#

فیلم دنباله رو
12 فوریه 2017 بدون نظر 3239 بازدید

فیلم دنباله رو

مروری بر فیلم دنباله رو

خلاصه داستان

مارچلو (ژان – لویی ترنتینیان) روشنفکری مرفه و بی­اراده که از همتایان خود جدا افتاده، فقط دل­اش می­خواهد یک «بورژوا»ی معمولی باشد. ولی همه چیز در گذشته­اش – به خصوص لطماتی که در دوران بچگی خورده – علیه این امید و آرزو عمل می­کند. وی در سال 1938 به حزب فاشیست ایتالیا می­پیوندد و برای فراموش کرن گذشته­اش با جولیا (استفانیا ساندرلی) ازدواج می­کند.

مقامات ارشد حزب از او می­خواهند که برای اثبات وفاداری­اش، استاد سابق خود را به قتل برساند. در حالی که دودلی و ترس بر وجودش چنگ انداخته، اوضاع روحی­اش وقتی بیشتر به هم می­ریزد که به همسر استاد، آنا (دومینیک ساندا) معرفی می­شود و به وی دل می­بازد. یک بار دیگر خشونت و جنسیت، در زندگی او و در ذهنیتی که برتولوچی نسبت به فاشیسم دارد، با هم در یک طبق گذاشته می­شوند. مارچلوی مهربان به طرز بزدلانه­ای «دنباله­رو» است و آشفته حال؛ ولی این­ها باعث نمی­شود که او از ساده­ترین راه برای خروج از بن­بست استفاده نکند. مارچلو اخلاق را زیر پا می­گذارد، مأموریت­اش را انجام می­دهد و ظاهراً خشنود است که سرانجام توانسته خود را از شرّ گذشته­اش رهایی بخشد.

کارگردان: برناردو برتولوچی. نویسندگان فیلمنامه: برتولوچی، آلبرتو موراویا؛ بر اساس رمان موراویا. بازیگران: ژان – لویی ترنتینیان (مارچلو)، استفانیا ساندرلی (جولیا)، گاستون موچین (مانیانلو)، انزو تاراچیو (پروفسور کوادری)، فوچو جیاچتی (سرهنگ)، دومینیک ساندا (آنا کوادری)، پی­یر کلمانتی (لینو)، ایوان سانسون (مادر جولیا)، میلی (مادر مارچلو)، جوزپه آدوباتی (پدر مارچلو). تهیه کنندگان:جووانی برتولوچی، موریتزیو، لودی فه (اسم­اش در عنوان­بندی نیامده). مدت: 114 دقیقه. بودجه: 750 هزار دلار. فروش: 3/13 میلیون دلار.

نامزدهای اسکار

  • بهترین فیلمنامه اقتباسی: برناردو برتولوچی.

برندگان اسکار 1970:

  • بهترین فیلم: ارتباط فرانسوی.
  • بهترین کارگردان: ویلیام فردکین(ارتباط فرانسوی).
  • بهترین بازیگر مرد: جین همکن (ارتباط فرانسوی).
  • بهترین بازیگر زن: جین فاندا (کلوت).
  • بهترین بازیگر مرد نقش دوم: بن جانسون (آخرین نمایش فیلم).
  • بهترین بازیگر زن نقش دوم: گلوریس لیچمن (آخرین نمایش فیلم).

چگونه فردی فاشیست می­شود؟

مارچلو، مستأصل و شرمنده از خاطرات دوران کودکی در ایتالیای فاشیست گام بر می­دارد. همه­ی آنچه می­خواهد این است که معمولی و عادی باشد و در جامعه جایی برای خود باز کند. او حاضر است هر کاری بکند – حتی بکشد – تا یکی از آن سیاه­ جامه­گان باشد. برتولوچی با توصیف زندگی مرد ضعیفی که برای عقب نماندن از قافله به دام فاشیسم می­افتد، موفق شده یکی از رعب­آورترین و مملوس­ترین «شخصیت کاوی»های فردی – و از آن طریق، در عین حال، کاوش در اخلاق و رفتار جمعی جامعه – را انجام دهد؛ اگر چه این کار را نیز زیبا و استیلیزه و با استفاده از زوایای نامتعارف دوربین و با بازی نور و سایه روشن و طیف­های مختلف رنگ، عملی کرده است. طراحی صحنه و فیلمبرداری ویتوریو استورارو و حیرت­انگیزند و زیباترین تصاویر را بر روی فیلم ضبط کرده­اند. سبک­گرایی رمانتیک و در ضمن سفت و سخت فیلم نه تنها بین ما و واقعیت ماجراها فاصله نینداخته بلکه به آن حس و حال بخشیده است.

بازیگران

ژان لویی ترنتینیان: در نقش مارچلو مثل یک بوگارت ضعیف­النفس قادر است خود را کاملاً بی­حس و علاقه و عاطفه نشان دهد. توصیف او از شخصیتی خودفروش، استیلیزه و در عین حال به شدت رعب­آور است. تصویر ترنتینیان با فیلم­هایی چون یک زن یک مرد (1966)، شب من نزد مو و زد (هر دو در 1969) برای سینماروهای دنیا شناخته شده است. ترنتینیان در دهه­ی 1980 کلاسیکی نداشت و در این فیلم­های معمولی ظاهر شد: مخلص شما (1982)، زیر آتش (1983) و یک زن یک مرد، 20 سال بعد (1986). ترنتینیان حضور فوق­العاده­ای نیز در سرخ­ها (1994) ساخته­ی وارن بیتی داشت. او زمانی با استفان اودران (همسر فعلی کلود شابرول) ازدواج کرده بود و در چند دهه­ی اخیر با خانم کارگردان­اش زندگی می­کند.

استفانیا ساندرلی: در بیش از صد فیلم بازی کرده که معروف­ترین­شان در خارج از ایتالیا عباتند از: طلاق به سبک ایتالیایی (1961) و مایی که آن همه یکدیگر را دوست داشتیم (1974). او دو بار دیگر در 1900 (1976) و زیبایی ربوده شده (1996) با برتولوچی همکاری داشته است.

دومینیک ساندا: کارش را به عنوان مدل شروع کرد و بعداً توسط روبر برسون کشف شد که از او در زن دلچسب (1969) بازی گرفت. وی در باغ­هاب فینزی کانتینی (1971) و مرد مکینتاش (1973) نیز بازی چشمگیری داشت. ساندا در 1900 برتولوچی نیز نقش ایفا کرده.

پشت صحنه

نسخه­ی آمریکایی دنباله­رو با حذف سکانس پنج دقیقه­ای و مهم «رقص کور» به نمایش درآمد؛ بعداً

در سال 1994 در نسخه­ی کامل­تر و جدیدی که در آن کشور پخش شد، این سکانس پنج دقیقه­ای در دل فیلم جای گرفت و به طور کامل به نمایش در آمد.

بخشی از دیالگو­های فیلم

ایتالو: یه آدم «نُرمال»؟ یه آدم نرمال کسی­یه که وقتی به آدم­های شبیه خودش برمی­خوره، خوشحال می­شه. به همین خاطره که ساحل­های شلوغ، استادیوم­های فوتبال، کافه­های وسط شهر رو دوست داره. اون از آدمایی که شبیه خودش هستن خوش­اش می­یاد. اون به آدمایی که متفاوت­ان، اعتماد نداره. به همین خاطره که به آدم نرمالیه برادر واقعی، یه همشهری واقعی، یک وطن­پرست واقعی واقعی­یه…

مارچلو: و یه فاشیست واقعی…

جملات به یاد ماندنی

«فکر می­کنم وقتی به دیدن فیلمی می­رویم- البته اگر آن را در مکان مناسب­اش یعنی در سالن یک سینما ببینیم و نه از تلویزیون – وارد دنیایی با نور به خصوص شده و در نوعی تاریکیِ “زهدانی” غوطه­ ور می­شویم و به اتفاق رویایی مشترک می­بینیم و شاهکار بودن سینما نیز از همین سرچشمه می­گیرد: چیزی است که در جمع، در یک جامعه کوچک اتفاق می­افتد. همه­ی ما با هم­ایم.»

برناردو برتولوچی

نظر منتقدها

پالین کیل (نیویورکر):«این پیروزی احساس است و سبک روایی شاعرانه و سیال؛ سبکی چنان اُپرایی و لطیف که وقتی فیلم را تماشا کردید، خاطره­ی سکانس­هایش مثل قطعات “آریا” در ذهن باقی می­ماند .»

وینسنت کنبی(نیویورک تایمز): «از برتولوچی به خاطر ارائه­ی تصویری پیچیده و دقیق و پرظرافت و دوست­داشتنی از انحطاط طبقه متوسط مرفه ایراد خواهند گرفت. این قضایا وقتی هم “شور”ش درمی­آید که مارچلو به مادرش تلفن می­کند و او را دم ظهری در بسترش، خواب می­یابد و با ماسکی بر روی صورت و در انتظار “مواد”. افراط کاری­هایی در فیلم وجود دارد ولی با صحنه­هایی زیبا و نامتعارف چنان تعادلی به وجود آورده شده که هیچ یکی از عیب و ایرادهای فیلم به چشم­ام نمی­آید.»

کارگردان

برناردو برتولوچی، بی­شک یکی از بزرگ­ترین سینماگران غیرآمریکایی معاصر، کارش را با دستیاری پائولو پازولینی آغاز کرد که در حقیقت به مربی و استادش تبدیل گردید. شور و عشق برتولوچی نیز مانند پازولینی، سینما و شعر بود. نخستین فیلم برتولوچی، The Grim Reaper (1962) از لحاظ هنری و تجاری شکست می­خورد ولی با پیش از انقلاب (1964) پیروزمندانه دوباره وارد میدان شد. برتولوچی قبل از آن که به طور کامل وقت­اش را صرف ساختن فیلم بلند کند، مستندهایی برای کمپانی نفتی شل ساخت. وی سپس دنباله­رو را کارگردانی کرد که شهرتی بین­المللی برای­اش به ارمغان آورد. دو سال بعد فیلم جنجالی و ماندگار آخرین تانگو در پاریس (1973) را ساخت و به خاطرش نامزد جایزه­ی اسکار بهترین کارگردانی شد. برتولوچی فیلمی نساخته که امضای خودش پای­اش نباشد. در بین فیلم­های بعدی­اش به 1900 (1977)، لونا (1979) و آخرین امپراتور (1987) برمی­خوریم که این آخری اسکارهای بهترین فیلم و بهترین کارگردانی را از آن خود کرد.

شاید هیچ چیز وحشتناک­تر از صحنه­ای نیست که زیبایی بصری نفس گیر را با خشونت سنگدلانه و وحشتناک در هم می­آمیزد. مارچلو که تصمیم گرفته مأموریت­اش را عملی کند و استاد سابق فلسفه­اش که یک ضدفاشیست است، را به قتل برساند، سوار بر اتومبیلی در جاده­ای کوهستانی و پر برف و زیبا، در تعقیب پروفسور پیش می­راند. او و گروهی از اراذل و اوباش فاشیست، پرفسور را گیر می­اندازد و با ضربات چاقو به قتل می­رسانند. نابودی عمدی و پر از نفرت کسی که مثل آنها فکر نمی­کرده است.

به اشتراک بگذارید


دیدگاه کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

ارسال دیدگاه جدید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *