#


فیلم رستگاری در شاوشنگ 1994

فیلم رستگاری در شاوشنگ 1994
12 فوریه 2017 بدون نظر 4587 بازدید

فیلم رستگاری در شاوشنگ 1994

مروری بر فیلم رستگاری در شاوشنگ     1994

خلاصه­ ی داستان

اندی دوفرن (تیم رابینز) بانکداری که به خاطر قتل همسر و معشوقه­اش، به دوبار زندان ابد محکوم شده، بر بی­گناهی خویش پای می­فشارد. اگرچه خود به هرحال قبول دارد که خیال انجام این کار را داشته، در حالی­که وارد زندان می­شود، همه­ی نگاه­ها بر رویش متمرکز است، به­خصوص نگاه رِد (مورگان فریمن) یک حبس ابدی دیگر، که آن­قدر آدم­ها را دیده که آمده و رفته­اند که حتی روی این جوان شکننده شرط هم می­بندد، رِد که روایتگر داستان است، شاهد مقهور شدن اندی است ولی خیلی زود پی می­برد که در پسِ ظاهر آرام اندی، مردی با اراده با غریزه­ی زنده ماندن پنهان است.

این دو خیلی راحت با هم دوست می­شوند. در حالی­که اندی کسب و کار پر رونق شرط­بندی­اش را راه می­اندازد، شاهد است که چطور صاحب قدرت­های زندان، سود و منفعت­های نامشروع خود را روی هم تلنبار می­کنند. وی ضمناً احترام زندانی­ها و زندان­بان­ها را به سوی خود جلب می­کند. و در آن­جا که امیدی وجود ندارد، الهام­بخش دیگران می­شود. او که تصمیم­اش را گرفته، صبورانه نقشۀ فرارش را پیاده می­کند و در نهات بزرگترین دارایی خود- آزادی­اش- را با دوست وفادارش تقسیم می­نماید.

 

کارگردان: فرانک دارابونت. نویسندگان فیلم­نامه: فرانک دارابونت و استیون کینگ; براساس قصه­ی کوتاه کینگ، ریتا هیوزث و رستگاری در شاوشنگ. بازیگران: تبم رابینز (اندی دوفرن)، مورگان فریمن (رِد)، باب گانتون (زندانبان نورتون)، ویلیام سدل (هیوود)، کلانسی برادن (سروان هادلی)، بیل بیلوز (تامی ویلیامز)، جیمز ویتمور (بروسن هتلن)، پل مک­کرین (نگهبان ترادت)، تهیه­کننده: لیز گلاتزر/ محصول کمپانی کلمبیا. مدت: 144 دقیقه. بودجه: 25 میلیون دلار. فروش: 5/58 میلیون دلار.

نامزدی­های اسکار

  • بهترین بازیگر مرد: مورگان فریمن.
  • بهترین فیلم­برداری: راجر دیکینز.
  • بهترین تدوین: ریچارد فرانسیس بروس.
  • بهترین موسیقی متن: تامس نیومن.
  • بهترین فیلم: نیکی ماروین.
  • بهترین صدا: رابرت جی.لیت، الیوت تایسون.
  • بهترین نویسنده­ی فیلم­نامه­ی اقتباسی: فرانک دارابونت.

سایر برندگان اسکار 1994:

  • بهترین فیلم: فارست گامپ.
  • بهترین کارگردان: رابرت زمه­کیس (فارست گامپ).
  • بهترین بازیگر مرد: تام هنکس (فارست گامپ).
  • بهترین بازیگر زن: جسیکا لانگ (آسمان آبی).
  • بهترین بازیگر مرد نقش دوم: مارتین لندو (اِد وود).
  • بهترین بازیگر زن نقش دوم: دایان وست (گلوله­ها بر فراز برادوی).

موهبت الهی

سر و شکل و رنگ و بویش، همه حکایت از یک «فیلم زندانی» دارد; از همان­ها که زندانی­ها را نشان می­دهد که پرنده نگه می­دارند و در کتابخانه یا با دوستی و رفاقت­شان، عمارت «امید» را بالا می­برند و در همان حال با هم­بندی­ها و یا زندانبان­های خشن­شان در هم می­آمیزند. «شاوشنگ» همه­ی این­ها را دارد و با وجود نوک زدن به همه­ی کلیشه­های ژانر، موفق می­شود یک سر و گردن از فیلم­های مشابه­اش بالاتر قرار بگیرد.

سیل احساسا­گری­اش هرگز به فیلم لطمه نزده، که این هم به خاطر هنرنمایی پر قدرت تیم رابینز و مورگان فریمن است. بیست سال دوستی و رفاقت­شان که مظهر حسن و امتیازهای وفاداری، صبر و حوصله و غریزه­ی زنده ماندن در محدوده­ی شاوشنگ است، همان کلید رستگاریِ (عنوانِ) فیلم است. ضرباهنگ کُند و رنگ و نور قهوه­ای فیلم، هم زندگی تیره و تار و کرخ­کننده­ی زندانی­ها را منتقل می­کند و هم این حس را که همه چیز- حتی در شاوشنگ- امکان­پذیر است.

 

 

بازیگران

  • تیم رابینز: شخصیت تیم رابینز، اندی دوفرن، که تازه پای­اش به زندان باز شده می­گوید: «آره، قضیه بامزه اینه که بیرون، آدم شریف و سالمی بودم و باید به زندان می­اومدم تا به یه کلاهبردار تمام عیار تبدیل شدم.» رابرت آلتمن درباره­ی رابینز که این روزها به دلیل فعالیت­های سیاسی­اش بیشتر شهرت پیدا کرده، گفته بود: «(رابینز) قابلیت­هایی دارد که می­تواند از او اورسن ولز بعدی را بسازد.»
  • رابینز کار بازیگری­اش را با ایفای نقش­های کوتاه در فیلم­های مستقل از جمله قضیه­ای نه­چندان کوچک (1984) و چیز مطمئن (1985) آغاز نمود و نخستین فیلمی که در آن نقش اصلی را ایفا کرد هاوارد دِ داک (1986) بود که از آن استقبالی نشد. او با پنج­گوشه (1988) در نقش یک فعال حقوق مدنی و بول دورهام (1988) در هیبت یک بازیکن بیسبال، به اندک شهرتی رسید و در واقع با بازیگر (1992) رابرت آلتمن بود که به شهرت فعلی­اش دست یافت و سپس با باب رابرتز (1992) نخستین فیلم­اش را کارگردانی کرد. او و سوزان ساراندون موقع فیلم­برداری بول دورهام باهم آشنا شدند ولی در سال 2009 از یکدیگرجدا شدند. آن­ها دو بچه هم دارند.
  • مورگان فریمن:
  • با آن صدای بم و دلنشین، روایتگر داستان است. او نقش قاتلی را که به حبس ابد محکوم شده با متانت بازی کرده و در چشمان­اش به یک اندازه، امید و یأس خوانده می­شود. او می­گوید: « این دیوارها خیلی عجیب­اند. ابتدا از آن­ها بدت می­آید، سپس رفته­رفته به آن­ها عادت می­کنی و با گذشت زمان اما، به طرز غریبی به آن­ها وابسته می­شوی!» فریمن پس از سال­ها کار در تئاتر در برنامه­ی تلویزیونی شرکتِ برق که مخصوص بچه­ها بود، مخطبان بیشتری پیدا کرد. ولی به محض آن­که با زبل خیابانی (1987) چهره­اش بر روی پرده سینما رؤیت شد، از سوی مردم مورد استقبال قرار گرفت و در رشته­ی بهترین بازیگر مرد نقش دوم، نامزد اسکار شد. از جمه فیلم­های مهم­اش در این سال­ها باید به این­ها اشاره کرد:

افتخار (1989)، رانندگی برای دوشیزه دیزی (نامزدی اسکار، 1989)، آتش خودپسنده (1990) و نابخشوده (1992). فریمن با بوفا (1993) نخستین فیلم­اش را درباره­ی تبعیض نژادی در آفریقای جنوبی ساخت که البته بی­سر و صدا  نمایش داده شد و استقبالی از آن نگردید.

  • جیمز ویتمور: نقش زندانی پیری بازی می­کند که زندگی دیگری مگر آن­چه در پشت میله­های زندان سرکرده، نمی­شناسد. ویتمور که چهره­ای شبیه اسپنسر تریسی دارد، از بازیگران بسیار قدیمی تیپ­ساز آمریکاست که نخستین نامزدی اسکارش به سال 1949 و فیلم میدان نبرد نیز برمی­گردد. او از جمله این فیلم­ها را در کارنامه­ی درخشان­اش دارد: جنگل آسفالت (1950)، خانم اومالی و آقای مالون (1950) و سیاه مثل من (1964) که در آن نقش سیاه­پوست را بازی می­کرد.

 

پشت ­صحنه

  • به دستور انجمن حمایت از حیوانات آمریکا، کرمی که می­خواستند به خورد کلاغ بروکس بدهند، می­بایست قبلاً به مرگ طبیعی مرده باشد. انجمن ادعا کرده بود که این بی­رحمانه است کرم­ها را زنده زنده به خورد پرندگان بدهند.
  • یکه نخورید وقتی مورگان فریمن می­گوید: «شاید چون من ایرلندی­ام. . .؟» این جمله از فیلم­نامه­ی اریژینال استیون کینگ باقی مانده بود که در آن رِد، ایرلندی­الاصل است.

کارگردان

دوستان با نفوذش- از جمله جورج لوکاس و استیون اسپیلبرگ- دارابونت را تشویق می­کردند که کنار گود نایستد و وارد میدان شود و از وقتی با شاوشنگ وارد میدان شد، بلافاصله در ردیف کارگردان­های/ نویسنده­ای است که کارش را با نوشتن فیلم­نامه برای فیلم­های ترسناک رده- ب شروع کرد.

از جمله­ی این فیلم­ها کابوس در خیابان الم 3; سلحشوران رویا (1987) است که به اتفاق دوست­اش  چاک راسل کار کرد و بعد توده­ی لزج (The Blod،1988) و بعدا نیز تعدادی از اپیزودهای سریال تلویزیونی جرج لوکاس، وقایع­نگاری ایندیانا جونز جوان (1992). او یکی از فیلم­نامه­نویس­هایی بود که برای راست و ریس کردن فیلم­نامه­ی نجات سرباز رایان (1988) و گزارش اقلیت (2002) استخدام شد (ولی اسم­اش در عنوان­بندی­اش نیامده). پس از

«اسکاری» شدن شاوشنگ، دالان سبز (1992) را باز براساس داستانی از استیون کینگ کارگردانی کرد.

قرار بود چی بشه، چی شد

  • ابتدا قرار بود براد پیت نقش تیم رابینز، زندانی جوان را ایفا کند.

جملات به یاد ماندنی

«دوست من بزار یه چیزی بهت بگم. امید چیز خطرناکیه، امید می­تونه عقل از سر آدم بپرونه.»

                                                                                                                         رِد (مورگان فریمن)

«استیون کینگ و من حالا جوکی بین خودمان داریم چون دو فیلمی که کارگردانی کرده­ام، هر دو “فیلم­های زندان” بوده و در گذشته اتفاق می­افتاده اند. جوک بین ما این است که تا وقتی او یک داستان زندان دیگر که ماجرایش در گذشته اتفاق می­افتد، ننویسد، گیر خلاقانه­ی من هم ادامه پیدا خواهد کرد.»

                                                                                                                              فرانک دارابونت

 نظر منتقدها

برایان وبستر (راهنمای فیلم آپولو): «رستگاری در شاوشنگ از آن فیلم­هایی است که “زیر زیرکی” روی شما تأثیر می­گذارد. هربار که با خود فکر می­کنید فیلم زیادی غم­انگیز است و تصمیم می­گیرید که آن را نیمه­تمام رها کنید، قهرمان ماجرا کاری درخشان انجام می­دهد. از آن کارهایی که مجاب­تان می­کند که این آدم بلاخره راهی برای زنده ماندن پیدا خواهد کرد. وقتی به پایان فیلم و نتیجه­گیری­اش می­رسیم، ناگهان پی می­برید که یکی از الهام­بخش­ترین فیلم­های زندگی­تان را دیده­اید; بی­آنکه البته ذره­ای حس کنید که با احساسات شما بازی شده است.»

پیتر استک (سن فرانسیسکو کرانیکل): «رستگاری در شاوشنگ مسخره و در عین حال جذاب است. قصه­ای کوتاه و ساده; نوشته­ی استاد قصه­های دلهره­آور، استیون کینگ را گرفته و آن را به یک “درام زندانیِ” پر شاخ و برگ تبدیل کرده که هدف­اش صرفاً الهام بخشیدن و امید دادن به تماشاگر بوده است.»

برای لحظاتی شکوهند اندی خودش را در اتاقی محسو کرده و با دستیابی به بلندگو و سیستم پخش زندان، قطعه­ای از اُپرای عروسی فیگارو موتزارت را برای زندانی­ها پخش می­کند. تأثیر این کار مو بر اندام سیخ می­کند و صدای رِد را می­شنویم که بر روی تصاویر فیلم می­گوید: «تا به امروز هنوز سر در نیاورده­ام که آن دو خانم ایتالیایی درباره­ی چه آواز می­خواندند. واقعیت این است که دلم هم نمی­خواهد بدانم درباره­ی چه می­خواندند. بعضی چیزها بهتر است سربسته باقی بمانند

. دوست دارم فکر کنم که آن­ها درباره­ی چیزی چنان زیبا آواز می­خواندند که من در توصیف­شان ناتوانم و قلب آدم را هم به همین خاطر به درد می­آورد. آنچه می­توانم نگویم این است که آن صداها اوج گرفتند و بالاتر از هرآنچه رفتند که هرکسی در آةن محیط غم­انگیز می­توانست در رویا ببیند. حالت پرنده­ای زیبا را داشت که در قفس کوچک و تنگ ما بال/ بال زد و باعث شد که دیواره­های آن قفس برای لحظه­ای ناپدید شود و برای لحاتی گذرا، تک­تک آدم­های شاوشنگ خودش را آزاد احساس کرد.»

 

 

به اشتراک بگذارید


دیدگاه کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

ارسال دیدگاه جدید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *