فیلم بهترین سالهای زندگی ما
در آمدی بر فیلم بهترین سالهای زندگی ما
خلاصه داستان
سه تن که در جبهههای جنگ جهانی دوم جنگیدهاند به زادگاه رویاییشان برمیگردند و با مشکلات عظیم وفق دادن دوباره با جامعهی کودکیشان دست و پنجه نرم میکنند. مسنترین شان، گروهبان آل استیونسن (فردریک مارچ) بزرگ شدن بچههای خود را به چشم ندیده و حالا باید با معذب بودن آنها کنار بیاید. همسرش میلی (میرنالوی)، وفادارانه، ناشی گریهایش را تحمل میکند.
خلبان نیروی هوایی، فرد دری (دانا اندروز) احساس میکند همسرش مری (ویرجینیا مایو) را به دنیایی که نه آن را میفهمد و نه میتواند گلیم خود را در آن از آب بیرون بکشد، میبازد. وی برای گشودن سفرهی دلاش به دختر آل، پگی (تریزا وایت) رو میاندازد و پس از چندی پی میبرد که به وی دلباخته هوبر پریش (هارولد راسل) سرباز نیروی دریایی و قهرمان سابق فوتبال، دستهایش را در انفجار کشتیاش از دست داده با آن که نامزدش ویلما (کتی اودائل) هنوز دوستاش دارد ولی او باید با واقعیتهای تلخ موقعیت جدیدش رودررو شود.
دانا اندروز: یکی از دست کم گرفته شدهترین بازیگرهای دوراناش بود. او سرانجام در لورا (1944) مورد توجه قرار گرفت که در آن نقش کارآگاهی ظاهر شده که به زن مرموز ماجرا، جین تیرنی، دل میبازد. اندروز در بیش از 80 فیلم بازی کرد که بسیاری از آنها فراموش شدنیاند. بهترین سالهای زندگی ما نقطهی عاطفی در زندگی حرفهاش محسوب میشود ولی آنجا که پیادهرو تمام میشود (1950) و ورای شکی معقول (1956) نیز در آثار معتبرش هستند.
میرنا لوی: معمولاً در نقش همسر کامل و بیعیب و نقص ظاهر میشد و تقریباً در تمامی دوران زندگی حرفهایاش در همین قالب هم گیر افتاد. او به خصوص به خاطر سری فیلمهای مرد لاغر شهرت دارد که در آنها در مقابل دیک پاول (در نقش شوهرش) بازی میکرد. در دوران جنگ جهانی دوم از هالیوود کناره گرفت و در جبهههای مختلف جنگ در اروپا داوطلبانه خدمت کرد. او یکی از معدود ستارگانی است که دوران گذار صامت به ناطق را با موفقیت از سر گذراند (لوی در دوران صامت غالباً در نقش زنان چینی اغواگر ظاهر میشد.)
فیلمهای معروفاش از جمله عبارتنداز: مرد مجرد و بابی ساکر (1947)، آقای بلاندینگز خانه رویاییاش را میسازد (1948). آخرین حضورهای سینماییاش در فیلمهای فراموش شدنی تور نیمه شب (1960) و فرودگاه (1975) بوده است.
هارولد راسل: هنگام بازی در یکی از فیلمهای مستند نظامی مورد توجه وایلر قرار گرفت که در آنها از «چنگک»های دستاش با مهارت استفاده میکرد. وایلر بلافاصله تحت تاثیر بازی طبیعی او در مقابل دوربین قرار گرفت و او را برای ایفای نقش هومر پریش ایدهآل یافت. بهترین سالها… تنها حضور سینمایی او بود تا اینکه این اواخر در تحرکات داخلی (1995) و داگ تاون (1997) رویت گردید.
تریزا رایت: به خاطر هنرنماییاش در خانم مینیور (1942) اسکار بهترین بازیگر نقش دوم را برده بود و یکی دیگر از آثار وایلر، روباهان کوچک نیز در مقابل بت دیویس خوش درخشید.
او توجه آلفرد هیچکاک را نیز به سوی خود جلب کرد و در سایهی یک شک (1943) در مقابل جوزف کاتن بازی چشمگیری ارائه داد. حضور پر قدرتاش از همان اوایل باعث شد که به یک بازیگر «تیپساز» تبدیلاش کنند. همین مسئله به زندگی حرفهای او لطمه زد؛ طوری که در 1953 در بازیگر زن در مقابل مادر جین سیمونز ظاهر شد در حالی که فقط شش سال از او بزرگتر بود.
کارگردان
ویلیام وایلر که در جریان جنگ جهانی دوم در نیروی هوایی خدمت کرد و مستندهایی چون خانم جنگنده و ممفیس بل را در آن زمان ساخته، دربارهی فیلماش گفته است: «در اینجا داستانی تخیلی تعریف نمیشود، این فیلمی است دربارهی عدهای آدم، آدمهای واقعی مثل من و شما که با مشکلاتی واقعی دست به گریبان هستند. ضمناً اگر کسی به وفاداری من به کشورم شک دارد با مشت دماغاش را خرد میکنم مسئلهام هم نیست که چند سالاش باشد.» وایلر احساس میکرد که سربازانی که از جبهه برگشته اند چیزی طلبکاراند و به خصوص انتظار دارند که مردم درک کنند که آنها چه مصیبتی کشیدهاند.
وایلر به طرز درخشانی، تنهایی و عزلت آنها را در همان ابتدای فیلم به تصویر کشید. آنجا که هومر، فرد و آل به اتفاق با هواپیما به «بون سیتی» برمیگردند. از آن بالا به شهر خود نگاه میکنند و مردم شهرشان را میبینند «که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده دارند گلفشان را بازی می کنند.» این سه مرد بین دو تا دنیا گیر افتادهاند و به هیچ یک تعلق ندارند.
وایلر به این فیلم به اسکارش رسید (وی روی هم سه اسکار گرفت یکی به خاطر خانم مینیور در 1942 و یکی دیگر به خاطر بن هور در سال 1959) او که سالها همراه و هم پیمان بت دیویس بود، سه تا از بهترین بازیها را در فیلمها از او گرفت: جزهبل (1949)، نامه (1940) و روباهان کوچک (1941) در بین بهترین کارهای وایلر باید به اینها اشاره کرد: وارثه (1949)، داستان کارآگاهی (1951)، کری (1952) تعطیلات رمی (1953)، ترغیب دوستانه (1956)، ساعت بچهها (1961) و دختر بامزه(1968) به او پیشنهاد شد آوای موسیقی (اشکها و لبخندها) را بسازد که قبول نکرد و گفت: «تحملاش را ندارم دربارهی آن نازیهای مامانی فیلم بسازم.»
پشت صحنه
- هارولد راسل تنها نامزد اسکار در تاریخ سینماست که برای یک نقش، دو اسکار برده. یکی به خاطر بازیاش در فیلم و دومی به خاطر شجاعت و میهنپرستیاش.
- هارولد راسل ضمناً نخستین برندهی اسکاری است که مجسمهی اسکارش را در یک حراجی فروخت: برای جراحی همسر بیمارش به پول آن نیاز داشت.
- برای واقعگرا بودن هرچه تمامتر، بازیگرهای زن فقط آرایش معمولی داشتند و مردها گریم نمیشدند. وایلر از هارولد راسل، همانطور که بود طبیعی و واقعی، خوشاش میآمد. ولی وقتی فهمید که ساموئل گلدوین بیخبر، مربی بازیگری برایاش استخدام کرده، از خشم دیوانه شد.
مقلد!
بازگشت به خانه (وطن) (1978)
جملات به یاد ماندنی
«هشتاد درصدش فیلمنامه است و بیست درصد باقی آن چیزی است که بازیگرهای بزرگ در اختیار شما میگذارند: چیز دیگری باقی نمیماند.»
ویلیام وایلر
«زیادی سوزناک است؟ مهم نیست: با وجود هزینهی بالایش، آن را به هر حال میسازیم.»
ساموئل گلدوین
نظر منتقدها
هالیوود ریپورتر: «دلخراش، متاثر کننده و مملو از دینامیت احساس.»
لندن تریبیون: «هیچ اثر سرگرم کنندهای، هر چقدر هم هوشمندانه و جذاب یا زیبا، چنین کش آمدن عذاب آوری را توجیه نمیکند.»
زندگی فرد دری به آخر خط رسیده و زن منقلباش از او طلاق خواسته و خودش هم کارش را در دراگ استور از دست داده و هم دختری را که دلباختهاش بوده به رغم اعتراضهای پدرش او تصمیم میگیرد بخت خود را در شهری دیگر بیازماید پدر از او تقاضا میکند بماند ولی فرد با نگاهی به آلونکشان در کنار راه آهن، مجاب میشود که باید برود.
به جاده میزند و حکایتهای جنگیاش را پشت سر میگذارد. پدر، یکی از این حکایتها را که چند سال قبل همراه با مدال جنگیاش دریافت کرده، میخواند که ماجراهای پردل و جرات پسرش را به عنوان خلبان جنگی در آسمانهای آلمان روایت میکند. در حالی که پدر، این حکایت را با صدای بلند برای نامادری فرد میخواند، به هق هق میافتد. این مردی است که هرگز نمیگوید ولی دستاوردهای تراژیک پسرش که خود او اصلاً تصورش را هم نمیکرده، پسرش را نزد او بالا برده و در معبد قهرمانها نشانده است.
کارگردان: ویلیام وایلر، نویسندهی فیلمنامه: رابرت یی.شرود؛ براساس کتاب افتخاری برای من نوشتهی مککینلی کانتور. بازیگران: میرنا لوی (میلی)، فردریک مارچ (آل)، دانا اندروز (فرد)، تریزا وایت (پگی)، ویرجینیا مایو (مری)، کتی اودانل (ویلما)، هوگی کارمایکل (عمو بوچ)، هارولد راسل (هویر)، گلادیس جورج (هورتنسن)، رومن بونن (پت)، ری کالینز (آقای میلتون)، دوروتی آدامز (خانم کامرون). تهیه کننده: ساموئل گلدوین مدت: 172 دقیقه. بودجه 1/2 میلیون دلار. فروش 3/11 میلیون دلار.
اسکارها
بهترین فیلم.
بهترین کارگردان: ویلیام وایلر.
بهترین فیلمنامهی اقتباسی: رابرت شرود.
بهترین بازیگر مرد: فردریک مارچ.
بهترین بازیگر مرد نقش دوم: هارولد راسل.
بهترین تدوین: دانیل مندل.
بهترین موسیقی متن: هوگو فریدهوفر.
نامزدیهای اسکار
بهترین ضبط صدا: گوردون ساویر.
سایر برندگان اسکار سال 1946
بهترین بازیگر زن: اولیویا دوهاویلند (هرکس مال خودش)
بهترین بازیگر زن نقش دوم: آن بکستر (لبهی تیغ)
بازیگر
فردریک مارچ: او یکی از ناقلاترین ستارههای نسللش بود: همین که حاضر نمیشد در نقشهای کلیشهای بازی کند و باعث گردید در انواع و اقسام نقشهای ماندگار به یاد آورده شود: از دکتر جکیل و مستر هاید (1932) و آنا کارینا (1935، در مقابل گرتا گاریو) گرفته تا کمدی اسکروبالی مثل Nethlag Sacred (1937). جالب اینکه در دو تا از مهمترین نقشهایش در بهترین سالها… و ستارهای متولد میشود (1937) در نقش آدمهای الکی ظاهر شده. از دیگر کارهای به یادماندنیاش مردی در کت و شلوار فلانل (1955) و وارث باد (1960) هستند.
صلح جهنم است
«برایم اهمیتی ندارد که نفروشد، فقط میخواهم مردم این کشور، از کوچک و بزرگ آن را ببینند.» با این جمله بود که ساموئل گلدوین، رئیس کمپانی مترو گلدوین مهیر، پروژهاش را به راه انداخت. او برای عملی کردناش ویلیام وایلر کهنهکار را استخدام کرد و وایلر هر گرگ تولند، مدیر فیلمبرداری بزرگ همشهری کین را به کار گرفت تا آن نماهای نفسگیر «عمق میداندار» را برایاش بگیرد. واقعیتگرایی فیلم به علاوهی گفتمانی بیپرده و روراست در باب مصیبت مردان از جنگ برگشته، بهترین سالها را به پرفروشترین فیلم آمریکایی بعد از برباد رفته تبدیل کرد.
کشف بزرگ فیلم هارولد راسل بود که واقعاً دو دست خود را موقع یکی از تمرینهای نظامی از دست داده بود. صحنهای که او به نامزدش نشان میدهد با چه چیزی باید کنار بیاید، بینندهها را به شدت متاثر کرد. این البته با استانداردهای امروزی صحنهی ملایمی است ولی هنوز هم از لحاظ احساسی خرد میکند. شخصیت تراژیک دیگر فیلم دانا اندروز است. یک قهرمان جنگ که حالا در موقعیتی به زادگاهاش برگشته که فقط امید دارد بتواند کار سابق نوشابه فروشیاش را از سر بگیرد. برای او، سالهای جنگ، بهترین سالهای زندگیاش بوده است. هنرنمایی حیرتآور اندروز یکی دیگر از حق خوریهای اسکار بوده است.
دیدگاهتان را بنویسید