#


فیلم آخرین نمایش فیلم

فیلم آخرین نمایش فیلم
13 فوریه 2017 بدون نظر 2639 بازدید

فیلم آخرین نمایش فیلم

مروری بر فیلم آخرین نمایش فیلم

 

خلاصه داستان

سال 1951 سانی گرافورد (تیموتی باثمز)، دانش‌آموز سال آخر دبیرستان، رؤیای دنیایی فراتر از شهرک زادگاه‌اش، آثارن در تگزاس در سر می‌پروراند؛ اما حالا به همین راضی است که با رفیق شفیق‌اش، دوان (جف بریجز) ول بچرخد و روزهایش را در سالن بیلیارد سم، پاتوق بچه محل‌های قدیمی شهرک بگذارند. برای سانی، سم (بن جانسن)، حالت پدر را دارد و بنابراین وقتی سم ناگهان می‌میرد، زندگی سانی برای همیشه دگرگون می‌شود.

سالن بیلیارد به او به ارث می‌رسد، ولی دیگر لذتی از آن فضا نمی‌برد. او با دوست مربی فوتبال‌اش، روث (کلوریس لیچمن) روی هم می‌ریزد اما وقتی دختر رؤیاهیش، جیسی (سیبیل شپرد) به دوستی با او ابراز تمایل می‌کند، سانی، روث را رها می‌کند. جیسی از سر هوا و هوس، با سانی ازدواج می‌کند؛ اما ازدواج، بلافاصله توسط پدر ثروتمند و مادر ناراضی جیسی (آلن پرستاین) به هم زده می‌شود. سانی با دوان، که عزم جبهه‌های جنگ کره است، و به خاطر قضایای جیسی با هم قهر کرده بودند، آشتی می‌کند؛ آنها برای جشن گرفتن رابطه مجددشان، خود را به آخرین نمایش فیلم در سالن سینمای ورشکسته‌ی شهرک مهمان می‌کنند. چند روز بعد، اتومبیلی، پسر عقب افتاده‌ی سم، بیلی (جو باتمز) را در خیابان اصلی زیر می‌گیرد. سانی که از واکنش‌های بی‌حالی که به این تراژدی شده، به خشم آمده، به طور جدی به فکر ترک شهر می‌افتد اما قبل از آن باید از روث که هنوز او را می‌خواهد، دلجویی کند.

روایت صادقانه ارزش‌های انسانی

آخرین نمایش فیلم

کارگردان: پیتر باگدانوویچ. فیلمنامه: یاگدانوویج، لری مک مر ترای. بازیگران: تیموتی باتمز (سانی)، جف بریجز (دوان)، سیبیل شپرد (جک)، بن جانسن (سم)، کلوریس لیچمن (روت)، الن پرستاین (لویس فازو)، رندی کوئید (لسر) مدت: 118 دقیقه. بودجه 3/1 میلیون دلار.

 

 

جوایز اسکار

بهترین بازیگر مرد نقش دوم: بن جانسن.

بهترین بازیگر زن نقش دوم: کلوریس لیچمن

نامزدی‌های اسکار

بهترین فیلم.

بهترین کارگردان: پیتر باگدانوویچ.

بهترین فیلمنامه‌ی اقتباسی: لری مک مرترای و باگدانوویچ.

بهترین بازیگر مرد نقش دوم: جف بریجز

بهترین بازیگر زن نقش دوم: الن برستاین.

بهترین فیلمبرداری: رابرت سرتیس.

سایر برندگان اسکار 1968

بهترین فیلم: ارتباط فرانسوی

بهترین کارگردان: ویلیام فرید کین (ارتباط فرانسوی)

بهترین بازیگر مرد: جین هکمن (ارتباط فرانسوی)

بهترین بازیگر زن: جین فاندا (کلوت)

در اعماق اندوهناک تگزاس

این اولین فیلم مهم پیتر باگدانوویچ بود و تقریباً داشت از کار اخراج می‌شد چون نمی‌دانست یک «نمای معرف» یعنی چه. جوان بود و به طرز ناجوری از خود راضی و مغرور، ولی از دل و جان مایه گذاشت تا داستان را درست تعریف کند. انتخاب بازیگرها بی‌عیب و نقص بود و تعجبی هم ندارد که این فیلم زندگی حرفه‌ای تعدادی از بازیگرانش را روی غلتک انداخت.

باگدانوویچ درست سر بزنگاه زندگی بازیگرهای جوان‌اش، یعنی زمانی که همگی آماده بودند تا بهترین بازی‌های خود را ارائه دهند، از راه رسیده بود. وقتی فیلم اکران شد تعدادی از صحنه‌هایش سرو صدایی به پا کرد ولی همان صحنه‌ها امروزه، خیلی هم جذاب و معصومانه به نظر می‌رسند. مثل پیتون پلیس و حکایت رسوایی‌های خانوادگی‌اش، آخرین نمایش فیلم به ما یادآور می‌شود که حتی در دهه‌ی محافظ کارِ 1950 نیز، مردم در نهایت، زیاد هم محافظه کار نبوده‌اند. معجزه‌ی اصلی با گدانوویچ این است که توانسته تعداد زیادی شخصیت معرفی نماید و سپس کاری کند که با وجود برخی ویژگی‌های ناجورشان، با آنها همدلی کنیم. حرفِ آخرین نمایش فیلم چنان از دل برآمده که کافی بوده قدیمی به خطا بردارد و همه چیز به هم بریزد و نتیجه، فیلم بی‌ارزش شود… ولی نشده است.

بازیگران

بن جانسن: بازیگری با چهره خشن که توسط جان فورد کشف شد، تمایلی به ایفای نقش سم نداشت. او سه بار این نقش را رد کرد چون معتقد بود «کلمات زشت زیاد از دهن‌اش خارج می‌شود». با پا در میانی جان فورد و با این قول که این نقش اسکاری برایش به ارمغان می‌آورد، با گدانوویچ سرانجام او را راضی کرد.

جانسن که حرفه‌اش را در جوانی به عنوان رام کننده گاوهای وحشی در مسابقات رودیو آغاز کرده بود، به بازی‌اش در فیلم‌های وسترنی که امروزه بسیاری از آنها کلاسیک محسوب می‌شوند ادامه داد؛ از جمله، دختری با روبان زرد (1949)، شین (1953)، پائیز قبیله شاین (1964)، و این گروه خشن (1969). پس از موفقیت آخرین نمایش فیلم، زندگی حرفه‌ای بن جانسن نیز جانی گرفت و در تعدادی فیلم مهم از جمله این‌ها ظاهر شد: بزرگراه شوگرلند (1974)، اقتباسی تلویزیونی از شهامت (1978) و ستاره شب (1996).

جف بریجز: بریجز به خاطر «جذابیت‌اش» انتخاب شد. باگدانوویچ تصور می‌کرد که کیفیت کار، به شخصیت‌اش، دو آن، که اساساً یک حرامزاده است. بُعد خواهد بخشید. بریجز، خود را وامدار یکی از جوان‌های محل به نام لوید کاتلت می‌داند که برای ایفای نقشی کوچک استخدام شد و به او لهجه و حساسیت‌های لازم را آموخت. بریجز جزو خاندانی است که همگی در کار سینما و تئاتر بوده‌اند (پدرش لوید، یکی از چهره‌های آشنای فیلم‌های رده ب بود) ولی آخرین نمایش فیلم به جف بریجز اجازه داد تا روی پای خود بایستد و حرفه سینمایی مستقل خود را دنبال کند. او در نقش مردان خشن و قلدر در تندربولت و لایت فوت (1974) و راه و روش کاتر (1981) خوش درخشید اما از فیلم های ناموفق هم سهمی برد، به خصوص از بازسازی کینگ کنگ (1976).

در لبه تیز (1985) نقش مرد خبیث ماجرا را عالی بازی کرد. در تاکر: انسان و رؤیایش (1988) نقش مخترعی خلاق و آینده نگر را داشت. در برادران بیکر معرکه (1989) در کنار برادرش، فراموش نشدنی است. در ناپدید شدن (1993) باز در هیبتی رعب‌آور ظاهر شد. در آینه دو رو دارد (1996) در مقابل باربارا استرایسند هنرنمایی کرد و در لبوفسکی بزرگ (1998) به اثر فوق‌العاده برادران کوئن حس و حالی بامزه و جذاب بخشید.

الن برستاین: او در نقش‌های دیگرِ فیلم (که سرانجام توسط آیلین برنان و کلوریس لیچمن ایفا شدند) امتحان شد و در همه نقش‌ها هم خوب بود اما چون خودش مجذوب نقش لوئیس فارو، مادر ثروتمند و سر به هوای جیسی بود، در همین نقش ظاهر شد. او در جن گیر (1973) نیز در شکل و شمایل یک مادر مضطرب دیگر ظاهر شد و در آلیس دیگر در اینجا زندگی نمی‌کند (1974) در نقش یک پیشخدمته. بعد از حضور در فیلم‌های بعد از همان موقع، سال دیگر (1978) و رستاخیز (1980)، بی‌اعتنایی‌های هالیوود شامل حال‌اش شد که معمولاً زن‌ها بعد از بالا رفتن سن و سال، دچارش می‌شوند. بازگشت او به عالم سینما چندان پرثمر نبوده است: ولی در عوض، پس از بازی در چند فیلم فراموش شدنی، در مرثیه‌ای برای یک رؤیا (2000) ساخته‌ی دارن آرنفسکی خوش درخشید.

کلوریس لیچمن: لیچمن در 1946 به‌عنوان دوشیزه شیکاگو انتخاب شد. همین موضوع کمک‌اش کرد تا وارد عالم سینما شود و سرانجام با لاسی (1954) مورد توجه قرار گیرد. بعدها در اوج اضطراب (1977) ساخته مل بروکس، حسابی از مردم خنده گرفت و پس از بازی در تعداد زیادی سریال تلویزیونی نیز، همان نقش روث پپر در تگزاس ویل (1990) را بر عهده گرفت ولی این بار نادیده گرفته شد. او بازیگر توانمندی است که وقتی در دهه 1970 به تلویزیون رفت در محدوده‌اش گرفتار ماند و به ندرت بر روی پرده سینما رؤیت گردید.

سیبیل شپرد: شپرد به‌طور اتفاقی توسط همسر باگدانوویچ کشف شد که عکس‌اش را روی جلد محله گلامور دیده بود. شپرد علاقه‌ای به کار در سینما نداشت ولی موفقیت همین فیلم باعث شد که دو دهه‌ای حرفه سینمایی و تلویزیونی پر رونقی داشته باشد. او برای همیشه به خاطر ایفای نقش زن مورد علاقه تراویس بیکل در راننده تاکسی (1976) در خاطرها خواهد ماند و نیز به دلیل سریال بسیار موفق کار قاچاقی (1985) در کنار بروس و پلیس.

کارگردان

پیتر باگدانوویچ، منتقد فیلم و بازیگر سابق تئاتر، خیلی جوان، نخستین فیلم خود، هدف‌ها (1967) را کارگردانی کرد. سل مینیو، بازیگر شورش بی دلیل، توجه باگدانوویچ را به کتاب لری مک مرترای جلب نمود چون فکر می‌کرد اقتباس سینمایی‌اش معرکه می‌شود فیلمبرداری سیاه و سفید را هم اورسن ولز پیشنهاد کرد. باگدانوویچ هم بلافاصله فهمید که فضای سیاه و سفید، به بازی‌ها کمک می‌کند و فیلم براساس همان بازی‌ها، یا در گیشه موفق می‌شود و یا شکست می‌خورد. از این رو موقع فیلمبرداری فقط با بازیگرها نهار خورد و تنها با آنها جوشید.

عوامل صحنه و فیلمبرداری که حس می‌کردند باگدانوویچ آنها را نادیده گرفته، از او بیزار شده بودند. وقتی یکی از مسئولین فیلمنامه به خود جرأت داد تا دیالوگی را به سیبیل شپرد یادآوری کند، سر ضرب اخراج شد. جاهایی که الن برنستاین مجبور بود در یک صحنه هشت حس متفاوت را منتقل کند، باگدانوویچ به او می‌گفت: «همه چیز را از ذهن‌ات پاک کن و فقط فکر کن شخصیت چه فکر می‌کند؛ دوربین خودش حس‌ات را می‌خواند.» باگدانوویچ در گفت و گو با اورسن ولز، موقع بحث راجع به گرتا گاریو، اظهار تاسف کرد که حیف که فقط دو فیلم عالی بازی کرد.

اورسن لحظاتی به او خیره نگریست و گفت: «اما تو فقط به یک فیلم (بزرگ) نیاز داری». و با گدانوویچ، با آخرین نمایش فیلم، صاحب تنها فیلم بزرگ زندگی‌اش شد. دو فیلم بعدش‌اش، تازه چه خبر دکتر جون؟ (1972) و ماه کاغذی (1973)، خوب تحویل گرفته شدند ولی دیزی میلر (1974) اقتباس ناموفقی از رمان قرن نوزدهمی هنری جیمز با سیبیل شپردی که به زور به عنوان شخصیت تراژیک داستان به بیننده تحمیل شده، در گیشه شکست خورد. او با همه‌شان خندیدند (1981) دوباره ناکام ماند ولی با نقاب (1985) بخت‌اش باز شد و فیلم‌اش مورد توجه قرار گرفت. تگزاس ویل (1990) تلاشی باز ناموفق بود تا شاید جادوی آخرین نمایش فیلم را احیا کند، که نتوانست، ستاره‌ی باگدانوویچ سال‌هاست افول کرده اما همچنان نویسنده خوبی باقی مانده و هر از گاه در سریال‌های تلویزیونی (مثل خانواده سپرانو) بازی می‌کند.

پشت صحنه

  • در فیلم، آخرین فیلمی که در تئاتر رویال شهرک آنارن به نمایش در می‌آید، رودخانه سرخ با شرکت جان وین است. باگدانوویچ این فیلم را از این رو انتخاب کرد که در دوره‌ای پرامید و آرزو در تگزاس به نمایش درآمد.
  • وقتی جو باتمز به ملاقات برادرش تیموتی به سر صحنه فیلمبرداری رفت، توجه باگدانوویچ را که از حالت طبیعی و بی‌ادا و اطوارش خوش‌اش آمده بود، جلب کرد. جو، تجربه قبلی نداشت و فکرش را هم نمی‌کرد که بازیگری را حرفه خود سازد. در آخرین نمایش فیلم، جو نقش برادر کر و لال تیموتی را ایفا کرده.

دکور و لوکیشن فیلم

آرچر سیتی، زادگاه مک مرترای، الگویی بود برای شهرکی که نویسنده در کتاب‌اش توصیف می‌کند. در نتیجه، مکان ایده‌آلی هم بود برای فیلمبرداری، با وجود جاهای قشنگ‌اش، اما مردم محلی از این که به قول اصطلاح خودشان، با گدانوویچ، درخت چرک‌شان را هم در معرض دید همه قرار می‌داد.» راضی نبودند.

نظر منتقدها

نیوزویک: «مهم‌ترین کار توسط کارگردانی جوان، از همشهری کین به این سو».

دیوید کنبی (نیویورک تایمز): «فیلمی شریف و صادقانه و در ضمن، مانده‌ام چنین کلمه گنده‌ای را به کار ببرم یا نه – درباره‌ی ارزش‌های بشری».

 

سانی که تازه از خواب بیدار شد، از سالن بیلیارد بیرون می‌آمد و بلافاصله متوجه هیاهویی در آن سوی خیابان اصلی می‌شود و چشم‌اش به جارویی می‌افتد که روی زمین افتاده دیوانه‌وار شروع به دویدن می‌کند. و خود را به جایی می‌رساند که کلانتر و آدم‌های محلی دور بیلی، جوان عقب مانده، جمع شده‌اند. وانتی زده و او را کشته یکی از مردها با بی‌تفاوتی می‌گوید: «نمی‌دونم اونجا وسط خیابون چه غلطی می‌کرد». سانی، گریان و پر از خشم و درد از آنچه می‌شود، جسد برادر بیچاره‌اش را از روی زمین برمی‌دارد و به طرف پیاده رو می‌کشد و در همان حال می‌گوید: «الاغ‌ها، داشت جارو می‌زد،… جارو می‌زد». او جسد برادر را روی زمین می‌گذارد و با عشق و محبت، با کاپشن‌اش روی صورت او را می‌پوشاند و سپس، شوکه از آنحا دور می‌شود یکی‌دیگر از آدم‌هایی که آنجا گرد آمده‌اند می‌گوید «نمی‌دونم بچه‌های این محله چشونه، همه‌شون انگار دیوانه‌ان».

برچسب ها برچسب‌ها:, ,
به اشتراک بگذارید


دیدگاه کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

ارسال دیدگاه جدید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *