#

فیلم شبی در اُپرا
13 فوریه 2017 بدون نظر 3179 بازدید

فیلم شبی در اُپرا

مروری بر فیلم شبی در اُپرا

خلاصه داستان

در واقع داستانی وجود ندارد و همه چیز به صورت درهم برهم و آشفته، بی‌هیچ منطق و توضیحی اتفاق می‌افتد. ولی به هر حال، برای خالی نبودن عریضه: آتیس ب. دریفتوود (گروچو مارکس) می‌خواهد یک طوری سرخانم کلیپول شیره بمالد و او را راضی کند تا سرمایه روی صحنه بردن اپرایی را تامین نماید. اینجاست که هارپو وارد میدان می‌شود او نوکر رودولفو لاسپاری، خواننده اپراست، که با خشونت از سوی این آخری اخراج می‌شود.

چیکو، کارگزار ریکاردو بارونی، خواننده جوان اپراست که سعی دارد تا جایگاه خود را محکم کند. گروچو و چیکو سعی می کنند تا در مورد قرار داد ریکاردو به توافق برسند ولی کارشان به آنجا می‌رسد که کاغذهای قرارداد را پاره پاره می‌کنند و دورش می‌اندازند. سپس همگی سوار یک کشتی به مقصد نیویورک می‌شوند. گروچو به بهانه حمل چمدان خانم کلیپول (که هارپو و چیکو در آن پنهان شده‌اند) دزدکی داخل کشتی می‌شود. چمدان را در کاپین کشتی قرار می‌دهند و تا گروچو در چمدان را باز می‌کند دوستانش را در آن می‌یابد.

پیشخدمت‌های کشتی برای گرفتن سفارش غذا به داخل کابین می‌آیند و معرکه‌ای به پا می‌شود: گروچو می‌پرسد: «آلوی پخته هم دارین؟» پیشخدمت جواب مثبت می‌دهد. گروچو می‌گوید: «پس براشون قهوه داغ بیار. اون حالشونو سرجاش می‌آره.» و خلاصه این صحنه همین طور ادامه پیدا می‌کند و مدام آدم‌های بیشتری داخل کابین می‌شوند تا اینکه دیگر جای سوزن انداختن باقی نمی‌ماند، و همه دارند از سر و کول هم بالا می‌روند، در نهایت قطع می‌شود به بیرون کابین و یک نفر دیگر می‌آید و تا در کابین را باز می‌کند، آدم‌های توی کابین مثل سدی که شکسته شده باشد، به بیرون می‌ریزند.

و دست آخر هم همه به اپرا می‌روند و نظم آنجا را به هم می‌ریزند گروچو و برادرهایش، دفتر نت اپرای وردی را که جلوی رهبر ارکستر است با نت ترانه «منو به جشن بالماسکه ببر» عوض می‌کنند. به محض آن که ارکستر این ترانه را می‌نوزاد، چیکو شروع می‌کند ذرت و پسته شام بالا انداختن پلیس، چیکو و هارپو که لباس دهاتی‌ها را پوشیده‌اند و روی صحنه افتضاحی راه انداخته‌اند، به زندان می‌برد. خب، داستان دست‌تان آمد؟!

شبی در اُپرا

کارگردان: سام وود فیلمنامه: جیمز کوین مک گینس (داستان)، جورج اس، کافمن، موری ریسکایند، ال بوسیرگ (دیالوگ‌ها، اسم‌اش در عنوان‌بندی نیامده). باستر کیتون (اسم‌اش در عنوان‌بندی نیامده) تهیه کننده: آیروینگ تالبرگ / کمپانی متروگلدوین میر، بازیگران: گروچو مارکس (آتیس ب. دریفتوود)، جیکو مارکس (فیورلو)، هارپو مارکس (توماسو)، کیتی کارلایل (رزا کاستالدی)، آلن جونز (ریکادو بارونی)، والتر وولف کینگ (لاسپاری)، زیگ رومن (هرمن گاتلیب)، مارگ

ارت دومون (خانم کلیپول). مدت: 96 دقیق.

برندگان اسکار 1935

بهترین فیلم: شورش در کشتی بوتنی

بهترین کارگردان: جان فورد (خیرچین)

بهترین بازیگر مرد: ویکتور مک لاگلن (خیرچین)

بهترین بازیگر زن: بت دیویس (خطرناک)

تخم‌مرغ عسلی‌ها رو، سه تاش کن…

فکر می‌کنید برادران مارکس چه کردند؟ آنها دیوار صوتی را شکستند. فقط مجسم کنید مردمی که تا دیروز به دیدن فیلم‌های صامت عادت داشتند، و یک دفعه با باب شدن فیلم ناطق، زیر رگبار شوخی‌های پرت و بلا و نفس‌گیر برادرها قرار گرفتند. گروچو در نقش آقای دریفتوود، در حالی که سرش با شیطانی‌های خودش مشغول است، سعی دارید یکی عاشق پولدار اپرا، خانم کلیپول (مارگرت دومون) را مجاب کند که خیلی خاطرش را می‌خواهد. ولی خانم کلیپول به او می‌گوید: «آخه در حالی که تو رو با یه زن دیگه در حال شام خوردن می‌بینم، چه طوری می‌خوای حرف تو باور کنم؟»

دریفتوود حقه باز هم جواب می‌دهد: «اون زنو می‌گی؟ می‌دونی واسه چی باهاش شام می‌خوردم؟ چون اون منو یادِ تو می‌انداخت.» کلیپول: «واقعاً میگی؟» دریفتوود: «آره جون تو. اصلاً به خاطر همینم اینجا کنار تو نشستم. چون تو منو یاد خودت می‌ندازی. چشمات، خر خره‌ات، همه چیز تو منو یادتو میندازه… جز خودت.» خب، از این شر و ورتر پیدا می‌کنید؟ برادران مارکس، پر طعنه‌ترین شوخی‌های تاریخچه هالیوودی را در اختیار دنیا گذاشتند. خیلی ساده، حرمت هیچکس و هیچ چیز را نگه نداشتند. ساختارشکنی و بازی با کلمه بی‌نظیر گروچو، جذابیت احمقانه چیکو، و هارپو، وای از دست هارپو که یک پا شاعر بود! سبک شوخی های سوررئالیستی و آثارشیستی آنها که از تحقیر و بی‌اعتنایی کامل‌شان برای قدرت سرچشمه می‌گرفت، و عادت‌شان در وارونه کردن و زیر پا گذاشتن کدهای مربوط به ضوابط و رفتار اجتماعی، به همان اندازه شخصیت ولگرد چاپلین، ابدی بود. و مخاطب، با کمال میل اجازه داد تا با کلاهبرداری‌هایشان رنگ شود، و پس از 80-70 سال، هنوز هم رنگ می‌شود.

بازیگران

گروچو مارکس:  با آن ابروهای کلفت و سبیل‌های چکمه‌ای و سیگار برگ همیشه به دندان، و مدام در حال چانه انداختن و بریدن گوش این و آن، کاپیتان یکی از بامزه‌ترین تیم‌های کمدی تاریخ سینما بود. و او این کار را نیز بدون همکاری چیکو، حقه‌باز ایتالیایی مسلک و هارپوی ظاهراً لالی که همه‌اش دنبال این و آن می‌دوید، نمی‌توانست انجام دهد. شلوغ کاری، پوچی و بی‌معنایی حرف‌ها و کارها، کلک زدن و کلاه از سر این و آن برداشتن و دلقک‌بازی، فقط با نمایش‌های عنان گسیخته آنها معنا پیدا می‌کرد.

در 1925، با تشویق مادرشان مینی، با نمایش نارگیل‌ها در برادوی (که در 1929 به فیلم هم درآمد)، شهرتی دست و پا کردند. در پی استقبال از همین نمایش بود که برادرها به هالیوود رفتند و به این فیلم‌ها جان دادند: خل و چل بازی (1931)، چرند و پرند (1932)، سوپ اردک (1933)، شبی در اپرا (1935)، روز مسابقه (1937). ولی پس از مرگ ایروینگ تالبرگ تهیه کننده، برادرها دیگر به خوشمزه‌گی گذشته نبودند. در بین باقی کارها، سرویس هتل (1938)، در سیرک (1939)، به طرف غرب (1940) و فروشگاه بزرگ (1941) از همه بهتر بودند. پس از مدتی جدایی، دوباره در شبی در کازابلانکا (1946) و عاشق پیشه (1949) به هم پیوستندو گروچو، خود به تنهایی در این فیلم‌ها شرکت داشت: کوپاکابانا (1947)، دینامیت مضاعف (1951) و اسکیدو (1968). او در رادیو و به خصوص در برنامه زندگی‌تان را وسط بگذارید (1947) هم دوره درخشانی داشت؛ برنامه‌ای که در 1950 به تلویزیون منتقل شد و یازده سالی هم در آنجا از پرطرفدارترین برنامه‌ها بود.

مارگرت دومون: مارگرت دومون از دست گروچو شکوه می‌کند: «درست از ساعت 7 همین جا نشسته بودم.» گروچو جواب‌اش می‌دهد: «آره، ولی پشتت به من بود. وقتی زنی رو به شام دعوت می‌کنم، انتظار دارم تو صورتم نگاه کنه. این تاوانی است که باید بپردازد.» مارگارت دومون در نقش بیوه‌ای اشراف‌زاده و ثروتمند، بهترین کسی بود که می‌شد در مقابل آدم حقه‌باز و حرمت‌شکنی چون گروچو قرار داد.

دومون در طول زندگی حرفه‌ای‌اش در 30 تایی فیلم بازی کرد ولی بیشتر به خاطر هفت تا فیلمی که در کنار برادران مارکس حضور داشت، نارگیل‌ها (1929)، بیسکویت حیوانی (1930)، سوپ اردک (1933)، شبی در اپرا و روز مسابقه (1937)، در سیرک (1939) و فروشگاه بزرگ (1941) شهرت دارد.

گروچو تنها کمدینی نبود که او آن همه بلا سرش آورد، دومون در مقابل این کمدین‌ها نیز چاشنی شوخی‌هایشان شد: دابلیو سی فیلدز (هیچ وقت به یک هالو فرصت نفس کشیدن هم نده، 1941)؛ لورن و هاردی (استادان رقص، 1943)؛ جک بنی (شیپور در نیمه شب به صدا درمی‌آید، 1945)؛ دنی کی (دوش فنگ، 1944) و ابوت و کاستلو (غول کوچک، 1946). او حتی تا سال 1964 نیز کماکان همان بلاها سرش می‌آمد، مثلاً در زاتزا که کیکی شیرینی توی صورت دریافت کرد.

 

کارگردان

سام وود، قبل از روی آوردن به فیلمسازی، کارگر خط لوله و کارمند معاملات ملکی بود. او کارگردان پرکاری است که در واقع، به خاطر کمدی‌هایش شهرت ندارد؛ شهرت او به دلیل درام‌هایی است که نمونه‌های معروف‌اش، از جمله، عبارتنداز: خداحافظ آقای چیپس (1939)، شهر ما، کیتی فویل، و تاریخچه طبیعی یک زن (همگی 1940)، شیطان و دوشیزه جونز (1941)، غرور یانکی‌ها و نیمکت شاهان (هر دو 1942)، زنگ‌ها برای که به صدا درمی‌آیند (1943) و صندوقچه ساراتوگا (1945)، وود، ضمناً یکی از کارگردان‌های برباد رفته (1939) بود که البته اسم‌اش در عنوان بندی نیامده او بعدها ریاست «انجمن حفظ آرمان‌های آمریکایی» را برعهده گرفت و در 1947 مقابل کمیته پیگیری فعالیت‌های ضد آمریکایی سناتور مک کارتی، شهادت‌های مبسوطی علیه همکاران فیلمسازش ارائه داد.

پشت صحنه

  • بعضی می‌گویند تهیه کننده‌های مل بروکس، براساس یکی از فیلمنامه‌های فیلم نشده‌ی شبی در اپرا ساخته شده. خط اصلی فیلمنامه، گروچو را به عنوان یک تهیه کننده اپرا تصور کرده بود.
  • اولین تلاش سام وود برای کارگردانی یک فیلم، پوست هارپو را کند. وود چنان سخت‌گیر بود که صحنه آویزان شدن هارپو را از طناب آنقدر تکرار کرد تا خون از دست هارپو جاری شد.

نظر منتقدها

ورایتی: «کمی بامزه‌ای با شرکت برادران مارکس که همگی شان به یک اندازه خوبند و شانس موفقیت تجاری فیلم هم زیاد است.»

جفری‌ام. آندرسن (سن فرانسیسکو اگزمینر): «فیلم خیلی بامزه‌ای که نمایش‌های پرخرج لابه لای آن و ترانه‌های احمقانه، به ضرباهنگ‌اش لطمه زده است.»

 

چیکو می‌خواهد از طرف اپرا خوانی جوان با گروچو قرار داد ببندد، در این صحنه، آن دو را در حال چک و چانه زدن می‌بینم. ولی در حال خواندن قرار داد، قسمت‌هایی از آن را که به نظرشان مهم نیست یا نمی‌فهمند، پاره می‌کنند. گروچو قرار داد را طوری در دست‌اش دور نگه داشته که انگار چیزی از آن سر در نمی‌آورد: «اگه دستان به خورده بلندتر بود، می‌تونستم بخونمش» بعد خیلی عادی از چیکو می‌پرسد: «تو احیاناً یه میمون تو جیبت‌ات نداری؟»

آنها به پاره کردن قسمت‌های دیگر قرار داد ادمه می‌دهند. سپس چیکو می‌پرسد: «خب، حالا چی داری؟» گروچو جواب می‌دهد: «حدود نیم متر، خودت چقدر داری؟» چیکو که ناراحت شده می‌گوید: «چه طوریه که قرارداد تو بلندتر از مال منه؟ گروچو خیلی منطقی پاسخ می‌دهد: «حتماً به این خاطر که دیشب دنبال جروواجر دادن بودی، آنها سرانجام به پاره‌ای آخر می‌رسند گروچو می‌گوید: «به این می‌گن ماده سلامت عقل» چیکو «نگاهی عاقل اندر سفیه به او می‌اندازد و می‌گوید: «منو دیگه نمی‌تونی خر کنی ماده سلامت عقلی در کار نیست؛ و با گفتن این جمله، باقیمانده‌ی قرارداد را دور می‌ریزند و با فشردن دست یکدیگر، قرار داد را می‌بندند.»

 

به اشتراک بگذارید


دیدگاه کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

ارسال دیدگاه جدید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *