در فیلم سر آغاز نطفه گذاری کاب، دزدی زبردست اس که در هنر خطرناک سرقت رازهای با ارزش و بیرون کشیدن شان از عمق ضمیر ناخودآگاه در موقع خواب، نظیر ندارد.
قابلیت نادر کاب او را به عنصری مهم در دنیای جاسوسی صنعتی شرکت های بزرگ چند ملیتی تبدیل کرده. اما همین موضوع از او یک فراری بین المللی نیز ساخته و باعث شده همین چیزهایی را که دوست داشته از کف بدهد.
اکنون فرصتی در اختیار کاب قرار گرفته تا رستگار شود. این فرصت با انجام یک »ماموریت آخر« در اختیارش گذارده می شود؛ با این تفاوت که این بار باید کار غیرممکن »نطفه گذاری« را انجام دهد: بدین ترتیب که کاب و گروه متخض اش، به جای سرقت ایده ها، حالا باید برعکس، ایده ای در ذهن کسی »بکارند« .
اگر موفق شوند، کاری کارستان انجام داده اند. امادر برابر دشمنی که ظاهرا تمامی حرکات آنها را دقیقا زیر نظر داشته و پیش بینی می کند، هیچ تهیه و تدارکی برای کاب و تیم اش کافی به نظر نمی رسد؛ دشمنی که فقط کاب می تواند آمدنش را ببیند.
سرآغاز نطفه گذاری ٢۰١۰
نویسنده و کارگردان:کریستو فرنولان.مدیر فیلمبرداری: والی فیستر. موسیقی: هانس زیمر. تدوین: لی اسمیت. بازیگران: لئوناردو دی کاپریو)کاب(، جوزف گوردن )آرتور(، الن پیج )آریادنه(، کن واتانابی )سایتو(، سیلین مورفی )رابرت(، تام برنجر )پیتر(، ماریون کوتیار )مل(، پیت پاسلتویت )موریس(، دیلیپ داو )یوسف(و مایکل کین )مایلز(. محصول ٢۰١۰ آمریکا، ١۴۸دقیقه. بودجه: ١٦۰میلیون دلار. فروش: ۸٢٥ میلیون دلار.
دنیای سرآغاز، همان حالت دنیای یادگاری )٢۰۰۰ ( را دارد. همیشه در»زمان حال« هستیم. موقع رسیدن به »اینجا«، یادداشت هایی برداشته ایم ولی درست نمی دانیم»اینجا« کجاست. آن هم با وجود آن که مسئله ی مرگ و زندگی و عواطف به میان است و آن شرکت های چند ملیتی و جاسوسی صنعتی و غیره…
خب، در حالی که این روزها اکثر فیلم ها گویی از توی سطل آشغال های » بازیافتی «بیرون آمده اند، و یا »بازسازی«اند و »دنباله« یا »محصول سینمایی«، کریستوفر نولان با سرآغاز، کار دشواری انجام داده: او اثری کاملا اریژینال ساخته و آن را در زرق و برق یک فیلم اکشن پیچیده و به این ترتیب، لایه های معنایی اش را هم بیشتر کرده است.
در مورد یادگاری می شد این ایراد را گرفت که مردی با مشکل کم حافظگی، یا در واقع، بی حافظگی، چطور می تواند دریابد که حافظه اش پاک شده؟ از سرآغاز اما از این جور ایرادها نمی شود گرفت. کریستوفر نولان، که بتمن ها را دوباره احیا و ابداع کرد. در اینجا چیزی را ابداع نمی کند. و با این حال: بعید است کارگرداندیگری بتواند این فیلم را بازیافت کند. نولان از توی هزارتویش که بیرون آمده، نقشه اش را دور انداخته است.
کریستفر نولان متولد١٩۷۰ در لندن، از همان ۸ – ۷ سالگی با دوربین ۸ میلی متری پدرش و با استفاده از فیگور های اکشن اسباب بازی، فیلم ساخت. بعد در حالی که در دانشگاه لندن در رشته ادبیات انگلیسی تحصیل می کرد، در انجمن سینمایی دانشگاه فیلم های ١٦ میلی متری کارگردانی کرد. اولین فیلم کوتاه اش که مورد توجه قرار گرفت، سرقت )١٩٩٦ (نام داشت که در جشنواره فیلم کمبریج به نمایش در آمد. او سپس، تعقیب )١٩٩۸
(را نوشت و جلوی دوربین برد؛ فیلمی کم هزینه، با حس و حالی دانشجویی /تجربی، که راه را برایش باز کرد تا یادگاری) ٢۰۰۰ (را بسازد که این یکی، شهرت زیادی در محافل سینمایی برایش فراهم آورد. )یادگاری، به نوعی، چرکنویس سرآغاز محسوب می شود .( بی خود نیست که احیای سری فیلم های جدید بتمن به پای نولان نوشته شده، چون در ٢۰۰٥، بتمن می آغازد را با همکاری برادرش، نوشت و کارگردانی کرد و سه سالی بعد، قسمت بعدی اش، شوالیه تاریکی را ساخت.
نولان در این فاصله، تردستی)٢۰۰٦ ( را کارگردانی کرد و در حال حاضر مشغول ساختن رستاخیز شوالیه تاریکی، سومین بتمن اش، است. ) همزمان با بتمن ها از نولان خواسته شد که محصول سینمایی سوپر من را نیز احیا کند؛ نولان کار را گرفت و همراه دیوید گویر فیلمنامه اش را نوشت؛ ولی بعد وقتی زاک اسنایدر به عنوان کارگردان انتخاب شد، نولان ترحیح داد کنار بکشد و انرژی اش را روی رستاخیز متمرکز نماید(.
قرار بود جی بشه، چی شد
قرار بود ابتدا جیمز فرانکو نقش آرتور را ایفا کند و ایوان ریچل وود، نخستین انتخاب نولان برای ایفای نقش آریادنه بود. امیلی بلانت، ریچل مک آدامز و اما رابرتز هم برای این نقش تست دادند ولی در نهایت، الن پیج انتخاب شد.
»در رشته ادبیات انگلیسی تحصیل کردم و دانشجوی زیاد درس خوانی هم نبودم. ولی آنچه که در حین تحصیل ادبیات و فیلم ساختن یاد گرفتم این بود که نویسنده ها، طی قرن ها از آزادی روایی برخوردار بوده اند و بنابراین فکر کردم که فیلمسازها نیز باید از چنین آزادی و دست بازی در تعریف داستان هایشان برخوردار باشند«.
کریستوفر نولان
جیمز براردینلی: »سرآغاز، آشکارا از شهر تاریک و ماتریکس تاثیر گرفته. شباهت هایی هم با جزیره شاتر )مارتین اسکورسیزی( دارد؛ نه تنها به خاطر حضور دی کاپریو، بلکه به دلیل مرز مبهمی که از دیدگاه شخصیت اصلی، بین واقعیت و توهمات اش وجود دارد.«
راجر ایبرت: »این فیلمی است که بر خلاف فیلم های دیگر اگر آخرش را برای کسی تعریف کنید، دیدنش را برای او ضایع نکرده اید: چون پایانش را هم که فاش کنید، اهمیتی ندارد، مهم این است که از کجا به اینجا رسیده است!«
از جمله کسانی که کاب، به عنوان دستیار و کمکی انتخاب می کند، زن جوان آرشیتکتی است به نام آریادنه )الن پیج(. ولی چرا کاب برای ایجاد فضا در درون رویا، به یک معمار نیاز دارد؟ چون رویاها، معماری متغیری دارند. یعنی هر آنچه در رویا می بینیم، قابلیت اش را دارد که در چشم به هم زدنی شکل عوض کند. ماموریت کاب نطفه گذاشتن ایده ای نو در ذهن یک میلیاردر است.
بنابراین، کاب به کمک آریادنه نیاز دارد تا یک فضای هزارتویی کاذب در رویاهای آن میلیاردر به وجود آورد تا در رویاهای جدید بی آن که سوء ظنی ایجاد شود،
قتل هولناک مهرداد نیویورک؛ پروندهای که ایران را شوکه کرد در روزهای اخیر، خبر قتل…
گلوریا هاردی یکی از بازیگران جوان و بااستعداد ایرانی-فرانسوی است که در طی چند سال…
مهسا طهماسبی یکی از بازیگران جوان و پر استعداد سینما و تلویزیون ایران است که…
مقدمهای بر سینمای معاصر ایران سینمای ایران در سالهای اخیر تحولات زیادی را تجربه کرده…
حمله موشکی اخیر سپاه پاسداران به اهداف نظامی اسرائیل، بار دیگر موضوعاتی را در حوزه…
مارتین مول یکی از هنرمندان چندوجهی و تاثیرگذار در عرصه کمدی و هنرهای نمایشی است.…