فیلم رستگاری در شاوشنگ 1994
مروری بر فیلم رستگاری در شاوشنگ 1994
خلاصه ی داستان
اندی دوفرن (تیم رابینز) بانکداری که به خاطر قتل همسر و معشوقهاش، به دوبار زندان ابد محکوم شده، بر بیگناهی خویش پای میفشارد. اگرچه خود به هرحال قبول دارد که خیال انجام این کار را داشته، در حالیکه وارد زندان میشود، همهی نگاهها بر رویش متمرکز است، بهخصوص نگاه رِد (مورگان فریمن) یک حبس ابدی دیگر، که آنقدر آدمها را دیده که آمده و رفتهاند که حتی روی این جوان شکننده شرط هم میبندد، رِد که روایتگر داستان است، شاهد مقهور شدن اندی است ولی خیلی زود پی میبرد که در پسِ ظاهر آرام اندی، مردی با اراده با غریزهی زنده ماندن پنهان است.
این دو خیلی راحت با هم دوست میشوند. در حالیکه اندی کسب و کار پر رونق شرطبندیاش را راه میاندازد، شاهد است که چطور صاحب قدرتهای زندان، سود و منفعتهای نامشروع خود را روی هم تلنبار میکنند. وی ضمناً احترام زندانیها و زندانبانها را به سوی خود جلب میکند. و در آنجا که امیدی وجود ندارد، الهامبخش دیگران میشود. او که تصمیماش را گرفته، صبورانه نقشۀ فرارش را پیاده میکند و در نهات بزرگترین دارایی خود- آزادیاش- را با دوست وفادارش تقسیم مینماید.
کارگردان: فرانک دارابونت. نویسندگان فیلمنامه: فرانک دارابونت و استیون کینگ; براساس قصهی کوتاه کینگ، ریتا هیوزث و رستگاری در شاوشنگ. بازیگران: تبم رابینز (اندی دوفرن)، مورگان فریمن (رِد)، باب گانتون (زندانبان نورتون)، ویلیام سدل (هیوود)، کلانسی برادن (سروان هادلی)، بیل بیلوز (تامی ویلیامز)، جیمز ویتمور (بروسن هتلن)، پل مککرین (نگهبان ترادت)، تهیهکننده: لیز گلاتزر/ محصول کمپانی کلمبیا. مدت: 144 دقیقه. بودجه: 25 میلیون دلار. فروش: 5/58 میلیون دلار.
نامزدیهای اسکار
- بهترین بازیگر مرد: مورگان فریمن.
- بهترین فیلمبرداری: راجر دیکینز.
- بهترین تدوین: ریچارد فرانسیس بروس.
- بهترین موسیقی متن: تامس نیومن.
- بهترین فیلم: نیکی ماروین.
- بهترین صدا: رابرت جی.لیت، الیوت تایسون.
- بهترین نویسندهی فیلمنامهی اقتباسی: فرانک دارابونت.
سایر برندگان اسکار 1994:
- بهترین فیلم: فارست گامپ.
- بهترین کارگردان: رابرت زمهکیس (فارست گامپ).
- بهترین بازیگر مرد: تام هنکس (فارست گامپ).
- بهترین بازیگر زن: جسیکا لانگ (آسمان آبی).
- بهترین بازیگر مرد نقش دوم: مارتین لندو (اِد وود).
- بهترین بازیگر زن نقش دوم: دایان وست (گلولهها بر فراز برادوی).
موهبت الهی
سر و شکل و رنگ و بویش، همه حکایت از یک «فیلم زندانی» دارد; از همانها که زندانیها را نشان میدهد که پرنده نگه میدارند و در کتابخانه یا با دوستی و رفاقتشان، عمارت «امید» را بالا میبرند و در همان حال با همبندیها و یا زندانبانهای خشنشان در هم میآمیزند. «شاوشنگ» همهی اینها را دارد و با وجود نوک زدن به همهی کلیشههای ژانر، موفق میشود یک سر و گردن از فیلمهای مشابهاش بالاتر قرار بگیرد.
سیل احساساگریاش هرگز به فیلم لطمه نزده، که این هم به خاطر هنرنمایی پر قدرت تیم رابینز و مورگان فریمن است. بیست سال دوستی و رفاقتشان که مظهر حسن و امتیازهای وفاداری، صبر و حوصله و غریزهی زنده ماندن در محدودهی شاوشنگ است، همان کلید رستگاریِ (عنوانِ) فیلم است. ضرباهنگ کُند و رنگ و نور قهوهای فیلم، هم زندگی تیره و تار و کرخکنندهی زندانیها را منتقل میکند و هم این حس را که همه چیز- حتی در شاوشنگ- امکانپذیر است.
بازیگران
- تیم رابینز: شخصیت تیم رابینز، اندی دوفرن، که تازه پایاش به زندان باز شده میگوید: «آره، قضیه بامزه اینه که بیرون، آدم شریف و سالمی بودم و باید به زندان میاومدم تا به یه کلاهبردار تمام عیار تبدیل شدم.» رابرت آلتمن دربارهی رابینز که این روزها به دلیل فعالیتهای سیاسیاش بیشتر شهرت پیدا کرده، گفته بود: «(رابینز) قابلیتهایی دارد که میتواند از او اورسن ولز بعدی را بسازد.»
- رابینز کار بازیگریاش را با ایفای نقشهای کوتاه در فیلمهای مستقل از جمله قضیهای نهچندان کوچک (1984) و چیز مطمئن (1985) آغاز نمود و نخستین فیلمی که در آن نقش اصلی را ایفا کرد هاوارد دِ داک (1986) بود که از آن استقبالی نشد. او با پنجگوشه (1988) در نقش یک فعال حقوق مدنی و بول دورهام (1988) در هیبت یک بازیکن بیسبال، به اندک شهرتی رسید و در واقع با بازیگر (1992) رابرت آلتمن بود که به شهرت فعلیاش دست یافت و سپس با باب رابرتز (1992) نخستین فیلماش را کارگردانی کرد. او و سوزان ساراندون موقع فیلمبرداری بول دورهام باهم آشنا شدند ولی در سال 2009 از یکدیگرجدا شدند. آنها دو بچه هم دارند.
- مورگان فریمن:
- با آن صدای بم و دلنشین، روایتگر داستان است. او نقش قاتلی را که به حبس ابد محکوم شده با متانت بازی کرده و در چشماناش به یک اندازه، امید و یأس خوانده میشود. او میگوید: « این دیوارها خیلی عجیباند. ابتدا از آنها بدت میآید، سپس رفتهرفته به آنها عادت میکنی و با گذشت زمان اما، به طرز غریبی به آنها وابسته میشوی!» فریمن پس از سالها کار در تئاتر در برنامهی تلویزیونی شرکتِ برق که مخصوص بچهها بود، مخطبان بیشتری پیدا کرد. ولی به محض آنکه با زبل خیابانی (1987) چهرهاش بر روی پرده سینما رؤیت شد، از سوی مردم مورد استقبال قرار گرفت و در رشتهی بهترین بازیگر مرد نقش دوم، نامزد اسکار شد. از جمه فیلمهای مهماش در این سالها باید به اینها اشاره کرد:
افتخار (1989)، رانندگی برای دوشیزه دیزی (نامزدی اسکار، 1989)، آتش خودپسنده (1990) و نابخشوده (1992). فریمن با بوفا (1993) نخستین فیلماش را دربارهی تبعیض نژادی در آفریقای جنوبی ساخت که البته بیسر و صدا نمایش داده شد و استقبالی از آن نگردید.
- جیمز ویتمور: نقش زندانی پیری بازی میکند که زندگی دیگری مگر آنچه در پشت میلههای زندان سرکرده، نمیشناسد. ویتمور که چهرهای شبیه اسپنسر تریسی دارد، از بازیگران بسیار قدیمی تیپساز آمریکاست که نخستین نامزدی اسکارش به سال 1949 و فیلم میدان نبرد نیز برمیگردد. او از جمله این فیلمها را در کارنامهی درخشاناش دارد: جنگل آسفالت (1950)، خانم اومالی و آقای مالون (1950) و سیاه مثل من (1964) که در آن نقش سیاهپوست را بازی میکرد.
پشت صحنه
- به دستور انجمن حمایت از حیوانات آمریکا، کرمی که میخواستند به خورد کلاغ بروکس بدهند، میبایست قبلاً به مرگ طبیعی مرده باشد. انجمن ادعا کرده بود که این بیرحمانه است کرمها را زنده زنده به خورد پرندگان بدهند.
- یکه نخورید وقتی مورگان فریمن میگوید: «شاید چون من ایرلندیام. . .؟» این جمله از فیلمنامهی اریژینال استیون کینگ باقی مانده بود که در آن رِد، ایرلندیالاصل است.
کارگردان
دوستان با نفوذش- از جمله جورج لوکاس و استیون اسپیلبرگ- دارابونت را تشویق میکردند که کنار گود نایستد و وارد میدان شود و از وقتی با شاوشنگ وارد میدان شد، بلافاصله در ردیف کارگردانهای/ نویسندهای است که کارش را با نوشتن فیلمنامه برای فیلمهای ترسناک رده- ب شروع کرد.
از جملهی این فیلمها کابوس در خیابان الم 3; سلحشوران رویا (1987) است که به اتفاق دوستاش چاک راسل کار کرد و بعد تودهی لزج (The Blod،1988) و بعدا نیز تعدادی از اپیزودهای سریال تلویزیونی جرج لوکاس، وقایعنگاری ایندیانا جونز جوان (1992). او یکی از فیلمنامهنویسهایی بود که برای راست و ریس کردن فیلمنامهی نجات سرباز رایان (1988) و گزارش اقلیت (2002) استخدام شد (ولی اسماش در عنوانبندیاش نیامده). پس از
«اسکاری» شدن شاوشنگ، دالان سبز (1992) را باز براساس داستانی از استیون کینگ کارگردانی کرد.
قرار بود چی بشه، چی شد
- ابتدا قرار بود براد پیت نقش تیم رابینز، زندانی جوان را ایفا کند.
جملات به یاد ماندنی
«دوست من بزار یه چیزی بهت بگم. امید چیز خطرناکیه، امید میتونه عقل از سر آدم بپرونه.»
رِد (مورگان فریمن)
«استیون کینگ و من حالا جوکی بین خودمان داریم چون دو فیلمی که کارگردانی کردهام، هر دو “فیلمهای زندان” بوده و در گذشته اتفاق میافتاده اند. جوک بین ما این است که تا وقتی او یک داستان زندان دیگر که ماجرایش در گذشته اتفاق میافتد، ننویسد، گیر خلاقانهی من هم ادامه پیدا خواهد کرد.»
فرانک دارابونت
نظر منتقدها
برایان وبستر (راهنمای فیلم آپولو): «رستگاری در شاوشنگ از آن فیلمهایی است که “زیر زیرکی” روی شما تأثیر میگذارد. هربار که با خود فکر میکنید فیلم زیادی غمانگیز است و تصمیم میگیرید که آن را نیمهتمام رها کنید، قهرمان ماجرا کاری درخشان انجام میدهد. از آن کارهایی که مجابتان میکند که این آدم بلاخره راهی برای زنده ماندن پیدا خواهد کرد. وقتی به پایان فیلم و نتیجهگیریاش میرسیم، ناگهان پی میبرید که یکی از الهامبخشترین فیلمهای زندگیتان را دیدهاید; بیآنکه البته ذرهای حس کنید که با احساسات شما بازی شده است.»
پیتر استک (سن فرانسیسکو کرانیکل): «رستگاری در شاوشنگ مسخره و در عین حال جذاب است. قصهای کوتاه و ساده; نوشتهی استاد قصههای دلهرهآور، استیون کینگ را گرفته و آن را به یک “درام زندانیِ” پر شاخ و برگ تبدیل کرده که هدفاش صرفاً الهام بخشیدن و امید دادن به تماشاگر بوده است.»
برای لحظاتی شکوهند اندی خودش را در اتاقی محسو کرده و با دستیابی به بلندگو و سیستم پخش زندان، قطعهای از اُپرای عروسی فیگارو موتزارت را برای زندانیها پخش میکند. تأثیر این کار مو بر اندام سیخ میکند و صدای رِد را میشنویم که بر روی تصاویر فیلم میگوید: «تا به امروز هنوز سر در نیاوردهام که آن دو خانم ایتالیایی دربارهی چه آواز میخواندند. واقعیت این است که دلم هم نمیخواهد بدانم دربارهی چه میخواندند. بعضی چیزها بهتر است سربسته باقی بمانند
. دوست دارم فکر کنم که آنها دربارهی چیزی چنان زیبا آواز میخواندند که من در توصیفشان ناتوانم و قلب آدم را هم به همین خاطر به درد میآورد. آنچه میتوانم نگویم این است که آن صداها اوج گرفتند و بالاتر از هرآنچه رفتند که هرکسی در آةن محیط غمانگیز میتوانست در رویا ببیند. حالت پرندهای زیبا را داشت که در قفس کوچک و تنگ ما بال/ بال زد و باعث شد که دیوارههای آن قفس برای لحظهای ناپدید شود و برای لحاتی گذرا، تکتک آدمهای شاوشنگ خودش را آزاد احساس کرد.»
دیدگاهتان را بنویسید