کارگردان: الیا کازان. نویسندهی فیلمنامه: باد شولبرگ؛ بر اساس جنایت در بارانداز، سلسله مقالاتی نوشتهی مالکوم جانسون، برندهی جایزهی پولیتزر. بازیگران: مارلون براندو (تری مالوی)، کارل مالدن (پدر بری9، لی.جی.کاب (جانی فرندلی)، راد استایگر (چارلی مالوی)، اوا مری سنت (ادی دویل)، پت هتینگ (تیموتی دوگان)، جمیز وستر فیلد (بیگ مک)، تونی گالنتو (تراک، قلچماق)، تمی موریلو (تولیو، قلچماق)، آرتور کیگان (جیمی، بچه با کبوتر)، ابی سایمون (قلچماق). تهیه کننده: سام اسپیگل. محصول کمپانی کلمبیا. مدت: 108 دقیقه. بودجه: 910 هزار دلار. فروش: 6/9 میلیون دلار.
و بدین گونه براندو افسانه شد
«آن شب طعم انتقام را میچشیدم و از آن لذت میبردم. در بارانداز حکایت زندگی خود من است؛ هر روز که روی آن فیلم کار میکردم، به ذنیا میگفتم که چه موضعی نسبت به زندگی آدمها و مشکلات دارم و به منتقدان میگفتم که به جهنم بروند.» در عین حالی که الیا کازان با این فیلم سعی میکرد لو دادن دوستانش را در دورهی مک کارتی توجیه کند، در واقع چیزی در حدود ملودارم حدوداً مستند در باب زیانهای اتحادیههای فساد و رشوهخوار ساخت.
کازان با این فیلم به نیرویی طبیعی بر روی پردهی سینما امکان جولان داد؛ هنرنمایی بازیگری که در واقع نه یک بازی بلکه «افشاگری شاعرانهی حقیقت» بود. شخصیت تری مالویِ مارلون براندو، با آن طرز حرف زدن نامفهوم و رفتار ناشیانه و بداههپردازانهاش (مثل برداشتن دستکش ادی از روی میز و به دست گرفتن و بازی کردن با آن، گویی دل آدمی است که با او حرف میزند) چیزی حقیقی دربارهی تجربهی زنده بودن فاش کرد. اگرچه کازان نتوانست از لحاظ سیاسی «خیانت»های گذشتهی خودرا توجیه نماید و فیلمی بیعیب و نقص بسازد، لااقل این جرأت را داشت که دربارهی بازی براندو اعلام نماید: «اگر در تاریخ سینمای آمریکا، هنرنمایی بهتری هم وجود دارد من یکی از آن بیخبرم.»
مارلون براندو: شخصیت تری مالویِ مارلون براندو، با یادآوری دوران مدرسهشان، به ادی (اوا مری سنت) میگوید: «دندانهایت سیم داشت و عینک میزدی و خلاصه، واقعاً افتضاح بودی.» جملهای پیش پا افتاده اما وقتی از دهان یک بوکسور سابقِ ناشی و الکن و زخمت بیرون میآید، نوعی شاعرانگی در آن هست و خب، در کل بازی براندو این شاعرانگی و کوبندگیها قابل ردیابی است. به علاوه با وجود ادعاهای ضد و نقیض، گونهای بداههپردازی در دیالگ گویی و حرکاتاش حس میشود. هنرنمایی او در این فیلم روش طبیعی بازیگری را در عالم سینما باب کرد که تا آن زمان ناشناخته بود. سالها بعد، فقط در پدر خوانده است که براندو به چنان قلهای دست خواهد یافت.
اوا مری سنت: در نقش ادی، خواهر کارگر مقتول، وجدان تری را بیدار میکند. هموست که به تری کمک میکند تا چشم به روی واقعیتها باز کند. این نخستین نقش آفرینی اوا مری سنت بود که به خاطرش اسکار بهترین بازیگر زن نقش دوم را نیز تصاحب کرد. اگرچه ستارهی بخت اوا مری سنت خیلی زود از درخشش بازایستاد ولی تأثیر خود را در فیلمهایی چون کلاهی پر از باران (1957)، شمال از شمال غربی (1959) و اکسدوس (1960) بر جای باقی گذاشت. بعدها در سریال تلویزیونی کار سیاه در نقش مادر سیبیل شپرد ظاهر شد. در بین تازهترین فیلمهایش به تایتانیک (1966) و خواب آفریقا را دیدم (2000) بر میخوریم.
راد استایگر: در یکی از نخستین هنرنماییهای سینماییاش در نقش چارلی، چنان بازی پرشوری ارائه داد که نامزد اسکار شد. چارلی، مردی مستأصل، با آن که میداند اشتباه میکند ولی راه دیگری برای زنده ماندن در مقابل خود نمیبیند. از این بازی فوقالعادهاش در مارتی (1955) تا چاقوی بزرگ (1955) و سمسار (1965) شهرت و محبوبیت استایگر به آنجا رسید که سرانجام به خاطردر گرمای شب (1967) – در نقش کلانتر نژادپرست – اسکاری تصاحب کرد. او قبل از مرگش در سال 2002 در جسم و روح (1998) و دیوانه در آلاباما (1999) ظاهر شد.
کارل مالدن: اگر چه هنرنمایی او در نقش پدر بَری امروزه قدری کهنه میزند ولی به هر حال لحظات فوقالعادهی خود را هم دارد. مالدن یکی از بازیگرهای همیشگی کازان بود و به خاطر نقش آفرینیاش در اتوبوسی به نام هوس (1951)اسکاری نیز تصاحب کرد. او ضمناً در بومرنگ! (1947)، بیبی دابل (1956)، سربازهای یک چشم (1961)، پرندهباز آلکاتراز (1962)، کولی (1962)، چگونه غرب تسخیر شد (1962)، پاتن (1970)، دیوانهها (1987) و بازگشت به خیابانهای سنفرانسیسکو (1992) بازی کرده است.
الیا کازان درست بلافاصله بعد از لو دادن دوستاناش در جلسات کمیتهی فعالیتهای ضدآمریکایی سناتور مک کارتی، یک آگهی به نیویورک تایمز داد تا خودش را از آن کار مبرا دارد. این آگهی نتیجهی عکس داد. اینجا بود که آمد و در بارانداز را ساخت. کازان تأکید داشت که داستان فیلم مایههایی اتوبیو گرافیک دارد و شباهتهایی با تحقیر و تمسخری که به خاطر لو دادن دوستاناش تحمل کرده است. ولی آن هم افاقه نکرد.
تجربهی کاری حیرتانگیز کازان با بازیگرها که به بداههپردازی راه میداد و بر اساس آموزههای استانیسلاوسکی بود باعث پدید آمدن روش بازیگری طبیعیتری شد. کازان، هم به پرداختن به مسائل اجتماعی علاقه داشت و هم به بازیگری. بیشتر بازیگریهای در بارانداز بازیگرهای خوب تئاتر بودند و جزء شاگردهای اکتورز استودو.
توجه کازان به مقولههای بازیگری در فیلمهای دیگری نیز چون بومرنگ! (1947)، قول مردانه (1947) و پینکی (1949) – دبارهی درگیریهای نژادی – هویداست. ولی با اتوبوسی به نام هوس (1951) بود که کازان، جایگاه خود را به عنوان یک کارگردان معتبر، تثبیت کرد. دیری نگذشت که کازان همان کاری را که با براندو انجام داده بود با جمیز دین در فیلم شرق بهشت (1955) انجام داد. سپس بیبی دال (1956)، چهرهای در بین جمعیت (1957) و شکوه علفزار را ساخت که همگی فیلمهای خوبی بودند و امضای او را پای خود داشتند ولی به پرمایگی فیلمهای اولیهاش نمیرسیدند. پس از سالها غیبت از عالم سینما، کازان در سال 1990، بخت برگشتگی را ساخت.
قرار بود چی بشه، چی شد
«گاهی بازی درمیآورم و مردم فکر میکند که من بیاحساسام . ولی برعکس، این کارها حالت زره دفاعیام را دارند چون اتفاقاً زیادی حساسام. اگر در اتاقی باشم که دویست تا آدم باشند و یکی از آنها از من خوشاش نیاید، باید از اتاق خارج شوم.»
مارلون براندو
«تنها دلیلی که باعث میشود به هالیوود بیام این است که شجاعت اخلاقیِ رد کردن پولی را که به من پیشنهاد میکنند، ندارم.»
مارلون براندو
«من عاشق کار کردنم؛ عاشق تک تک فیلمهای هستم که در آنها بازی کردهام؛ حتی بدهایشان؛ حتی عاشقِ سریالهای تلویزیونی و تک تک نمایشهایی هستم که در آنها حضور داشتهام. چون عاشق کار کردنم. این تنها چیزی است که مرا زنده نگه میدارد.»
کارل مالدن
ا.ه.ولر (نیویورک تایمز): «فیلمسازی بینظیر و درجه یک»
تری مالوی (مارلون براندو) بوکسور بخت برگشتهی سابق، از اینکه زمانی با زد و بند مافیا در برابر پولی ناچیز، مسابقهای را که میتوانسته ببرد، باخته، خود را نمیبخشد و همیشه از این کار احساس پشیمانی کرده است. برادرش چارل (راد استایگر)، وکیل اتحادیهی کارگران بارانداز، او را راضی میکند نزد جانی فرندلی (لی.ج.کاب) همان رئیس اتحادیهی مافیایی که آیندهاش را به خطر انداخته، کاری بگیرد. ولی تری خبر ندارد که سر کارش گذاشتهاند تا جویی دویل، یک کارگر بارانداز دیگر را به تله بیندازد. دویل که قانون بارانداز را («کر باش و لال») زیر پا گذاشته با ندانم کاری ناخواستهی تری به قتل میرسد. او که خیلی دیر از فریبکاریها و توطئهها سر درمیآورد، سخت شیفتهی ادی دویل (اوا مری سنت) میشود که به وی نشان میدهد که چه خطایی مرتکب شده است.
تری توانایی ارزیابی قابلیتهای خود را ندارد و حالا که در دام مافیا افتاده، نمیداند که چه راههایی پیش رو دارد. عشقاش به ادی باعث میشود که رفته رفته دریابد که واقعاً چه کاری انجام داده و دچار عذاب روزافزونی میشود. ادی دست روی دست نمیگذارد و در مبارزهاش به پدر بَری (کارل مالدن) میپیوندد که او را مجاب میکند تری واقعاً نمیدانسته که او را به بازی گفته بودهاند. در همین حال، جانی که حس کرده تری امکان دارد چموشی کند و علیه دار و دستهی خلافکارش در دادگاه شهادت دهد، چارلی را میفرستد تا بردارش را بکشد. چارلی این کار را انجام نمیدهد و خلافکارها نیز کارش را یکسره میکنند و تری جسد او را آویزان از یک دیوار مییابد. تری شهادت میدهد و سلطهی خلافکارها بر بارانداز پایان مییابد.
بعضی گفتند که براندو کل صحنه را بداههپردازانه بازی کرده و بعضی هم ادعا کردند که براندو تنها اسم برادرش را تکرار کرده است. چه آن درست باشد و چه این در نهایت هیچ اهمیتی ندارد. صحنهی بین این دو برادر که یکیشان را مافیا فرستاده تا آن یکی را از شهادت علیهشان منصرف نماید یکی از تکاندهنده-ترین توصیفهای سینمایی در باب شکنندی انسان است.
در صندلی عقب تاکسی، چارلی هفت تیری به طرف تری نشانه میرود که با نوک انگشتانش، خیلی مهربانه، آن را پس میزند. چارلی انگار بخواهد مشکلات فعلی تری را توجیه کرده باشد، شروع میکند به شمردن عیب و نقصها و شکستهای برادرش به عنوان یک بوکسور: «ببین پسر، تو میتونستی یه بیلی کان دیگه باشی.» و تری با چهرهای غمزده در برابر فرصتهای از دست رفته، پاسخ میدهد: «به اون ربطی نداره چارلی، قضیه به تو مربوط میشه.
یادت میاد اون شب توی استادیوم، اومدی به رختکنام و گفتی: “پسر جون، امشب، شب تو نیست؛ جایزهرو ویلسون میبره!” اینو یادت میآد؟ “امشب، شب تو نیست!” شب من! میتونستم ویلسونو داغون کنم! ولی بعد چی میشه؟ اونه که تاج قهرمانی رو سرش میذاره و من چی نصیبام میشه؟ یه بلیت رفت به پالوکا- ویل! تو برادر من بودی چارلی، تو بایستی یه خورده مواظبام بودی، بایستی یه خورده هوامو داشتی.
نباید به خاطر یه خورده پول به طرف ببازم.» آخرین جملات تری دل آدم را میشکند: «تو نمیفهمی. میتونیسم کلاس داشته باشم، میتونستم یه حریف قَدَر باشم. چارلی، میتونستم به جای احمقی که حالا هستم، واسهی خودم کسی باشم. چرا روراست نباشیم، من یه احمقام تقصیر تو چی بود چارلی.»
گلوریا هاردی یکی از بازیگران جوان و بااستعداد ایرانی-فرانسوی است که در طی چند سال…
مهسا طهماسبی یکی از بازیگران جوان و پر استعداد سینما و تلویزیون ایران است که…
مقدمهای بر سینمای معاصر ایران سینمای ایران در سالهای اخیر تحولات زیادی را تجربه کرده…
حمله موشکی اخیر سپاه پاسداران به اهداف نظامی اسرائیل، بار دیگر موضوعاتی را در حوزه…
مارتین مول یکی از هنرمندان چندوجهی و تاثیرگذار در عرصه کمدی و هنرهای نمایشی است.…
سریال گاندو که به تازگی از شبکه سه سیما پخش شده است توانسته است طرفداران…