تلما و لوئیزهمان اوایل سفر، کنار استراحتگاهی وسط راه نگه میدارند تا گلویی تازه کنند. اما دیری نگذشته که لوئیز، تلما را در قسمت پارکینگ رستوران مییابد و مردی را که قصد تعرض به تلما را دارد، با شلیک گلولهای از پای در میآورد
. ناگهان، سفر شاد و شنگول ماهیگیریشان به تعقیب و گریزی بین آنها و پلیس تبدیل میشود در عمق بزرگراهها و جادههای پرتِ آرکانزاس و هرچه بیشتر میروند، در باتلاقی که جلوی پای خود یافتهاند، بیشتر فرو میغلتند. مکزیکو میتواند پناهگاه خوبی برایشان باشد.
اما وقتی جوانکی بیسر و پا پولشان را میدزدد، اجبارا از یک سوپرمارکت سرقت میکنند که تلما بدش هم نمیآید:«فکر میکنم استعداد این کار لعنتی را داشتهام و خود نمیدانستم!» پلیسهای فدرال، نزدیکتر و نزدیکتر میشوند… اما تلما و لوئیز همچنان روی پدال گاز فشار میآورند.
تلما و لوئیز 1991
کارگردان: ریدلی اسکات. فیلمنامه: کالی خوری. بازیگران: سوزان ساراندون (لوئیز)، جینا دیویس (تلما)، هاروی کایتل (هل)، مایکل مدسن (جیمی)، براد پیت (جی.دی). مدت: 129 دقیقه. بودجه: 5/16 میلیون دلار. فروش: 46 میلیون دلار.
نامزدهای اسکار:
تلما و لوئیز حالت بوچ کسیدی و ساندس کیدِ زنانه را دارد؛ یک فیلم جادهای زنانه که مناظر «جان فورد»ی و خشونت «سام پکینپا»یی، چاشنیاش شده است. اما دو زن که بدون مرد برای ماجراجویی به جاده میزنند، «بلاکباستر»ی معمولی نباید باشد.
فیلم خیلی عادی و شوخ و شنگ شروع میشود: سفری ماهیگیری توسط یک «جفت ناجور»ِ زنانه، که خیلی زود مسیر عوض میکند و توی جادهای میافتد که پر است از مردانی رذل، بدشانسیهای بزرگ، و مقداری هم انتقامگیریهای شیرین و البته، مرگبار.
اما در حالی که سفر تلما و لوئیز به تعقیب و گریز تبدیل میشود، علاقه و احترام تازهای که نسبت به هم پیدا کردهاند، نشان میدهد که از سرگذراندن این همه گرفتاری انگار ارزشاش را داشته است. فیلمی در نوع خود حماسی، با موسیقی محشری که ار بلوز تا رگه را در بر میگیرد.
دیویس در این فیلم یک کشف واقعی است چون رفتهرفته از یک زن جوانِ سبک سر به هفتتیرکشی قهار تبدیل میشود. شخصیت بامزه و خیره سرِ «تلما»یش تا چندتایی قانون را زیر پا میگذارد و میفهمد که چه کارها از دستاش ساخته است، نیرویی تازه میگیرد. به محض آن که متوجه میشود که دیگر راه بازگشتی برای او و لوئیز وجود ندارد،
میگوید: «هیچ وقت تا این اندازه احساس سرزندگی نکرده بودم.» در دهه 1980، جینا دیویس، شخصیتهای کمیک یا جدی جالبی در این فیلمها بازی کرد: توتسی (1982)، مگس (1986)، بیتل جوس (1988).
او در توریست تصادفی (1988) نقش یک مربی سگ را چنان عالی بازی کرد که برنده اسکار بهترین بازیگر زنِ نقش دوم شد. او در لیگی استثنایی (1992) نیز فراموش نشدنی است.
دیویس در سریال تلویزیونی بوفالوبیل (1983-1984) و سارا (1985) نیز ظاهر شد. پس از ازدواجاش با رنی هارلنِ کارگردان در 1993، زندگی حرفهایاش دچار چرخشی شد. آنها به اتفاق زبان بندآمده (1994) را تهیه کردند.
هارلن او را در جزیره کاتتروت (1995) نیز کارگردانی کرد. از کارهای دههی اخیرش باید از استیوارت کوچولو (1999)، شوی جینا دیویس برای تلویزیون (2000) و استیوارت کوچولوی 2 (2002) یاد کرد.
ساراندون در گفتگویی اظهار داشت: «موقع فیلمبرداری حدس میزدم فیلمی نامتعارف از کار درخواهد آمد و امیدوار بودم که سرگرمکننده باشد، ولی دیگر حدساش را نمیزدم که شوکه هم بکند؛ ظاهرا برای بعضیها سرزدن اعمال خشونتبار از سوی زنها، قابل قبول نبود.»
به عنوان همراه جینا دیویس، ساراندون، از همان نگاهاش پیداست که میداند چه کاری باید انجام شود و همه کارها را نیز با قدرت و صلابت انجام میدهد.
وقتی دنبال راه خلاصی برای برونرفت از تنگنایشان میگردند، به «تلما»ی نگران میگوید: «از همه اینها گذشته، در مورد سرقت چه بگوئیم؟ هیچ بهانهای برای چنین کاری وجود ندارد…
«سرقت موجه»ای در دنیا وجود ندارد.» پس از چند ظهور مهم در فیلمهای دهه 1970، مثل نمایش فیلم ترسناک راکی (1975)، بچه زیبا (1978) و آتلانتیک سیتی (1980)، ساراندون حضوری حی و حاضر نیز در سینمای دهه 1980 داشت و بازیهای محکمی، از جمله، در این فیلمها ارائه داد: توفان (1982)، گرسنگی (1983)، موقعیتهای ناجور (1985)،
ساحرههای ایستویک (1987)، بول-دورهام (1988) و قصر سفید (1990). اما تلما و لوئیز که به خاطرش نامزد اسکار هم شد، نقطه عطفی در زندگی حرفهایاش محسوب میشود. ساراندون به خاطر ایفای نقش مادر پسربچهای مشرف به مرگ در نفت لورنزو (1992) بار دیگر نامزد اسکار شد. از جمله فیلمهای دهه اخیرش، میتوان از ایگبی سقوط میکند (2002)، خواهران ترقه (2002) و Ice Bound (2003) نام برد.
سعی میکند اعتماد زنها را به دست آورد تا از وقوع فاجعهای که ناگزیر جلوه میکند، جلوگیری نماید اما خوب میداند که آنها در موقعیتی گیر افتادهاند که به هیچ مردی اعتماد ندارند. در بین بیشمار فیلمهایی که کایتل در این چند ماهه اخیر بازی کرده فقط به تعدادی از آنها اشاره میکنیم: سروان بد (1992)، پیانو (1993)، دود (1995)، و اژدهای سرخ (2002).
: پس از ایفای چند نقش کوتاه در فیلمهای سینمایی و سریال تلویزیونی دالاس، جالب است که با تلما و لوئیز بود که چهره براد پیت برای مخاطبان شناخته شد. فیلم بعدیاش جانی سوئد (1992) بود و بعد بازیاش در رودخانهای از میانش میگذرد (1992) که مورد استقبال منتقدها قرار گرفت.
کالیفرنیا (1993)، رمانس واقعی (1993)، مصاحبه با خونآشام و افسانههای پائیزی (هر دو 1994) و هفت (1995) به دنبال آمدند. اوایل دهه اخیر در بازی جاسوس بازی (2001) و سری فیلمهای یازده یار اوشن (2005-2001) و یک ذهن خطرناک (2002) بازی کرد. تازهترین کارش نقشآفرینی در فیلم ترنس مالیک، درخت زندگی است (2011).
زنانی که توصیف میکنم، و زنی که هستم، زنانی معمولیاند؛ ولی شاید همین جور زنها خود را در موقعیتهای خارقالعادهای بیابند و واکنشی که نشان میدهند برایشان گران تمام میشود.
فکر میکنم دلیل این که هنوز به کار بازیگری مشغولم، این باشد که هیچ وقت نتوانستهام نقشی را بیعیبونقص ایفا کنم؛ بنابراین همیشه برایم حرفهای چالشبرانگیز بوده است.
جینا دیویس
پیتر تراورس (مجله رولینگ استونز): «قرار بوده این فیلم جادهای بامزه، هوشمندانه و متأثرکننده، به دل بنشیند و به دل هم مینشیند.»
نیکلاس شیگر (اسلنت مگزین): «اما آنچه بیش از هر چیز در این وسترنِ مدرن زنانهی ریدلی اسکات توی چشم میزند، دیدگاه یک سویهاش به رابطه زن و مرد است. این فیلم فمینیستی با آن سنبهی پرش در نهایت به طرز غمانگیزی سادهلوحانه جلوه میکند.»
همه چیز از این صحنه به بعد تغییر میکند و آنچه باقی میماند همه تعقیب و گریزی است نفسگیر. وقتی لوئیز، تلما را در رستوران کنار جاده پیدا نمیکند، با عجله به قسمت پارکینگ رستوران میرود و مردی را میبیند در حال اذیت و آزار تلما. صحنه خشنی است که با وجود کوتاه بودن، بیپناهی و شکنندگی موجود زن را به خوبی نشان میدهد
. لوئیز، هفتتیر داریل (شوهر تلما) را از توی کیفاش بیرون میکشد و آن را روی گلوی مردک بیسر و پا فشار میدهد: «یادت باشه، اینو بهت میگم تا برای بعدها ملکه ذهنت بشه: وقتی زنی این طوری گریه میکنه و ضجه میزنه، یعنی از این کار خوشاش نمیآد.» ولی مردک احمق گویی حالیاش نشده، بلافاصله پس از دور شدن تلما و لوئیز، ناسزایی نثار آنها میکند.
لوئیز برمیگردد و گلولهای توی صورت مرد شلیک میکند. غافلگیرانه بودن این عمل (مرد دیگر تهدیدی به حساب نمیآمده) تکاندهنده است. سپس لوئیز توی گوش مرد زمزمه میکند: «رفیق، حواست باشه چی از دهنت بیرون میآد.» در چهره لوئیز میخوانیم که گویی در گذشته خود قربانی چنین خشونتهایی بوده و دوباره زندگی کردن چنین تعرضاتی برایش غیرقابل تحمل بوده است.
پیتر تراورس در رولینگ استونز نوشت: «ریدلی اسکات که به خاطر آثاری چون بیگانه (1979) و بلیدرانر (1982)، فیلمهایی به شدت فورمالیستی و استیلیزه دارد، این بار محتوا را هم مدنظر داشته.»
خیلیها به همین خاطر، تلما و لوئیز را بهترین فیلمش تلقی میکنند. اسکات، در واقع نیز آثاری ساخته که از لحاظ بصری نفسگیراند. او مناظر آمریکایی را میشناسد و دوست دارد و تا دلتان بخواهد فیلمش را مملو از آنها کرده.
اما از این منظرهها در اینجا، صرفا به دلیل زیباییشان استفاده نشده بلکه به عنوان پسزمینهای برای تعریف حکایت فراری هایی در تنگنا، بهره گرفته است.
اسکات ضمنا گویا از کامیونهای غولپیکر هم خیلی خوشاش میآید چون نمایی در فیلم پیدا نمیکنیدکه یکی از آنها در کادر نباشد.
خوشسلیقگی تصویری اسکات در تولید فیلمهای ماندگار و زیبایی چون دوئلکنندهها (1977)، گلادیاتور (2000)، هانیبال و سقوط شاهین سیاه (هر دو 2001) و مرد چوب کبریتی (2003) به کار زده شده است.
قتل هولناک مهرداد نیویورک؛ پروندهای که ایران را شوکه کرد در روزهای اخیر، خبر قتل…
گلوریا هاردی یکی از بازیگران جوان و بااستعداد ایرانی-فرانسوی است که در طی چند سال…
مهسا طهماسبی یکی از بازیگران جوان و پر استعداد سینما و تلویزیون ایران است که…
مقدمهای بر سینمای معاصر ایران سینمای ایران در سالهای اخیر تحولات زیادی را تجربه کرده…
حمله موشکی اخیر سپاه پاسداران به اهداف نظامی اسرائیل، بار دیگر موضوعاتی را در حوزه…
مارتین مول یکی از هنرمندان چندوجهی و تاثیرگذار در عرصه کمدی و هنرهای نمایشی است.…