند. اما یک روز، ریکیچی، یکی از جوانهای دهکده، نقشهای را با دیگران در میان میگذارد.
با آن که ساموراییها نیز خود راهزن تلقی میشوند (آنها در واقع، «سلحشورانی مزدور» اند)، ریکیچی، پیشنهاد میکند برای محافظت از دهکده در برابر راهزنانی که محصولاتشان را به یغما میبرند، عدهای سامورایی استخدام کنند.
او میداند ساموراییها این کار را از سرِ اهمیتی که برای غرور و شرفشان قائلاند، انجام خواهند داد. وقتِ برداشت بعدیِ محصول نزدیک است و راهزنان دوباره برای غارت باز خواهند گشت.
شش سامورایی انتخاب میشوند و شهر را برای پیوستن به روستاهاییها ترک میکنند. بین راه، به کیکوچیو، سلحشوری پر جنب و جوش و ظاهراً خل و چل بر میخورند که شمشیر بلند و ادا و اطورهایش را به رخ آنها میکشد و برایشان داستان ضرب شستهایی را تعریف میکند. که به عنوان سامورایی انجام داده.
آنها با وجودی که میداند او یک سامورایی واقعی نیست، ولی کیکوچیو را به عنوان هفتمین عضو گروه قبول میکنند. هفت سامورایی ساکنان دهکده را با نیزه های بامبو مسلح میکنند و یادشان میدهند که چطور مبارزه کنند.
آنها حفاظهایی دورادور دهکده برپا میکنند، در جادهها سنگر میسازند، و منتظر راهزنان که به زودی سر و کلهشان پیدا میشود، میمانند.
این بار اما راهزنان از اهالی دهکده و ساموراییها (که هنوز بینشان اعتماد کامل حاکم نیست) شکست میخورند. یکی از خرده پیرنگها مربوط است به عشقی که بین یکی از ساموراییها، کاتسو شیرو، و دختر یکی از کشاورزها شکوفا میشود، اما در پایان، کاتسو شیرو جزو کسانی است که در دفاع از دهکده جان خود را از دست میدهند.
نویسنده، کارگردان و تهیه کننده: آکیرا کوروساوا.
بازیگران: تاکاشی شیمورا (شیمادا)، توشیرو میفونه (کیکوچیو)، یوشیو اینابا (کاتایاما)، سیجی میاگوچی (کیوزو)، مینورو چیاکی (هایا شیدا).
مدت: 207 دقیقه.
بودجه: 2 میلیون دلار.
فروش در آمریکا: 269 هزار دلار.
همانطور که پل زدن روی رودخانهها به سبک رومی، الگویی شد برای پلسازیهای بعدی، هفت سامورایی نیز پایه و اساس چیزی شد که امروزه به عنوان «فیلم سرقت و دزدی» یا «اکشنهای ماجراجویی» میشناسیم.
– مثلاً، در این گروه خشن یا هفت دلاور– عدهای را با دقت انتخاب میکنند تا مأموریتی انجام دهند؛ مدت زیادی صرف گرد آوردن آدمهای این گروه میشود که طی آن با شخصیت تک تکشان آشنا میشویم.
و این مقدمهای میشود برای همدلی و احیاناً، همذات پنداری بعدیمان با آنها. این کار را ابتدا کوروساوا، نه تنها به صورتی نمایشی و جذاب، بلکه با توجهِ خاص به شخصیتها انجام داد؛ طوری که شخصیتها بیش از خودِ وقایع اهمیت پیدا کردند.
تاکاشی شیمورا، سرش را تراشیذ تا شباهتاش به راهبان بودایی بیشتر شود؛ او به عنوان سردستهی گروه، فردی جاافتاده و قابل اعتماد جلوه میکند و همیشه میداند یک راهزن پشت کدام بوته پنهان است. مالیدن سفت و سختِ سر تراشیدهاش، به حرکتی نمادین تبدیل شد که نشان میداد دارد فکر میکند!
در آن طرفِ طیف، کیکوچیو (توشیرو میفونه) قرار دارد: مردی هوچی و پر سر و صدا، که همیشه در حال به رخ کشیدن قابلیتهایش است و آن ورجه ورجهها و حرکات تند، نمایانگر تعلقاش به طبقهای فرودست است.
اگر چه ادعای پیشینهی سامورایی داشتنِ کیکوچیو ممکن است از پیوستن به گروه بازداردش، اما به خاطر قابلیتهایش، وی را در جمع میپذیرند.
هفت سامورایی، ضمناً اثری است که همچون شعر یا قطعهی ادبی بیعیب و نقصی سروده شده و پیوسته نوعی شاعرانگی بر صحنههای اکشن حاکم است
. تک تک نماهای فیلم حالت و ترکیب یک عکس کار شده را دارد: آدمها و منظرهها به دقت در جای خود نشانده شدهاند. هر صحنه اکشنی، گیرایی و شکوهی خارقالعاده دارد و ارزشهایی چون شرف، افتخار، شجاعت، صداقت و وفاداری را منتقل میکنند.
آنها را در حال حرکت در افق تصویر یا در حال پائین آمدن از تپه، با طراحی حساب شدهی چشمگیری نشان میدهد.
کوروساوا نیز مثل اورسن ولز و ژان رنوار، از عمق میدان استفاده زیادی کرد؛ در اینگونه نماها، اکشنی که در پیشزمینه، وسط یا پسزمینه اتفاق میافتد، بار حسی و هیجان زیادی را به بیننده منتقل میکند و به غنای داستان میافزاید.
در یک کلام، نمایی در این فیلم سه ساعت و خردهای وجود ندارد که با دقت سرهم نشده باشد. بله، این یک «وسترن ژاپنی» است درباره «آدم خوب»هایی که در قرن شانزدهم از کشاورزهای بیپناه حمایت میکنند؛
اما در حقیقت، فراتر از وسترنی معمولی میرود: هفت سامورایی یکی از تکاندهندهترین و مهمترین فیلمهایی است که در این صد و خردهای سال ساخته شده است.
: شیمورا یکی از بازیگران اصلی فیلمهای کوروساوا در دهه 1950 و 1960، اینجا در نقش یکی از ساموراییها و در هیبت یک راهب بودایی ظاهر شده.
شیمورا، که سالی پنچ – شش فیلم کار میکرد؛ واقعاً هم اجدادی سامورایی داشت و در نقش سامورایی در بسیاری از فیلمهای ژاپنی بازی کرد.
او یکی از تواناترین بازیگران تیپساز ژاپنی بود. او را در خارج از ژاپن بیشتر به خاطر ایفای نقش دکتر مهربان در گودزیلا (1954)، میشناسند.
میفونه در اینجا نیز نقشی شبیه به راشومون (1950) بر عهده دارد و همان شر و شور دیوانهوار را از خود به نمایش میگذارد.
با وجنات یک ورزشکار و صدایی که انگار همیشه داد میزند تا تن دوست و دشمن را به لرزه بیندازد میفونه که میرفت تا به معروفترین بازیگر ژاپنی تبدیل شود، از پدر و مادری مبلغِ مذهبی در ژاپن به دنیا آمد.
او در 1963، کمپانی تولید فیلم خودش را تأسیس و یک فیلم کارگردانی و تعداد بیشتری تهیه کرد. در سالهای آخر زندگیاش به خاطر بازی در سریال تلویزیونی آمریکایی شوگان (1980) بر شهرت و محبوبیتاش افزوده شد و پس از آن نیز هر از گاه در نقشهای کوتاهی در فیلمهای آمریکایی ظاهر شد
. جورج لوکاس، قبل از انتخاب آلک گینس، به طوری جدی در نظر داشت که از او برای نقش اوبیوان کنوبی در جنگهای ستارهای (1977) استفاده کند. میفونه در 1977 درگذشت.
: کیمورا نقش سامورایی جوانی را بازی کرده که بیشتر دوست دارد در دشت گلهای مینا دراز بکشد و رؤیاپروری کند، ولی ضمناً دلاش میخواهد سلحشور سامورایی هم بشود. او در تعداد دیگری از فیلمهای کوروساوا، سگ بیصاحب (1949)، ایکیرو (1952) و بالا و پائین (1963) نیز بازی دارد.
: تسوشیما همان دختر خجالتی روستایی است که ارتباط عاطفیِ زیبایی با کاتسو شیرویِ سامورایی دارد. تسوشیما در طعم چای سبز با برنج (1952) اثر اوزو نیز هنرنمایی کرده است.
میاگوچی که در نقش یک شمشیر زن ماهر سامورایی ظاهر شده و در ایکیرو (1952) و شروران خوش میخوابند (1960) هر دو کار کوروساوا، بازی کرد و در شوگان (1980) هم حضور دارد.
«چیزی وجود دارد که میتوان اسماش را «زیبایی سینمایی» گذاشت. چنین چیزی را فقط در یک فیلم میتوان بیان کرد و باید چنان حضوری داشته باشد که آن فیلم به کاری تأثیرگذار تبدیل شود.
وقتی این زیبایی سینمایی با قدرت و مهارت ابراز شد، موقع تماشای یک فیلم احساسات عمیقی وجودمان را فرا میگیرد. به اعتقاد من همین کیفیت است که مردم را به سالنهای سینما میکشاند و امید به دست یافتن به همین کیفیت است که الهام بخش یک فیلمساز برای ساختن فیلماش میشود.
«برای نوشتن فیلمنامهای بزرگ ابتدا باید رمانها و نمایشنامههای بزرگ دنیا را مطالعه کنید. باید بررسی کنید چرا بزرگاند. آن احساسی که موقع خواندن وجودتان را فرا میگیرد از کجا میآید.
چه شوری باید نویسندهاش میداشته، چه درجهای از دقت و ظرافت باید در کارش مراعات میکرده تا بتواند شخصیتها و وقایع را آن طور توصیف کرده، به روی کاغذ بیاورد؟ ضمن آنکه باید فیلمهای بزرگ را تماشا کنید؛ باید فیلمنامههای مهم را بخوانید؛ و و نظریه سینمایی کارگردانهای بزرگ را مطالعه نمایید.
باید در فیلمنامه نویسی مهارت داشته باشید.»
«موقع فیلمبرداری یک صحنه چشم کارگردان باید کوچکترین جزئیات را رصد کند. ولی این بدین معنا نیست که باید خیره به صحنه چشم بدوزد. در حالی که دوربینها کار میکنند، به ندرت مستقیم به بازیگرها نگاه میکنم، نگاهم به آنها به طبیعیترین شکل ممکن، روی آنها «متمرکز» است. این همان چیزی است که نمایشنامه نویس ژاپنی، زیمی، اسماش را گذاشته بود: «با فاصله نگاه کردن صحنه».»
پالین کیل (نیویورکر): « شاهکار سه ساعت و نیمهی آکیرا کوروساوا، حماسه اکشنی است که به شدت از آن تقلید شده، ولی هیچ فیلمی یک انگشت هم به آن نزدیک نشده است.»
آکیرا کوروساوا، سالها، غربیترین و «وسترنی»ترین کارگردان ژاپنی محسوب میشد (اگر چه بازیگرانش مقدار زیادی از تئاتر ژاپی، کوباکی وام گرفته بود)؛ حال آن که همین «غربیترین کارگردان» تأثیر زیادی بر روی سینمای وسترن و اکشنهای ماجراجویی آمریکایی گذاشت.
در کارهای اولیه کوروساوا، که در آنها تلاش گروهی اهمیت زیادی داشت، نقطه عطفی محسوب میشود؛ حال آنکه در کارهایش متأخراش، مثل فیلمهای آمریکایی، این فرد است که دست بالا را میگیرد
. کوروساوا، قبل از ورود به عالم فیلمسازی، نقاشی میکرد که علت ترکیب چشمگیر قابهای تصویر و اهمیت تصویگری در فیلمهایش نیز از همین موضوع سرچشمه میگیرد
پس از نمایش راشومونو جایزهای که این فیلم در جشنواره ونیز گرفت، نام کوروساوا بر سر زبانها افتاد؛ به گونهای که سالها بیشتر در غرب شهرت داشت تا در کشور زادگاهاش.
کیکو چیروی پر شر و شور (توشیرو میفونه)، در ادامه تلاشهایش برای اثبات این موضوع که بزن بهادرتر از باقی گروه است، شمشیر بلندتری حمل میکند، در هر نبرد سلاح بیشتری به غنیمت میگیرد، و با آنکه حتی نمیداند چطور باید سوار اسب شود، اصرار دارد مهارتش در سوارکاری را به رخ بکشد.
در حالی که باقی ساموراییها و اهالی دهکده نگاهاش میکنند، گویی دارد از کوه بالا میرود، با تقلا سعی میکند سوار اسبی شود. وقتی سرانجام روی اسبی مینشیند، کنترل از دستاش خارج میشود. ابتدا یکی از ساموراییها میگوید که با در نظر داشتن بدقلق بودن اسب،کیکوچیرو خودش میداند دارد چکار میکند.
اما دیری نگذشته که اسب و سوارکار پشت انبار کاهی ناپدید میشوند و هر یک به طور جداگانه از آن پشت سر بر میآورند. سوارکار، چوبی توی هوا بلند کرده و سر اسب داد میزند: «احمق لعنت به تو!
اسم خودت رو گذاشتی اسب؟ خجالت دارده! هی! صبر کن! غلط کردم! معذرت میخوام! منو ببخش!»
قتل هولناک مهرداد نیویورک؛ پروندهای که ایران را شوکه کرد در روزهای اخیر، خبر قتل…
گلوریا هاردی یکی از بازیگران جوان و بااستعداد ایرانی-فرانسوی است که در طی چند سال…
مهسا طهماسبی یکی از بازیگران جوان و پر استعداد سینما و تلویزیون ایران است که…
مقدمهای بر سینمای معاصر ایران سینمای ایران در سالهای اخیر تحولات زیادی را تجربه کرده…
حمله موشکی اخیر سپاه پاسداران به اهداف نظامی اسرائیل، بار دیگر موضوعاتی را در حوزه…
مارتین مول یکی از هنرمندان چندوجهی و تاثیرگذار در عرصه کمدی و هنرهای نمایشی است.…