دهۀ 1950 سال های بی دردسر
دهۀ 1950 سال های بی دردسر و فیلم های آن دوره
براساس بسیاری از معیارها ، دهۀ 1950 را می توان « سال های بی درد سر » ، عنوان طنز آمیز یکی از فیلم های زامپا ، ( تولید سال 1953 ) سینمای ایتالیا دانست . در سال 1955 یعنی نخستین سال فعالیت تلویزیون در ایتالیا درآمد حاصل از فروش بلیط های سینما به 819 میلیون لیر رسیدکه پیش از پس از این تاریخ هرگز سابقه ند اشته است .
در سال 1945 بیست و پنج فیلم ، در سال 1946 شصت و دو فیلم ، در سال 1950 صد و چهار فیلم ، در سال 1954 دویست و یک فیلم ، در سال 1955 صد و سی و سه فیلم ، و در سال 1959 صد و شصت و هفت فیلم در ایتالیا ساخته شد . پس از جنگ ، سرازیر شدن سیل فیلم های آمریکایی که غالباً چهار یا پنج سال از زمان تولیدشان می گذشت به بازار ایتالیا باعث شد که تولیدات داخلی تنها کسری از درآمد حاصل از فروش بلیت را به خود اختصاص دهد ، اما با این حال این میزان از سیزده درصد در سال های پس از جنگ به سی و چهار درصد در پایان دهۀ 1950 رسید .
بازیگران زن معروف
دورۀ بازیگران زن معروف مانند جینالولوبر _ یجیدا ، سیلوانا مانگانو ، سوفیالورن ، و سیلوانا پامپانینی . ژانر ملودرام مردمی نیز از طریق آثار مهم ترین کارگردان این ژانر یعنی رافائلو ماتاراتزو و محبوب ترین بازیگران آن یعنی زوج آمدئو ناتزاری و ایون سانسون به موفقیت های چشمگیری دست یافت . از جمله آثار ماتاراتزو به فیلم های زنجیرها ( 1949 ) ، تورمنتو ( 1951 ) ، کودکان هیچ کس ( 1951 ) ، و جوزپه وردی ( 1953 ) می توان اشاره کرد .
در زمینۀ کمدی می توان به پدیدۀ خارق العادۀ توتو یعنی خوش ذوق ترین دلقک نیمۀ دوم این قرن و ظهور آبرتو سوردی که کهن الگوی اصیل جنبه های خیر و شر ایتالیای معاصر به شمار می رود ، اشاره کرد . در زمینۀ فیلم های تاریخی و حماسی یا « سوپرکلوسوس » ، سینمای ایتالیا ،با فیلم های اولیس ( کامرینی ، 1954 ، با شرکت کوک داگلاس ) ، جنگ و صلح ( کینگ ویدور ، 1956 ) ، طوفان ( لاتوادا ، 1958 ) ، پای برهنه ( هنری کوکاستر ، 1958 ) به رقابت با هالیوود برخاست .
ژانری نو
این فیلم ها راه را برای ظهور ژانری نو یعنی فیلم تاریخی _ اسطوره ای هموار کرد ، و اولین فیلم در این ژانر که عنوان خوان های هرکول ( 1958 ) را داشت پیترو فرانسیسکی ساخت . آن به اصطلاح « نئورئالیسم و روزا » ( نئورئالیسم سرخ ) نیز در غالب فیلم هایی همچون نان و عشق و رویا ( لوییجی کومنچینی ، 1953 ) ، و فقیر اما زیبا ( دینور ریزی ، 1956 ) به موفقیتی پایدار دست یافت .
چینه چیتا در خلال دهۀ 1950 به عنوان ، « هالیوود ساخته شده بر رود تایبر » معروف شد ، اما شهرت آن دیری نپایید . در آن زمان صنعت سینمای ایتالیا مجبور به پرداخت بهای نظام تولیدی آشفته و افراطی و مدیریتی نسنجیده و نامعقول و بی نظم بود . زنجیره ای از شرکت های تولید و پخش فیلم ورشکسته تنها یکی از نشانه های این مسأله است .
سینمای هنری
در سطح « والای » سینمای هنری ، گروه سه نفریی ویسکونتی _ فلینی _ آنتونیونی جای گروه سه نفری روسلینی _ دسیکا _ ویسکونتی در دهۀ 1940 را گرفت . ویسکونتی پس از فیلم زمین می لرزد ( 1948 ) که بیشتر نمایشنامۀ معمایی و جذاب مارکسیستی است تا ، به گفتۀ بسیاری از ناقدان ، نمونه عابرین نئورئالیسم ( زیبارو ، نئورئالیستی ترین فیلم ویسکونتی است ) ؛ به ساختن فیلم سنسو ( 1954 ) روی آورد که علاقۀ او را به رمانتی سیسم غیر مذهبی و زوال به منصۀ ظهور رساند .
فیلم سنسو در کنار فیلم های یوزپلنگ ( 1962 ) و لودویگ ( 1972 ) ویژگی های ویسکونتی را به عنوان استاد میزانسن های باشکوه نشان می دهد ، همان کسی که تلاش می کند تا علاقۀ خود را به انحطاط فرهنگی و امنیسم مترقی با گشترۀ رمان و ملودرام تطبیق دهد .
از سوی دیگر فیلم روکو و برادرانش ( 1960 ) روایت سرنوشت خانواده ای است که در سال های رونق و شکوفایی اقتصادی از جنوب کشور به میلان مهاجرت می کند ؛ این فیلم بیانگر بازگشت ویسکونتی به نئورئالیسم و نوعی تداوم آرمانی زمین می لرزد است .این فیلم همان اثر ( به قول آنتونیوگارمشی ) « ملی _ مردمی » است که ویسکونتی از همان آغاز کار خود در نظر داشته است .
دیدگاهتان را بنویسید