یک روز وقتی لورا مردیت (لانا ترنر) بازیگری که دنبال کار میگردد و زندگیاش را به سختی میچرخاند، به اتفاق دختر کوچکاش سوزی (ساندرا دی) به ساحل کانی آیلند رفته، تصادفاً با آنی جانسن (جوانیتا مور)، زنی سیاهپوست آشنا میشود. آنی که مستاصلانه دنبال سرپناهی برای خود و دختر کوچک بد خلقاش سارا جین است، حاضر میشود در برابر پیشخدمتی مجانی برای لورا، در یکی از اتاقهای آپارتمان او بیتوته کند. شانس لورا میزند و موقعیتهای بازیگری بیشتر و بهتری برایش به وجود میآید و رفته رفته برای خود ستارهای میشود؛ اما همزمان نامزدش استیو (جان گاوین) به حاشیه رانده شده و این سوزی است که فقط با او در ارتباط میماند.
از سوی دیگر، آنی هم دردسرهایی با سارا جین، دختر 16-15 سالهاش دارد که خودش را سفیدپوست جا زده. در حالی که سارا جین تلاش دارد روی پای خود بیایستد، به مادرش حکم میکند که از او فاصله بگیرد و دیگر در ملا عام خود را مادر او معرفی نکند. هر بار «آنی» سراغاش میرود، سارا، با کار با رابطهای را از دست میدهد. آنی که از این همه نمکنشناسی به ستوه آمده سرانجام رابطه مادری خود را کلا با دخترش قطع میکند. تنها و تک افتاده قلب شکستهی آنی به یکی از چشمگیرترین تشییع جنازههای تاریخ سینما ختم میشود.
کارگردان: داگلاس سیرک فیلمنامه: الینور گریفین، براساس کتاب فنی هرست، بازیگران، لانا ترنر (لورا)، جان گاوین (استیو)، ساندرا دی (سوزی)، سوزان کوهنر (سارا جین)، خوانیا مور (آنی جانسن)، تروی داناهو (فرانکی). مدت: 125 دقیقه. بودجه: 2 میلیون دلار. فروش: 25 میلیون دلار.
بهترین بازیگر زن نقش دوم: سوزان کوهنر
بهترین بازیگر زن نقش دوم: خوانیتا مور
برندگان اسکار سال 1959
بهترین فیلم: بنهور.
بهترین کارگردان: ویلیام وایلر (بنهور)
بهترین بازیگر مرد: چارلتون هستون (بنهور)
بهترین بازیگر مرد: سیمون سینیوره (اتاق طبقه بالا)
بهترین بازیگر مرد نقش دوم: هیوگریفیت (بنهور)
بهترین بازیگر زن نقش دوم: شلی وینترز (خاطرات آن فرانک).
در تقلید زندگی، اکسپرسیونیسم آلمان با ملودرامِ تمام عیار آمریکایی درهم آمیخته و نتیجه، یکی از کمیابترین معجونهای سینمایی از آب درآمده که یک نظام استودیوییِ در سرازیر، میتوانست تولید کند. تکنی کالرِ خارقالعاده، نمادگرایی پخته و استفاده مناسب از دکورها، لباسها، و لوازم صحنهای که هنوز پس از گذشت پنجاه سال، همچنان مدرن و چشم نوازند. با وجود آن که فیلم در زمان نمایش به شدت محبوبیت یافت، اما از سوی منتقدها، که چشمشان را بر روی سبک داگلاس سیرک بستند و انک تحقیرآمیز «فیلم زنانه» بر آن زدند، سخت مورد انتقاد قرار گرفت. جالب آن که از قضا، فیلمنامه بلند پروازانهاش، به مضمونهایی اجتماعی که فیلمهای «جدی» زمانه از آنها پرهیز داشتند به خصوص نژادپرستی حی و حاضر در جامعهی آمریکایی آن روزها و خودبیزاریِ ناشی از آن میپرداخت.
تقلید زندگی، نژادپرستی را صرفاً به کلیشهی جا افتاده (این که فقط دهاتیها و اهالی شهرکهای جنوبی، نژاد پرستاند) محدود نکرده است. فیلم، ابایی ندارد که در سنت ملودرام غوطهور شود و از داستان آشنایی دو زن استفاده کند که مشکلات عاطفی دارند. این مضمونی است که بارِ سنگین کلاسیکهای ژانر، فیلمهایی چون میلدر پیرس (1945) را بر دوش میکشد اما از آن تنها به عنوان یکی از لایههای ماچرا بهره میگیرد. البته، مضمون غالب، همان تقلاهای دو زنِ بدون شوهر، لورا مردیت و سارا جین جانسن است که هریک به شیوه خود سعی دارد، بدون کمک گرفتن از کسی و در اینجا، دستِ نیاز دراز کردن به طرف یک مرد- در زندگی موفق شود. که این در 1959 در یک کلام، توهین به قراردادها محسوب میشد!
لانا ترنر: ترنر میگفت: «مهمترین ابزاری که در کار بازیگری کمکم میکند آینهای سه سویه و تمام قد است که سرصحنه و بیرون تریلرم قرار دارد تا قبل از رفتن سر صحنه فیلمبرداری بتوانم سروشکل خود را چک کنم.» اما در تقلید زندگی، واقعی به رویکرد ساختگی ترنر به حرفه بازیگری، دهن کجی کرد. در حالی که صحنه تشییع «آنی» فیلمبرداری میشد، ترنز چنان تحت تاثیر فضا (یادآوری تصاویر نامزد مقتول و دختر زندانیاش، چریل) قرار گرفت و «گریان، و در معرض فروپاشی روانی، صحنه فیلمبرداری را ترک کردم و به اتاق چهرهپردازی رفتم. آرایشگرم مجبور شد کشیدهای به من بزند. که کارگر هم افتاد.
به سر صحنه برگشتم و سکان را تمام کردم. سیرک هم گفت «کات، چاپ شود». سیرک از بازیم خیلی راضی بود. من آنچه را میخواست در اختیارش قرار دادم» ترنر که از نوجوانی ستاره شد، بسیار فراتر از «عمر ستارگی» در هالیوود دوام آورد و تا اوایل دهه 1960 کماکان بر روی پرده حضور داشت. او که فیلموگرافی پرمایهای دارد، در هر نوع فیلمی بازی کرد: از عشق، اندی هاروی را پیدا میکند (1938) تا پستچی همیشه دوبار زنگ میزند (1946) و زشت و زیبا (1952). ترنر برای پیتون پلیس (1957) نامزد اسکار هم شد.
ساندرا دی: دی، الگوی دخترهای نوجوان دهه 1950، در واقع، دیگر هیچ وقت در فیلمی به خوبی تقلید زندگی بازی نکرد. پس از آن در هر فیلمی ظاهر شد یکی از دیگری احمقانهتر از آب درآمد و سپس با آشنایی و ازدواج با بابی دارینِ خواننده، از کار سینما کنار کشید. زندگی خصوصی ساندرا دی، معجونی است از انواع و اقسام دردسرها و بدبختیها، در موزیکال گریس، با ترانه به من نگاه کنید، من ساندرا دی هستم، به هجوش کشیدهاند. از فیلمهای قابل ذکرش، از یک مکان تابستانی (1959)، گیجت (1959) و تمی، راستشو به من بگو (1961) میتوان نام برد.
سوزان کوهنر: استعداد، قیافه و پارتی بازی کمک کرد تا سوزان کوهنر، نقش سارا جین را از آن خود کند. پدرش، پل، سالها کارگزار لانا ترنر بود. جالب این که گویی برای بازی در تقلید زندگی هم به دنیا آمده بود. پس از همه آدمخوارهای جوان (1962) و فروید (1962) با جان وایتز، طراح لباس ازدواج کرد و از دنیای سینما کنار کشید.
خوانیتا مور: مور از نامزدی اسکارش استفاده و تا دهه 1970 و 1980 پشت هم فیلم بازی کرد؛ اما مثل کوهنر، تقلید زندگی تنها فیلم مهم زندگی حرفهایاش بود. او در Walk on the Wild Side (1962) نیز در نقش یک پیشخدمت، در رزیا (1967) در نقش یک پرستار، در بازی پوست (1971) در نقش یک برده و در عشاق فراری (1975) در نقش نماینده کنگره ظاهر شده است.
تروی داناهو: شعری که در موزیکال کوروس لاین درباره تروی داناهو میشنویم، لب کلام را راجع به زندگی حرفهای این بازیگر میگوید: «اگه تروی داناهو میتونه بازیگر سینما باشه، پس منم میتونم»! این جوان خیلی خوششانس، زندگی حرفهای کوتاه و موفقاش را بیشتر مدیون آن زلفهای طلاییاش بود. او را در این فیلمها میبینیم که چطور آنها را بالا یا کنار میزند: در یک مکان تابستانی (1959)، پریش (1961)، آخر هفته در پالم اسپرینگ (1963) و حضوری کوتاه در پدر خواننده2 (1974). پایان زندگیاش، خود یکی از آن پایانهای رقتانگیزی است که در کتابها میخوانیم یا بعضی از ملودرامها میبینیم: پس از دورهای بیخانمانی و خوابیدن در سنترال پارکِ نیویورک، به مرگی غمانگیز در گذشت.
جان گاوین: این نخستین فیلم مهمی بود که جان گاوین در آن بازی کرد و بالاخره نشان داد فقط قیافه ندارد و حرف هم بلد است بزند؛ او را از جمله، در این فیلمها میتوان رویت کرد: روانی (1960)، اسپارتاکوس (1960)، ناحیه فقیرنشین (1961) و میلی کاملاً مدرن (1967)، که در آن خشکی شخصیت خود را دست انداخت.
اوایل دهه 1980 و در آخرین ضربه شست «سینمایی»اش، رونالد ریگان، رئیس جمهور وقت آمریکا، او را به عنوان سفیرش در مکزیک تعیین کرد.
استیون هندژو (برایت لایت فیلم ژورنال): «تقلید زندگی، هم آخرین فیلم سیرک، و هم بیتردید شاهکارش است.»
مالک یک سالن سینما به راس هانترِ تهیه کننده: «خدای من! حتی مردها هم توی سالن گریه میکنند!»
آنی از دست دخترش سارا جین، که از خانه رفته تا به شیوه دلخواهاش زندگی کند، دارد دق میکند. سلامت جسمی آنی به خطر افتاده و سرانجام از فشار روحی و جسمی از حال میرود. به جای او، استیو، در هالیوود، دنبال ردپای سارا جین میگردد. سارا جین خود را سفید جا زده و در کلوب مولن روژ کار میکند. آنی که نیرویی در تناش باقی نمانده هواپیما میگیرد و به سراغ سارا جین میرود تا برای آخرین بار او را ببیند. وقتی سارا جین از روی صحنه برمیگردد، به هم میریزد از این که مادرش، راز او را بر همکارانش فاش ساخته اما آنی، با یک ژست فداکارانهی دیگر، وانمود میکند که در بچگی، دایهی سارا جین بوده است. سارا جین تحت تاثیر قرار گرفته و در عین حال به شدت احساس عذاب وجدان میکند. آنی برای آخر بار لبخندی محبتآمیز به وی میزند و در گوشاش زمزمهکنان قول میدهد دیگر هرگز مزاحماش نشود، حتی اگر در خیابان به او بر خورد.
گلوریا هاردی یکی از بازیگران جوان و بااستعداد ایرانی-فرانسوی است که در طی چند سال…
مهسا طهماسبی یکی از بازیگران جوان و پر استعداد سینما و تلویزیون ایران است که…
مقدمهای بر سینمای معاصر ایران سینمای ایران در سالهای اخیر تحولات زیادی را تجربه کرده…
حمله موشکی اخیر سپاه پاسداران به اهداف نظامی اسرائیل، بار دیگر موضوعاتی را در حوزه…
مارتین مول یکی از هنرمندان چندوجهی و تاثیرگذار در عرصه کمدی و هنرهای نمایشی است.…
سریال گاندو که به تازگی از شبکه سه سیما پخش شده است توانسته است طرفداران…