جورج کلونی، سیمای یک کلاسیک
جورج کلونی، سیمای یک کلاسیک
به مناسبت تولد جورج کلونی
به گزارش از من بپرس، جورج تیموتی کلونی، بازیگر، کارگردان، نویسنده و تهیه کننده آمریکایی در تاریخ 6 ماه می 1961 در ایالت کنتاکی این کشور به دنیا آمد. پدر او نیک کلونی، مجری معروف اخبار و شو در سین سیناتی است.
نیک کلونی پسرش را برای گویندگی در شبکه تلویزیونی ای ام سی استخدام کرد، اما جورج بعد از مدتی از این کار دست کشید و به دانشگاه رفت. او هم زمان با تحصیل در دانشگاه در صحنه ای از یک فیلم کوتاه درباره دربارهٔ اسبهای مسابقهای بازی کرد و از آن زمان به صورت جدی تصمیم گرفت این حرفه را ادامه بدهد.
بازی در سریال اتاق اورژانس محصول این دوران است. این سریال که از پربیننده ترین برنامه های تلویزیونی در آمریکا بود، باعث شد راه ستاره شدن جورج کلونی تا حد بسیار زیادی هموار شود. برای عملی کردن این مهم کلونی در بیست و یک سالگی به لس آنجلس رفت و با تلاش زیاد توانست نقشی در یک فیلم به دست بیاورد. این فیلم هرگز اکران نشد اما بازی کلونی را در این فیلم تهیه کنندگان زیادی دیدند که باعث شد از او برای ایفای نقش های دیگر دعوت شود.
ازدواج و جدایی
در همین سال ها جورج کلونی با تالیا بالسام ازدواج کرد. بالسام بازیگر تلویزیون بود که ازدواج اش با کلونی از سال 1989 تا سال 1993 دوام آورد. بعد از طلاق از بالسام، کلونی اعلام کرد هیچ وقت دوباره ازدواج نخواهد کرد.
جالب اینجاست که نیکول کیدمن و میشل فایفر دوستان بازیگر جورج کلونی این ادعای او را رد کردند و با او شرط بستند که این قول را زیر پا خواهد گذاشت و پیش از چهل سالگی پدر خواهد شد، اما آنها شرط را باختند.
آغاز راه در سینما
در این دوران کلونی می کوشید در سینما به موفقیت برسد، اما بازی در فیلمی مانند «بازگشت گوجه فرنگی های قاتل» فیلمی نبود که مقصود او را برآورده کند.
بعد از این فیلم و بازی در فیلم «خرمن» محصول سال 1992، کلونی تا جهار سال در هیچ فیلمی در سینما بازی نکرد تا اینکه با «از گرگ و میش تا سحر» به صحنه بازگشت. بازی او در کنار هاروی کایتل و کوئنتین تارانتینو به فیلم جذابیتی خاص بخشید و کلونی را به نقش بعدیش رساند.
«یک روز خوب» فیلم بعدی کلونی یک کمدی رمانتیک بود که او را در کنار میشل فایر قرار داد. این فیلم که نشان دهنده استعداد کلونی در این ژانر محبوب و یادآور کری گرانت در سینمای کلاسیک بود، آغازی شد بر نقش های دیگر کلونی در این گونه سینمایی.
بازی در فیلم «بتمن و رابین» ساخته جوئل شوماخر، بزرگترین شکستی بود که ممکن بود نصیب یک بازیگر شود. در این فیلم بازیگرانی مانند اما ثورمن و آرنولد شوارتزنگر نیز حضور داشتند.
فیلم ملغمه ای از گنده گویی ها و اداهای کارگردانی بود که خاطره خوش سری قبلی فیلم های بتمن را که تیم برتون برای تماشاگران و علاقه مندان آن رقم زده بود، در خطر نابودی قرار داد. فیلم در گیشه شکست خورد و منتقدان یک صدا آن را بی ارزش خواندند.
شهرت و موفقیت
این جریان برای کلونی جوان آخر کار نبود. او در سال بعد با بازی در فیلم «خارج از دید» توانست طعم شهرت و موفقیت را تجربه کند. در این فیلم او با جنیفر لوپز، بازیگر و خواننده پاپ آمریکایی هم بازی بود. این فیلم اکشن گیشه خوبی داشت و توانست بازیگران زن و مردش را در مقام ستاره معرفی کند.
انتخاب بعدی جورج کلونی، انتخابی عجیب بود. او در فیلم «خط باریک سرخ» ساخته ترنس مالیک، کارگردان تجربه گرای آمریکایی و در کنار انبوه بازیگرانی مانند شون پن، جان تراوالتا و دنزل واشینگتون به ایفای نقش پرداخت. فیلمی جنگی که با ساختاری خاص و زمان غیرخطی داستانی معمولی را عرضه می کرد. فیلم مورد توجه منتقدانی قرار گرفت که به مالیک به عنوان یک کارگردان تکرو علاقه داشتند.
اما نقش بعدی کلونی در فیلم «ای برادر کجایی» ساخته برادران کوئن، علاقه تماشاگران و منتقدان را هم زمان برانگیخت. او در این فیلم در نقش یک فراری زندان ایالتی بازی ای به یاد ماندنی داشت. مجموعه ای از شوخی های سیاه که به ساختار فیلم نیز راه پیدا کرده بود، «ای برادر کجایی» را در میان بینندگان و سینماروها به فیلمی محبوب تبدیل کرد. این فیلم در ایران و در شبکه خانگی نیز دوبله و عرضه شده و قابل دسترس است.
ادامهی موفقیت با یاران اوشن
در سال بعد جورج کلونی دو فیلم موفق دیگر در گیشه داشت. «بچه های جاسوس» به کارگردانی رابرت رودریگز و «یازده یار اوشن» ساخته استیون سودربرگ.
فیلم اخیر بازسازی یک فیلم کلاسیک به همین نام و با بازی فرانک سیناتراست. سودربرگ علاوه بر کلونی مجموعه ای از بازیگران مطرح مانند برد پیت،َ جولیا رابرتز، مت دیمن و اندی گارسیا را دور هم گرد آورده تا یکی از پرفروش ترین فیلم های سال 2001 را رقم بزند.
در فیلم یازده یار اوشن کلونی در در نقش دنی اوشن ظاهر می شود. سارقی که پس از آزادی از زندان تصمیم می گیرد با همراهی دوست خود رایان، گروهی یازده نفره را تشکیل دهد تا دست به سرقت یکی از بزرگترین کازینوهای لاس وگاس بزند. او با این کار علاوه بر صد و شصت میلیون دلار پول قصد دارد زن سابقش را نیز که با تری بندیکت، رئیس کازینو رابطه دارد، به دست بیاورد.
این فیلم با فروش بیش از چهارصد و پنجاه میلیون دلاری خود موفقیتی بزرگ را برای عوامل آن رقم زد و سازندگانش را ترغیب کرد تا برای آن ادامه ای بسازند. فیلم دوم که «دوازده یار اوشن» نام داشت در سال 2002 به نمایش درآمد.
در «دوازده یار اوشن» کاترین زتا جونز نیز در نقش یک پلیس به مجموعه بازیگران فیلم اضافه شد. داستان این قسمت که در اروپا می گذرد، باز توانست فروشی نزدیک به چهارصد میلیون دلار را برای آن رقم بزند. همین اقبال عام بود که کمپانی برادران وارنر را برانگیخت تا سومین قسمت از این مجموعه را تهیه کند.
آل پاچینو و تارکوسکی!!
قسمت سوم با عنوان «سیزده یار اوشن»، آل پاچینو را نیز همراه داشت، با این وجود نتوانست فروش یازده یار اوشن را تکرار کند تا این ضرب المثل کمتر شنیده شده در هالیوود دوباره به اثبات برسد که هیچ دنباله ای بهتر از فیلم اول نیست!!
اما همکاری کلونی با سودربرگ آن قدر به مذاق این دو خوش آمد که در بازسازی اثر معروف آندری تارکوسکی، «سولاریس» نیز آن را تکرار کردند تا نشان دهند تنها دلیل این همکاری مباحث تجاری نیست!!
سولاریس فیلمی در ژانر علمی-تخیلی و با مایه های فلسفی است که با اقتباس از رمانی به همین نام نوشته استانیسلاو لم ساخته شد.
جورج کلونی در مقام کارگردان
در سال 2002 جورج کلونی تصمیم گرفت اولین فیلمش را در مقام کارگردان بسازد. «اعترافات یک ذهن خطرناک»؛ فیلمی در ژانر کمدی سیاه که سال ها قبل راجر کورمن ابداعش کرد و در دهه نود به یکی از حوزه های کاری مورد علاقه کارگردانان آمریکایی مانند کوئنتین تارانتینو، برادران کوئن و جیم جارموش تبدیل شد.
«اعترافات یک ذهن خطرناک» با حاشیه هایی درباره تدوین آن که بازی برخی از بازیگرانش را کوتاه کرد، در بین منتقدان موفقیتی نسبی برای کلونی به دست آورد که در اولین فیلمش می کوشید هم باب روز باشد و هم جدی تلقی شود. اما فروش کم فیلم به وی یادآوری کرد که سینما دو بال دارد.
یک کمدی رمانتیک دیگر
سال بعد برادران کوئن دوباره به سراغ کلونی آمدند تا در فیلم «سنگدلی تحمل ناپذیر» او را در کنار کاترین زتا جونز و در یک کمدی رمانتیک هدایت کنند. زوج کلونی-زتا جونز در این کمدی کوئنی مطابق انتظار ظاهر شدند، اما فیلم در کارنامه برادران کوئن اثری شاخص محسوب نمی شود.
در سال 2005 کلونی با ساخت «شب به خیر و موفق باشید» دومین تجربه کارگردانی را کسب کرد. این فیلم در شش رشته نامزد دریافت جایزه اسکار شد که دو تای آن برای جورج کلونی بود؛ بهترین کارگردانی و بهترین فیلمنامه غیر اقتباسی. این فیلم همچنین با پس زمینه رقابت های سیاسی علاقه کلونی را درباره مسائل جامعه اش نشان می دهد.
مسیر بازیگری کلونی با فیلم هایی مانند «سیریانا»، مایکل کلایتون به کارگردانی تونی گیلروی و «آلمانی خوب» به کارگردانی استیون سودربرگ ادامه پیدا کرد. وی برای ایفای نقش در مایکل کلایتون نامزد دریافت جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد شد که نتوانست آن را به دست بیاورد.
«آلمانی خوب» فیلمی سیاه و سفید و میان مایه بود؛ نه کمتر از آن چیزی که نتوان درباره اش نوشت و نه بیشتر از آن چیزی که بتوان جدی اش گرفت!!
شکستی دیگر در گیشه
بعد نوبت به سومین کارگردانی کلونی رسید. «کلاه چرمی ها» با شکستی در گیشه که نشان داد گیشه به بازیگران مطرحی که سودای فیلم سازی دارند، رحم نمی کند.
در همین سال وی به خانه امن خود برگشت و در یک فیلم از برادران کوئن ظاهر شد؛ «پس از خواندن بسوزان» که نشان می دهد جورج کلونی برای این برادرها در حکم جک لمون برای بیلی وایلدر است.
سومین همکاری کوئن ها با جورج کلونی فیلمی است با ریتم تند، شخصیت های زیاد، داستان پیچیده و زمان بسیار کم که تماشاگر را برای پی گرفتن ادامه داستان سازمان سیایی اش آماده می کند و هنگامی که تماشاگر می خواهد بفهمد چه اتفاقی در پایان خواهد افتاد، فیلم تمام می شود!!
جورج کلونی، سفیر صلح سازمان ملل
در سال 2008 کلونی از طرف سازمان ملل متحد به عنوان یکی از سفرای صلح انتخاب شد. تلاش های او برای حل بحران دارفور و کمک به زلزله زدگان هائیتی در این مورد قابل ذکر است.
همچنین وی در مراسم صدو یکمین سالگرد نسل کشی ارامنه توسط عثمانی ها در ارمنستان حاضر شد و با مردم این کشور همدردی کرد. کلونی در ارمنستان از آن واقعه به عنوان بخشی از تاریخ دنیا نام برد.
در این دوران بازی در فیلم هایی مانند «مردانی که به بزها خیره می شوند» و «بالا، در آسمان» برای کلونی اتفاق خاصی محسوب نمی شوند. بنابراین او خود را آماده می کرد تا فیلم بعدی اش را کارگردانی کند.
جورج کلونی، فیلمساز سیاسی
چهارمین فیلم جورج کلونی در مقام کارگردان «نیمه ماه مارس» فیلمی با درون مایه سیاسی است که او را به عنوان فیلم سازی که دغدغه هایی مشخص در زمینه سیاست دارد، معرفی می کند. او به همراه رایان گازلینک در فیلم بازی نیز می کند و نوشتن فیلم نامه را هم به عهده دارد.
این فیلم که با بودجه محدود ساخته شد، توانست با فروش تقریباً 6 برابری، سرمایه اش را برگرداند. اما مهم در این زمینه همان خط فکری مشخص کلونی در مقام نویسنده و کارگردان است که از وی فیلم سازی مؤلف به لحاظ محتوایی می سازد.
جاذبه، جاذبهی یک فیلم درخشان
«فرزندان »به کارگردانی الکساندر پین که اسکار بهترین فیلم نامه اقتباسی را برده است، فیلم بعدی جورج کلونی بود. فیلمی در ژانر کمدی رمانتیک، ژانری مورد علاقه سینماروهای آمریکایی.
دو سال بعد کلونی به همراه ساندرا بولاک در فیلم درخشان «جاذبه» بازی کرد. جاذبه با فیلمبرداری و جلوه های ویژه خاص خود به همراه کارگردانی بی نقص آلفونسو کوارون، کلونی را در ابتدای فیلم می کُشد و ساندرا بولاک و تماشاگران را هم زمان تنها می گذارد. بازگشت روح او که به بولاکِ گیر کرده در فضا امید می دهد، یکی از درخشان ترین لحظه های دراماتیک در سینما است.
کلونی بعد از بازی در «جاذبه» پنجمین فیلمش را در سال 2014 به عنوان کارگردان جلوی دوربین برد؛ «مردان آثار یادبود» که فیلمی جنگی است با بازی خود کلونی به همراه مت دیمن و تکرار همکاری در سری یاران اوشن. با این تفاوت که این بار کلونی به جای سودربرگ از مت دیمن بازی می گیرد.
سال بعد کلونی در فیلم «سرزمین فردا» بازی کرد؛ این فیلم در تب و تاب فیلم های فضایی که با «جاذبه» و «بین ستاره ای» شروع شده بود، ساخته شد که موفقیت زیادی برای کلونی و سازندگانش به دست نیاورد.
درود بر جورج کلونی!!
«درود بر سزار» چهارمین همکاری کلونی با برادران کوئن هر چند نتوانست فروش زیادی داشته باشد، اما انتخابش به عنوان یکی از ده فیلم برتر سال 2016 از طرف هیئت ملی بازبینی فیلم بر ارزش های آن تأکید می کند.
این فیلم با داستانی پیچیده روایت گر هالیوود دهه پنجاه میلادی است که در آن ملغمه ای از کمونیست ها، یهودی ها، خبرنگاران، بازیگران و تهیه کنندگان برای هم خط و نشان می کشند، تهدید می کنند، هدایت می کنند، می دزدند و دزدیده می شوند.
جورج کلونی در این فیلم نقش یکی از ستارگان سینما را بازی می کند که توسط کمونیست ها ربوده می شود تا از طریق او از نظام سرمایه داری باج بگیرند. بازی خویشتندار کلونی در میانه آشفته بازار حاکم بر فیلم تضاد جالبی را به فیلم بخشیده است.
شمایل کلاسیک یک بازیگر
کلونی در فیلم بعدی که آخرین فیلم به نمایش درآمده از وی نیز هست، ربوده شد؛ «هیولای پول». این بار او در نقش یک شخصیت تلویزیونی بازی می کند که یکی از بینندگان او را می رباید. در این فیلم جولیا رابرتز نیز حضور دارد؛ زوج بازیگر سال های نه چندان دور جورج کلونی؛ بازیگرانی متعلق به یک نسل.
رابرترز اولین بازیگر زن در هالیوود بود که دستمزد بیست میلیون دلاری دریافت کرد. در حالی که جورج کلونی هیچ گاه به عنوان بازیگری با دستمزدهای نجومی مطرح نبوده است. اما این باعث نشده که به عنوان یکی از بهترین بازیگران سینمای معاصر شناخته نشود.
جورج کلونی بازیگری با توانایی بالاست که پیش از آنکه با نقش های متنوع به خاطر آورده شود، به واسطه خلق یک شمایل از خود ماندگار شده است.
در دوره ای که بازیگران سینما با فیلم هایشان به خاطر سپرده می شوند، جورج کلونی با خلق سیمایی همچون بازیگران کلاسیک و چهره و ظاهری شبیه به آنها خود به فیلم اعتبار می بخشد.
جانشینی برای بزرگان
شاید تصور شود دوران همفری بوگارت، کری گرانت، گری کوپر، جان وین، جیمز استیوارت و حتی کلینت ایستوود به پایان رسیده باشد، شاید فکر کنیم دیگری بازیگری نخواهد آمد که با دست هایی در جیب صحنه را از آن خود کند، شاید گفته شود لبخند هیچ بازیگری دیگر مانند کلارک گیبل و یا ارنست بورگناین در خاطر نمی ماند…
اما کافی است به جورج کلونی در «جاذبه» نگاه کنیم؛ کافی است به نقش کوتاه او در فیلم که تأثیری طولانی در ذهن تماشاگر دارد، بیشتر فکر کنیم؛ آری، او بی شک آخرین بازیگری است که سیما و شمایل یک کلاسیک را دارد.
دیدگاهتان را بنویسید