#

فیلم قاعده‌ی بازی
13 فوریه 2017 بدون نظر 2359 بازدید

فیلم قاعده‌ی بازی

مروری بر فیلم قاعده‌ی بازی

خلاصه داستان

وقتی «آندره ژوریو» هوانرود (رولان توتن) از پزواز قهرمانانه‌اش بر فراز اقیانوس اطلس به فرانسه باز می‌گردد، متوجه می‌شود که محبوب‌اش در بین مستقلین نیست. او سپس، ابتدایی‌ترین قاعده اجتماعی را زیر پا می‌گذارد و علناً از طریق رادیو، درد و رنج‌اش را از این بابت اعلام می‌کند. در همین حال در خانه اربابی محبوب‌اش کریستین دولا شنیست (نورا گره گور)، پیشخدمت‌ها در تهیه و تدارک پذیرایی از مهمانانی هستند که قرار است برای دو روز تعطیل آخر هفته و شکار، به آنجا بیایند.

هر دو زن و شوهر (مارسل داریو)، حرف‌های آندره را از رادیو شنیده‌اند کریستین از ترس این که همسرش، روبر، خیالات برش دارد و به چیزی شک کند، برای او توضیح می‌دهد که او و آندره صرفاً دوست‌اند. همه این‌ها باعث می شود که روبر نزد آندره رود و رابطه‌ای را از هم بگسلد که آنها داشته (با نداشته‌اند). اکتاو (ژان رنوآر)، دوست مشترک مارکی و آندره، پیشنهاد می‌کند که همه افراد درگیر در این ماجرا برای مهمانی آخر هفته به آنجا دعوت شوند تا سوءتفاهمات برطرف گردد و روابط به روال قبلی‌اش برگردد.

مهمانان سر می‌رسند ولی فضا مملو از شایعاتی در باب اتفاقات اخیر است. وقتی کریستین جلوی جمع توضیح می‌دهد که او و آندره فقط دوست بوده‌اند، همه برایش دست می‌زنند. دیری نمی‌گذرد که همه مهمانان عازم شکار می‌شوند؛ شکاری «متمدنانه» که طی آن تعداد زیادی خرگوش را می‌کشند. شب، مهمان‌ها به خانه اربابی برمی‌گردند و باز همان خوشگذرانی‌های قبل را پی می‌گیرند خشم و خسادت شوهر فریب خورده و برخی دیگر از مهمان‌ها بالا می‌گیرد و برخوردهایی شدید پیش می‌آید و در نهایت تیری شلیک می‌شود که شاید پایان واقعی این محقل و یک دوره را بشارت دهد.

کارگردان: ژان رنو آر. نویسنده‌ی فیلمنامه: کارل کوچ ژان رنوار. بازیگران: نورا گره گور (کریستین)، پولت دوبوست (لیزت)، اودت تالازاک (مادام دولاپلانت)، میلا پارلی (ژانویو)، آن ماین (ژکی)، لیز الینا (خبرنگار رادیو)، مارسل داریو (روپر)، رولان توتن (آندره) ژان رنوآر (آکتاو) تهیه کننده کلود رنو آر. مدت 110 دقیقه بودجه: 5/5 میلیون دلار.

برندگان اسکار 1939

بهترین فیلم: بر باد رفته

بهترین کارگردان: ویکتور فلمینگ، (بر باد رفته)

بهترین بازیگر مرد: رابرت دونات (خداحافظ آقای چیپس)

بهترین بازیگر زن: ویوین لی (بر باد رفته)

بهترین بازیگر مرد نقش مکمل: تامس میچل (دلیجان)

بهترین بازیگر زن نقش مکمل: هتی مک‌دانیل (بر باد رفته)

جایزه افتخاری به خاطر هنرنمایی چشمگیر به بازیگر نوجوان جادوگر آز، جودی گارلند.

عشق دیوانه‌وار

وقتی آندره ژوریو از هواپیمایی که با آن به تنهایی از آمریکا به فرانسه پرواز کرده، پیاده می‌شود، پی می‌برد زنی که او به خاطرش این عمل قهرمانانه را انجام داده، به استقبال‌اش نیامده. و از این نقطه به بعد، رنوآر به واسطه نماهای متین و طلانی، فروپاشی دورانی را توصیف می‌کند که در آن، اعمال قهرمانانه هنوز ممکن به نظر می‌رسید و اختلافات طبقاتی با همه کبکبه و دبدبه‌اش (از جمله، به حاشیه راندن حقیقت و انسانیت) بر روابط بشری حاکم بود.

چیزکی ساده و قشنگ، و در عین حال پیچیده درباره این کمدی اجتماعی / انتقادی اندوه بار وجود دارد که ماجراهایش طی یک دو روز آخر هفته در خانه اریابی مارکی دوشنیست رخ می‌دهد. شیطنت اشراف زاده‌های فرانسوی (و پیشخدمت‌هایشان) با نگاهی در آن واحد، طنازانه و جدی، ثبت شده است. شخصیت‌ها و نیز، جلسه شکار بیرحمانه‌ای که به دنبال می‌آید، با بی‌طرفی به تصویر کشیده شده اتفاقی نیست که این فیلم، که در واقع استعاره‌ای درباره جنگ جهانی دوم است، در حالی توسط رنوآر ساخته شد که فرانسه به اشغال آلمان‌ها در می آمد.

پاریسی‌ها چنان از انتقاد رنوآر از نظم اجتماعی‌شان دلخور شدند که نمایش افتتاحیه فیلم را به هم ریختند. در نتیجه، 33 دقیقه از فیلم حذف شد. در فرانسه تحت اشغال آلمان‌ها، قاعده بازی، آنچنان خطرناک تشخیص داده شد که توقیف‌اش کردند و در نهایت، نگاتیوش را نیز سوزاندند. این فیلم که از سوی بسیاری از منتقدان بین‌المللی، یکی از بهترین فیلم‌های تاریخ سینما شناخته شده، خط روایی مشخصی ندارد، و حس و حال غافلگیرانه و بدیهیه پردازانه و قابلیت‌اش به درآمیختن طنز و تراژدی، آن را به اثری یکتا و غیرمتعارف تبدیل نموده است.

بازیگران

ژان رنوآر: نقش اکتاو را خودش بازی کرد؛ شخصیت او هم، مثل یک کارگردان، می‌خواهد روابط آدم‌های داستان را باهم جوش بدهد و در حالی که آخر هفته نزدیک می‌شود، سعی دارد غیرقابل کنترل را تحت کنترل درآورد. نقطه ثقل عاطفی فیلم، هموست؛ تنها فردی که تلاش می‌کند به آن محفل و جامعه محتوم معنایی بدهد و دست آخر متوجه می‌شود که خودش هم به همان اندازه دیگران گیج است و زندگی آشفته‌ای دارد. بازی رنوآر بامزه و خنده‌دار و در یک کلام، فوق‌العاده است.

نورا گره گور: که در نقش کریستین ظاهر شده، اشراف‌زاده‌ای واقعی بود که چند سالی نقش‌هایی در عالم سینما ایفا کرد و در اواخر دست به خودکشی زد. او اصلیت اتریشی داشت و در اینجا، از قضا، فرانسه شکست/ بسته و وجنات سردش، به ماهیت غریبه بودن شخصیت‌اش کمک کرده. نخستین فیلم ناطق گره گور المپیا (1930) نام داشت. او تا قبل از مرگ در تعدادی فیلم فرانسوی و

آلمانی بازی کرد.

پولت دوبوست: او را در نقش پیشخدمت بی‌قید می‌بینیم. دو پوست از بازیگرهای پر کار فرانسوی بود که در 150 تایی فیلم سینمایی و تلویزیونی ظاهر شده است.

مارلس دالیو: پس از رنوآر، معروف‌ترین بازیگر این فیلم است. دالیو که یهودی بود در سال 1940 و به دنبال آشغال کشورش توسط آلمان‌ها، از فرانسه گریخت. او ابتدا به اتفاق همسرش به پرتقال رفت. در آنجا ویزای شیلی را گرفتند ولی وقتی به مکزیک رسیدند متوجه شدند که ویزایشان جعلی است. زن و شوهر در نهایت، گذرنامه موقت کانادا گرفتند و سرانجام به آمریکا پناه بردند.

نکته  جالب اینکه آلمان‌ها موقع اشغال فرانسه از عکس او به عنوان «شکل و شمایل تمام عیار یک یهودی» استفاده کردند و پوسترهایش را همه جا پخش کردند. لیو در تعداد زیادی فیلم فرانسوی، از جمله در توهم بزرگ (1937) رنوآر، ظاهر شد. ولی سینما دوستان دنیا او را به خاطر فیلم‌های آمریکایی‌اش می‌شناسند؛ به خصوص نقش‌هایی که در این فیلم‌ها بازی کرده: کازابلانکا (1942)، آواز برئادت (1943)، داشتن و نداشتن (1944)، آقایان موطلایی‌ها را ترجیح می‌دهند (1953)، سابریتا (1954)، فهرست آدرین مسنجر (1963)، و کج 22 (1970).

 

کارگردان

فیلم‌های ژان رنوآر، پسر اوگوست رنوآر، نقاش امپرسیونیست، مثل نقاشی‌های پدر، همان نور و حس و حال را دارند و به همان اندازه ستایش‌گر زندگی‌اند. قاعده بازی (عنوان اصلی و فرانسوی فیلم، که آمریکایی‌ها «قاعده»اش را جمع بسته‌اند) بدبینانه‌ترین اثر رنوآر است ولی در آن با همان صمیمت و انسانیت همیشگی «رنوآری» به دنیا نگاه شده است. رنوآر در این فیلم، که حتی با ارزش‌تر از فیلم معروف‌ترش، توهم بزرگ (1937) تلقی می‌شود. انحطاط جامعه فرانسه دوران جنگ را توصیف می‌کند.

او که از دریوزگی هموطنانش در برابر آلمانی‌های اشغالگر به ستوه آمده بود، این فیلم را همچون آینه‌ای ساخت تا فرانسوی‌ها در آن نگاه کنند و خوب به خود نظر اندازند. به قول رنوآر: «قواعد بازی آنهایی هستند که باید در یک جامعه مراعات شوند چون در غیر این صورت، له‌ات می کنند.» رنوآر، برای رساندن مقصود، از کمدی مجلسی استفاده کرد که برای هموطنانس، فورمی است آشنا. در خیلی از صحنه‌ها بداهه پردازی شد؛ رنوآر خودش گفته بود: «قاعده بازی، بداهه پردازانه‌ترین فیلم زندگی‌ام است.»

از آنجا که تمرکز روی شخصیت پردازی بود. کار دوربین هم بیشتر به ثبت وقایع محدود گردید تا همه چیز به طور طبیعی جلو رود. استفاده از نماهایی با عمق میدان نیز به دستیابی به این هدف کمک کرد و باعث شد همه بازیگرها سهمی مساوی از کادر داشته باشند. رنوآر، حرفه‌ی کارگردانی‌اش را از دهه 1920 آغاز کرد و چون تهیه کننده نداشت، سرمایه‌ی فیلم‌هایش را ابتدا، با فروش تعدادی از تابلوهای پدرش تامین می‌کرد. در بین بهترین فیلم‌های فرانسوی‌اش باید به این‌ها اشاره نمود: ماده سگ (1931)، شب چهار راه (1932)، و بودوی نجات یافته از آب (1932)، که پل مازورسکی در 1986، آن را به نام آس پاس در بورلی هیلز بازسازی کرد.

رنوآر با جنایت موسیولانج (1936) و توهم بزرگ (1937)، دوباره به عالم سیاست برگشت، او در دوران جنگ به آمریکا پناه برد و در مدت اقامت‌اش در آنجا، تریلر باتلاق (1941) و چند فیلم جمع و جور دیگر ساخت و سپس فیلم زیبای جنوبی (1945) را کارگردانی کرد که نامزد اسکار بهترین کارگردانی هم شد. در سال 1951 رنوآر به هند رفت و رودخانه و بعد مرشد طلایی (1953) را ساخت و در بازگشت به فرانسه، کن کن (1955) را، آخرین کارش، نمایشخانه کوچک ژان رنوآر در سال 1971 بود.

پشت صحنه

  • پس از نابودی فیلم، مقداری از «اوتی»هایش کشف شد که به هر حال از لابه‌لایشان، نبوغ رنوآر را می‌شد. حدس زد. به مدت دو سال، خود رنوآر و دستیارانش روی نسخه‌های جمع‌آوری شده و همین برداشت‌های دور ریخته شده، کار کردند تا سرانجام نسخه فعلی سرهم شد.
  • نسخه‌ای از قاعده بازی که دوباره تدوین شده بود، در سال 1959 در جشنواره ونیز به نمایش درآمد. این نسخه که یکی دو تفاوت کوچک با نسخه اریژینال داشت، بلافاصله به عنوان یک کلاسیک مورد استقبال قرار گرفت و از سوی بسیاری از منتقدها در صدر جدول بهترین فیلم‌های تاریخ سینما نشانده شد.
  • آلن رنه از این فیلم به منزله شور انگیزترین تجربه فیلم بینی‌اش یاد می‌کند.

خلق را تقلیدشان بر باد داد

فیلم‌هایی که ملهم و متاثر از قاعده بازی ساخته شدند: لبخندهای شبی تابستانی (1955)، مهمانی شکار (1984)، صحنه‌هایی از مبارزات طبقاتی در بورلی هیلز (1989) و پارک گاسفورد (2001).

نظر منتقدها

پالین کیل (نیویورکر): «احتمالاً تاثیر گذارترین فیلم فرانسوی تاریخ سینما و یکی از سرگرم کننده‌ترین شان».

نیویورک تایمز، 1950 (قبل از نمایش نسخه کامل شده فیلم): «اینکه رنوآر وقتی این داستان را نوشته و در آن بازی و کارگردانی‌اش کرده، دقیقاً چه فکری در سرداشته، خدا می‌داند. در اینجا با آمیزه‌ای حیرت‌انگیز از ادا و اطوارهای کهنه و نمادگرایی مبهم و کمدی اسلپ استیکی روبروییم که تحلیل‌اش، به جز کسالت، ثمری ندارد.»

یوجن آرچر (1961): «بیانه‌ای به شدت شخصی و به گونه‌ای نامتعارف، پربار و پیچیده، رنوآر شاهکار خلق کرده در مایه آثار ادبی بومارشه، که او هم سقوط طبقه اشراف منحطی را قبل از انقلاب فرانسه، توصیف کرده بود.»

تکان دهنده‌ترین، آشفته‌کننده‌ترین و استعاری‌ترین صحنه فیلم، صحنه شکار است. رنوآز، از دل کشتار خرگوش‌ها توسط اشراف‌زاده‌ها خونسرد و بی‌تفاوت، گوینده‌ترین استعاره‌ها را بیرون کشیده است. این جماعت، در جای امن و امال خود می‌ایستند و به طعمه‌های خود مثل بازیگران درامی نگاه می‌کنند که محض سرگرمی آنها می‌دوند و جان می‌دهند. آنچه صحنه را کوبنده‌تر کرده، نور رنگ پریده‌ای است که در پیش زمینه‌اش این کشتار صورت می‌گیرد. پس از آن، شکارچی‌ها یکی یکی به خانه اربابی برمی‌گردند تا به عیش خود ادامه دهند در پایان یکی از آنها نیز در محزنی گیر می‌افتد و کشته می‌شود. اتفاقی …

به اشتراک بگذارید


دیدگاه کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

ارسال دیدگاه جدید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *