#


فیلم شکارچی گوزن 1978

فیلم شکارچی گوزن 1978
12 فوریه 2017 بدون نظر 3343 بازدید

فیلم شکارچی گوزن 1978

مروری بر فیلم شکارچی گوزن         1978

خلاصه داستان

سه رفیق صمیمی، مایک (رابرت دونیرو)، نیک (کریستوفر واکن) و استیو (جان ساوج) در یکی از شهرهای غم­انگیز شمال مرکزی آمریکا، در کارخانه ذوب آهن کار می­کنند. آنها در پی تدارک «دو آئین» معنوی خیلی مهم هستند: یکی تهیه/ تدارک ازدواج استیو و دیگری، سفر شکارشان.

آنها بیلیارد بازی می­کنند، می­خورند و می­نوشند و دعوا می­کنند و مسائل عاطفی­شان را حل و فصل می­نمایند… و بعد وارد ارتش می­شوند و به جبهه می­روند، ولی قبل از آن­که به ویتنام فرستاده شوند، برای آخرین بار به شکار گوزن می­روند. مایک، شخصیت تنها و متین داستان درباره­ی شکار همچون آئینی با راه و رسم مناسکی خاص صحبت می­کند. وی به نیک می­گوید: «یک گوزن را فقط با یک تیر خلاص کنی.» قطع به کابوس ویتنام، جایی که مایک و دوستان­اش توسط ویت­کنگ­ها اسیر شده و به شدت شکنجه می­شوند.

زندانی­ها را تا نیم­تنه در آب فرو کرده­اند، به اتاقی می­آورند تا با تپانچه­ای پُر و با (بازی) رولت روسی کار خود را با دست خود یکسره سازند. مایک تحمل­اش را ندارد. او همراه با دو تن دیگر از دوستان­اش فرار می­کند. مدت زمانی می­گذرد. مایک زنده می­ماند. استیو را که فلج شده به خانه می­فرستند، ولی نیک «مفقود جنگی» محسوب می­شود.

مایک آشفته حال به زادگاه­اش برمی­گردد و همچون قهرمانی مورد استقبال قرار می­گیرد ولی دوباره به سایگون برمی­گردد تا نیک را پیدا کند و سرانجام او را در یک سالن قمار بازی می­یابد که آنچنان به مواد مخدرش بسته­اند که انگار روح از جسم­اش پرواز کرده و حالا بی­آن که ذره­ای برای جان­اش ارزش قائل باشد، رولت روسی بازی می­کند. مایک در هم شکسته به کشورش بازمی­گردد ولی او نیز به نوعی مرده است. به شکار می­رود ولی یارای کشتن گوزنی را که درست در مقابل­اش ایستاده، ندارد.

 

کارگردان: مایکل چیمینو. نویسندگان فیلنامه: مایکل چیمینو، لوئیس گارفینکل، کوئین ک.ودکر، دریک واشبرن. بازیگران: رابرت دونیرو (مایکل دروفسکی)، جان کازال (استن)، جان ساوج (استیون)، کریستوفر واکن (نیک)، مریل استریپ (لیندا)، جورج ژونژا (جان)، چاک آسپرگرن (اکسل)، شرلی استولر (مادر استیون)، مری آن هینل (نامزد استن)، ریچارد کاس (پدر لیندا)، تهیه­کنندگان: مایکل چیمینو، مایکل دیلی، جان پورال. مدت: 183 دقیقه. بودجه: 15 میلیون دلار. فروش: 49 میلیون دلار.

اسکارها:

  • بهترین فیلم.
  • بهترین کارگردان: مایکل چیمینو.
  • بهترین بازیگر مرد نقش دوم: کریستوفر واکن.
  • بهترین تدوین: پیتر زینر.

نامزدی­های اسکار:

  • بهترین صدا: ریچارد پورتمن، ویلیام ال.مک­کافی، آرون روچین، دارین نایت.

سایر برندگان اسکار 1978:

  • بهترین بازیگر مرد: جان وویت (بازگشت به خانه).
  • بهترین بازیگر زن: جین فاندا (بازگشت به خانه)
  • بهترین بازیگر زننقش دوم: مگی اسمیت (سوئیت کالیفرنیایی).

گام­های مرد مرده

شکارچی گوزن در حالی به نمایش عمومی درآمد که در همان سال 1978 سه فیلم ویتنامی دیگر، بازگشت به خانه، بروبچه­های گروهان و برو به اسپارتان­ها بگو اکران گرفته ولی شکارچی گوزن به خاطر جاه­طلبی­های حماسی­اش یک سر و گردن از آنهای دیگر بالاتر قرار می­گیرد. توصیف جنجال برانگیزش از ویتنامی­های خبیثی که با «رولت روسی» با جان اسرای جنگی­شان بازی می­کنند، باعث تظاهرات و انتقادات فراوان شد. اغراق نیست اگر گفته شود که تماشای این صحنه­ها به خاطر توصیف بی تفاوتی­شان به درد و رنج بشری، تقریبا غیر ممکن است.

ظاهرا این بازی از قوه­ی تخیل خود کارگردان سرچشمه می­گرفت و در خود جنگ توسط ویتنامی­ها اعمال نمی­شده است. اما به خاطر بیزاری و نفرتی که برمی­انگیزند، این صحنه­ها استعماره­ای هستند از خشونت و بی­رحمی جنگ. چیزی که از این صحنه­ کوبندگی­اش کمتر می­بود، نمی­توانست رفاقت و احساسات ملی-میهنی جوان­هایی شهرستانی را که به خدت نظام می­روند تا مردانگی و مشق عمیق خود به کشورشان را ثابت کنند، به چالش بطلبد. ولی برای آنها که زنده بازمی­گردند آن کشور دیگر آن سرزمین دوست داشتنی قبلی نیست و خود آنها نیز دیگر آن نیستند که بودند. از آنجا که همه چیز برای همیشه تغییر کرده برای دیدن آنچه از وجود قبلی­شان باقی مانده باید صرفا به انتظار نشست…

شکارچی گوزن و پدر خوانده­های 1 و 2 بی شک ثمره­ی معجزه­ای هستند که زمان و مکان به خصوصی اجازه داد تا چنان بازیگران با استعدادی تصادفا گرد یکدیگر جمع شوند و به اتفاق در فیلمی بازی کنند. آشکار است که اگر تنها و به صورت «انفرادی» بازی می­کردند، چنین معجزه­ای نیز به وقوع نمی­پیوست.

بازیگران

رابرت دونیرو: دونیرو در نقش مایک، سردسته گروه است. مردی کم حرف که پند و اندر را برای خودش نگه می­دارد و زندگی بر دوشش حسابی سنگینی می­کند. هنرنمایی­های رابرت دونیرو از همان ابتدای زندگی حرفه­ای­اش، همیشه پرشور و پرتب و تاب بود. (برای اطلاعات بیشتر راجع به وی به فیلم­های پدر خوانده و رفقای خوب مراجعه شود.)

کریستوفر واکن: برای آن ظاهر نحیف و رنگ پریده و آشفته در پایان فیلم، مدتی فقط با برنج و موز تغذیه کرد. به گفته­ی خودش: «نیازی نیست روی چهره­ام کارکنند تا خبیث به نظر برسم. این کار را خودم هم به تنهایی می­توانم انجام بدهم.» ولی وجنات او در این فیلم، بیشتر حکایت از ناآرامی­های درونی­اش دارد که وی را صاحب جایزه­ی اسکار بهترین بازیگر مرد نقش دوم هم کرد.

هنرنمایی­های اولیه­ی او در تئاتر باعث شد نقش­هایی کوتاه ولی به یادماندنی در نوارهای آندرسون (1971) و آنی هال (1977) نصیب­اش شود. سپس در نقشی «فرد آستر» وار در پول خردهایی از بهشت (1981) درخشید. از آن پس در این فیلم­ها نقش­های درماتیکی ایفا کرد: منطقه­ی مرده (1983)، منظری برای کشتن (1985)، از فاصله­ی نزدیک (1986)، Biloxi Blues (1988) و سلطان نیویورک (1990). واکن در درام­های معتبر تلویزیونی مانند چکاوک (1993) بازی­های فوق­العاده­ای ارائه داده. او در این سال­ها در بازگشت بتمن2 (1992)، دنیای وین (1993)، اگه می­تونی منو بگیر (2002) و شیکاگو (2002)  بازی داشته است.

جان ساوج: شخصیت استیوِ جان ساوج، جوانی است حساس که جنگ، روحا و جسما وی را درهم می­شکند. زندگی حرفه­ای ساوج برخلاف دونیرو و واکن، پس از بازی در این فیلم اوج نگرفت. او بعدا در مزرعه­ی پیاز (1979) و تحرکات داخلی (1980) در نقش مردی فلج که خیال خودکشی دارد، بازی کرد. از جمله فیلم­های متنوع و ماندگارش مو (1979)، سالوادور (1986)، کار درستو انجام بده (1989) و پدرخوانده3 (1990) است.

مریل استریپ: شکارچی گوزن دومین حضور سینمایی­ مهم­اش تلقی می­شد. در این نقش او نامزد نیک است ولی وقتی نیک برنمی­گردد، او برای مدتی به مایک دل می­بندد. استریپ بی شک یکی از بزرگترین ستارگان سینمای آمریکا در این سه دهه­ی اخیر بوده و خود را به شکل هر شخصیتی که به وی پیشنهاد کرده­اند درآورده و از برخی تعریف و تمجید شنیده و برخی دیگر وی را به «سردی» و یخ بودن متهم کرده­اند.

در زمینه­ی نامزدی اسکار او از کاترین هپبورن گوی سبقت ربوده است! از جولیا (1977) به این سو و با این فیلم­ها با سرعت به یکی از ستارگان مطرح دوران­اش تبدیل شد: منهتن (1979)، کریمر علیه کریمر (نخستین اسکارش در رشته­ی بهترین بازیگر زن نقش دوم، 1979)، همسر ستوان فرانسوی (نامزدی اسکار، 1981)، انتخاب سوفی (برنده­ی اسکار، 1982)، سیلکوود (نامزدی اسکار،1983)، در آفریقا (نامزدی اسکار، 1985)، آیرون وید (نامزدی اسکار، 1987)، فریادی در تاریکی (نامزدی اسکار، 1988) و کارت پستال­هایی از لبه پرتگاه (نامزدی اسکار، 1990). استریپ در سال­های اخیر قابلیت­های خود را در زمینه­ی کمدی و در این فیلم­ها آزموده: دفاع از زندگی­ات (1991) و مرگ بهش می­آد (1992). از جمله فیلم­های متأخرش باید از این­ها نام برد: رودخانه­ی وحشی (1994)، پل­های مدیسون کانتی (1995) و ساعت­ها (نامزدی اسکار، 2002).

جان کازال: که در زندگی واقعی با استریپ نامزد کرده بود، موقع فیلمبرداری شکارچی گوزن به خاطر سرطان تحت معالجه بود و مدت کوتاهی پس از پایان فیلمبرداری در گذشت. او در زندگی حرفه­ای­اش فقط در پنج فیلم ظاهر شد که هر پنج تا در رشته­ی بهترین فیلم نامزد اسکار شدند: پدر خوانده (1972)، پدرخوانده2 (1974)، مکالمه (1974)، بعد از ظهر سگی (1975) و همین فیلم.

کارگردان

پس از تاندر بولت و لایت فوت (1974) این دومین فیلم «مایکل چیمینو»ی تهیه­کننده، کارگردان و نویسنده بود که چهار اسکار از جمله به خاطر بهترین کارگردانی بُرد و نامزد پنج جایزه­ی اسکار هم شد. علاقه­ی چیمینو به داستان­های حماسی و پرشاخ و برگ، به پیشینه­ی خودش و نگرش­اش به هالیوود برمی­گردد.

پس از شکارچی گوزن، چیمینو فیلم پر هزینه و بسیار پر و پیمان دروازه­ی بهشت را در سال 1980 ساخت که فروشی نکرد و به طرز وحشتناکی به او و نهیه­کننده­های فیلم لطمه زد. شکست تجاری دروازه­ی بهشت، کمپانی مشکل­دار یونایتد آرتیستز را عملا ورشکست کرد. چیمینو سعی کرد با فیلم­های بعدی­اش سال اژدها (1985) و سیسیلی (1987) و ساعات نومیدی (1990) جایگاه خود را دوباره به چنگ آورد ولی همه­ی این فیلم­ها در گیشه شکست خوردند. زندگی حرفه­ای چیمینو خود از همان جنسی است که فیلم­های هالیوودی ساخته می­شوند: مردی بسیار با استعداد که عشق و علاقه­ای به چیزهای عظیم باعث سقوط و حاشیه­نشینی­اش می­گردد.

 

 

پشت صحنه

  • کازال چنان مریض بود که سازنده­های فیلم مدام فیلمبرداری را قطع می­کردند تا به او برسند.
  • صحنه­ای که طی آن جان ساوج و رابرت دونیرو توسط هلی­کوپتری در جنگل­های ویتنام نجات داده می­شوند در جلوی دوربین به یک صحنه­ی نجات ناموفق تبدیل شد. در حالی که هلی­کوپتر از زمین فاصله می­گرفت خلبا­ن­ها به عوامل فیلم علامت دادند که خودشان در خطرند. و این دقیقا چیزی است که ما روی پرده شاهدش هستیم.
  • در بعضی صحنه­های «رولت روسی»، برای بالا بردن میزان تنش، گلوله­های واقعی در تپانچه جای داده شد. (البته چک می­کردند تا مطمئن شوند که گلوله هیچ وقت در «اتاق خرج» قرار نمی­گیرد.)
  • در تدوین اولیه­ی فیلم چهار ساعت طول می­کشید و همین مسئله باعث شد که استودیو بلافاصله تدوین­گری را استخدام نماید تا فیلم را دو ساعت کند. وقتی در نمایش آزمایشی، مخاطب­ها به نسخه­ی تدوین شده­ی چیمینو واکنش مثبت نشان دادند، استودیو دوباره دست به دامن خود چیمینو شد تا نسخه­ای سه ساعته تحویل­شان دهد.
  • داستان فیلم در فضایی پائیززی اتفاق می­افتد ولی فیلمبرداری در تابستانی گرم انجام شد. طراحان صحنه باید علف و چمن را به رنگی قهوه­ای در می­آورند و برگ­های درختان را می­کندند و بازیگرها باید وانمود می­کردند که سردشان است حال آن­که بین برداشت­ها عرق از پیشانی پاک می­کردند.

نظر منتقدها

وینسنت کنبی (نیویورک تایمز): « فیلمی به طرز دیوانه­واری بزرگ و به طرز ناشیانه­ای جاه­طلبانه، که گاه قلب­تان را به درد می­آورد و در عظمت و شکوه و محبوبیت، به فیلمی چون پدرخوانده پهلو می­زند. کار بزرگی که چیمینو انجام داده این است که به ارزیابی زندگی آمریکایی در نیمه­ی دوم قرن بیستم پرداخته است.»

تام درک (صد فیلم بزرگ تاریخ سینما، سایت فیلم­های بین­المللی): «این فیلم پرپیچ و خم و گاه خام دستانه و زمخت، در زمینه­های سیاسی و احساسی به شدت جنجال برانگیز بود. اثری پرعیب و نقص و به طرزی نامعقول پرهزینه، غالبا متکلفانه، پرمدعا، جاه طلبانه، ثقیل و افراطی که با دست و دل بازی تدوین شده و شخصیت پردازی­های ناپخته و تکنیک سینمایی شلخته و بی­حساب و کتابی هم دارد.»

صحنه ی فراموش نشدنی

اسرای جنگی را درقفس­هایی که از جنس خیزران و در آب­های آلوده رودخانه نگه داشته­اند و آنها  را یکی یکی بیرون می­کشند تا از جان مایه بگذارند و برای­شان «رولت روسی» بازی کنند. سربازهای ویتنامی در میزی در کنار اسیر خود نشسته و تپانچه­ای به دست هر کدام از آنها می­دهند و مجبورشان می­کنند تا ان را به طرف شقیقه­ی خود نشانه روند. فقط یکی از اتاق­های خرجِ تپانچه، گلوله­ای در خود جای داده. شرط­بندی می­کنند روی ماشه­ای که چکیده می­شود که آبا حاوی آن گلوله مرگبار هست یا خیر؟ بازیکن­های به هیجان آمده به زبان ویتنامی مدام بر سر قربانی فریاد می­کشند که شلیک کند. چهره­ی سربازی مثل گچ سفید شده و از وحشت در هم پیچیده است. تیری شلیک می­شود. نوبت به اسیر بعدی می­رسد.

 

به اشتراک بگذارید


دیدگاه کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

ارسال دیدگاه جدید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *