#


بیو گرافی شهره لرستانی

بیو گرافی شهره لرستانی
11 سپتامبر 2017 بدون نظر 4895 بازدید

بیو گرافی شهره لرستانی

شهره لرستانی

خانم لرستانی از معدود بازیگران در عرصه سینما است که باید یک‌بار با اوگفتگوکنید تا مهربانی ویکرنگیش رابدو ن هیچ کم وکاستی درک کنید. او اگر‌چه در سال‌های پیش درعرصه سینما و تلویزیون کم‌کار بوده اما اوعاشق سینما است و در تمام این سال‌ها با نگارش فیلمنامه و مجموعه داستان‌های متعدد ارتباطش را با این عرصه حفظ کرده است. شهره لرستانی در این سال‌ها علاوه بر نوشتن، شاخ غول را نیز شکسته است و در عرض یک سال، با 40‌کیلو اضافه‌وزن خداحافظی کرده است. او در این مصاحبه از مهم‌ترین انگیزه‌اش برای کاهش وزن با هوادارانش صحبت کرده است.

آلودگی هوا اذیتم کرد

در مدتی که هوا آلوده بود خبر بیماری برخی همکارانم را شنیدم.آلودگی هوا زیاد بود. معمولا روزهایی که هوا آلوده است بیشترچشمانم اذیت می شوند. چشم‌هایم سرخ می‌شود، آبریزش چشم و بینی ام شروع می شودو شرایطی را می‌گذرانم که انگار آلرژی گرفته ام.البته با وجود این ها مجبور نشدم در خانه بمانم. من به زندگی و برنامه‌های روزمره‌ام ادامه دادم. اما بدرستی این که سلامتم در خطر بود. و همچنین سلامت پدر و مادرم.. برای خانه آنها سیستم‌های تهویه و تصفیه هوا نصب کردیم بلکه کمی اوضاع این هوای آلوده بهتر شود. اماوسعت آلودگی آنقدر زیاد است که با این کارهای ساده و کوچک حل شدنی نیست

پارگی مویرگ من را به اورژانس رساند

گاهی اوقات‌ احساس می‌کنم بیماری یا مسئله نا راحت کننده ای به سراغم آمده و برایم قابل تحمل نیست فورا پزشک مراجعه می‌کنم. یک بارکه دوستم به خانه‌ام آمده بود. من درنماز در حال رکوع ناگهان احساس کردم مایعی گرم از زانوی من خارج شد. به زانویم نگاه کردم دیدم خون است. دستمالی روی زانویم گذاشتم و با دوستم به اورژانس رفتیم. در این مدت خیلی استرس داشتم. کمی منتظر شدیم تا مقدمات کار آماده شود. پرستار آمد و تجهیزات آماده کردند براساس حرف ما رگی در ناحیه زانو دچار پارگی شده بود..

خلاصه دستمال را برداشتم نه از خونریزی نه از جراحت هیچ خبری نبود .ما و پزشک فقط همدیگر را نگاه کردیم. خیلی خنده‌دار بود. دوستم ‌گفت تو با این شلوغ‌ بازی آبروی من را بردی. من با اینکه لرم وشجاع ولی گاهی کارهایی می‌کنم که برعکس می‌شود. خلاصه این اتفاق به اسم من ثبت شده و تا اتفاقی می‌افتد همه به شوخی می‌گن حتما باز رگت پاره شده. خارج از شوخی من صبور هستم و در مقابل درد مقاومم. ماجرای زانو برایم خیلی عجیب آمد و همین هم شد که ترسیدم.

شاید طب سوزنی چاقم کرد!

وقتی که 28‌ساله بودم 55‌کیلوبودم. آن روزها لحظه ای فکر کردم که ای کاش لاغر تر می شدم. بعد رفتم پیش متخصص طب سوزنی تا با کمک او لاغرتر شوم. اما چاقی من شروع شد. من می خواستم 5‌کیلو لاغرتر شوم اما به مرور 15‌کیلو اضافتر شدم این روند از 28 تا 48‌سالگی ادامه داشت. فکر می‌کنم طب سوزنی متابولیسم مرا دچار اختلال کرد. من با طب سوزنی مشکل ندارم اما اگر کسی این شیوه‌های درمانی را ‌بخواهد تجربه کند باید به متخصص مراجعه کند.

مشکلات هورمونی اشتهایم را زیاد کرد

البته همه تقصیرها به خاطر طب سوزنی نیست. کم‌کاری تیروئید، مشکلات هورمونی و افسردگی که پیدا کردم هم به اضافه‌وزن و چاقی‌ام کمک کرد. اینها همه باعث شد که چاق شوم. بعد از همه این ماجراها یک دوره‌ای کارم را کنار گذاشتم كه باز افسرده شدم. این روند و مصرف داروهایی برای کنترل هورمون‌ها یا مصرف قرص اعصاب باعث شد که من بیشتر از همیشه منفعل شوم و فقط بنشینم و غصه بخورم و روز به روز چاق‌تر شوم.

 

بعد از شکست عاطفی افسرده و بیکار شدم

افسردگی بیماری بسیار موذی و خزنده‌ای است. جوری سراغ آدم می‌آید که فرد اصلا متوجه نمی‌شود به افسردگی مبتلا شده است. اولش با تغییرات ساده‌ای نمایان می‌شود. مثلا احساس می‌کنی حوصله انجام کاری را نداری. حوصله خرید لباس تازه نداری، حوصله مهمانی رفتن را نداری، به مرور دوست نداری در اجتماع حاضر شوی و کارت را ترک می‌کنی. در این مرحله دوست داری پتو را بکشی روی سرت و فقط بخوابی. در دوره‌ای از زندگیم مشکل عاطفی داشتم. کسی را خیلی دوست داشتم. او ازدواج کرد و بعد از ازدواج او من دچار این حالت شدم و به مرور این ماجرا در من تقویت شد تا مرحله‌ای که 8‌سال از بازیگری و کار در سینما دورشدم

به خانه پیشکسوتان رفتم تا عشقم را فراموش کنم

دوری از سینما و کار باعث شد تا به فکر تاسیس خانه پیشکسوتان بیفتم این کار را شروع کردم تا مشکلات خودم را فراموش کنم. آن روزها مدام به فکر حل مشکلات دیگران بودم. مراقب بودم ببینم چه کسی بیمار است یا چه کسی فوت کرده و باید برای برگزاری مجلسش اقدام کرد. همه این کارها را می‌کردم که عشق از دست رفته وتمام مشکلات مربوط به آن شرایط را فراموش کنم.

سال‌ها طول کشید تا خودم را پیدا کنم

برای شخصی مثل من چاقی زمانی پیش می‌آید که احساس عاطفی و بی‌پناهی میکنم. این برای همه مثل هم نیست. بعضی‌ها با عصبانیت و استرس بیشتر غذامی خورند وچاق می‌شوند. اما برای من این مسئله با بی‌پناهی عاطفی همراه است. در این شرایط سعی می‌کنم گرمایی که نمی‌توانم از بیرون بگیرم را از درون خودم بگیرم. وشروع می‌کنم به پرخوری کردن. سال‌ها طول کشید تا خودم را پیدا کنم و بفهمم که اصلا کجای زندگی‌ام. عشقم ازدواج کرده بود اما من در وضعیت بدی گرفتار شده بودم و نمی‌توانستم از این وضعیت خارج شوم.

به‌خاطر چاقی از کار حرفه‌ای دور شدم

بعد از اینکه کم‌کم خودم را پیدا کردم تلاش کردم به کار بازگردم اما واقعیت این بود که اندام من و چهره من شرایط و موقعیت مرا در مقایسه با گذشته تغییر داده بود. من دیگر نمی‌توانستم در نقش‌های جوان و پرشور بازی کنم. زمانه مرا پیر کرده بود درواقع خودم، خودم را پیر کرده بودم. این روزها با اطمینان می‌گویم که خودم اختیار خودم را از دست داده بودم. امروز به اینکه می دانم گذشته را باید کشت و از بین برد. باید شکست‌های گذشته را فراموش کنیم تا بتوانیم به سوی آینده حرکت کنیم.

مولانا چنین میگفت هر لحظه مردن را باید تجربه کنیم. فراموش نکنیم که هر لحظه عید است نوروزی جدید برای ما و این شد که بالاخره تصمیم گرفتم فکری ‌به حال اضافه‌وزن و شرایط جسمی‌ام کنم. خوشبختانه با فرد امینی برای کاهش وزن آشنا شدم که هم معضل چاقی مرا درمان کرد و هم به لحاظ روانی همراه خوبی برای من بود.

تا عاشق نباشی حال عاشق را درک نمی‌کنی

حرف زدن درباره مسائلی از این قبیل آسان نیست که شما یک مشکل عاطفی این چنینی را پشت‌سر بگذاری و او را برای همیشه فراموش کنی. مثل این است که یک معتاد را ببینید كه همه به‌راحتی برایش نسخه می‌پیچند یا وقتی یکی عاشق می‌شود و به هر دلیلی در این مسیر دچار بحران می‌شود، همه به‌راحتی می‌گویند عشقت را فراموش کن. در حیطه کلام به‌راحتی می‌توان هر چیزی را گفت. اما مهم این است که شما خودتان را جای فرد بگذارید. گاهی اوقات شما در گودی گرفتار می‌شوید و آنچنان احساس بی‌پناهی می‌کنید که هیچ کاری نمی‌توانید برای خودتان انجام دهید.

باید در این شرایط خودتان را تصور کنید. نمی‌توانید قدم از قدم بردارید و از آن فضا خارج شوید. در این افق دید شما محدود می‌شود و آدم نمی‌تواند به‌راحتی متحول شود. دیگران می‌گویند این کار را بکن یا فلان کار را انجام بده اما واقعیت این است که اجرای کارهایی که برای دیگران ساده به‌نظر می‌رسد از سخت‌ترین کارها می‌شود. اما به محض اینکه یك گام به جلو برداری کارها کمی ساده‌تر می‌شود. البته این کار نیاز به زمان دارد .شهامت داشتن برای ادامه مسیر و مصمم بودن تا رسیدن به هدف.

تصمیم داشتم معده‌ام را کوچک کنم!

مدتی بود تصمیم گرفته بودم معده ام را کنم وقسمتی ازآن بردارم . باچند پزشک که مشورت کردم. یکی از این پزشکان که خیلی هم معروف بود به من گفت تو شرایط چنینن کاری را نداری و ممکن است سلامتیت به خطربیفتد و آن وقت باید جواب یک سینما را پس بدهم. حس میکردم که قلبم همراهی لازم را ندارد و اضافه‌وزن من باعث شده که قلبم پمپاژ و خونرسانی نرمالی را انجام نمیدهد. خلاصه همه این حرف‌ها من را ناامید کرد.

یعنی اینکه نگران شدم شاید مشکل دیگری پیش بیاید. در این حس بودم که یکی از دوستانم از خارج کشور خانم قربان‌پور را به من معرفی کرد. واقعیت اینکه با بی‌اعتمادی نزد خانم قربانپور رفتم. دیدم که خانم جوان و شایسته ای است اما واقعا مطمئن نبودم که او بتواند کاری انجام بدهد و مرا از این وضعیت به طورموفقیت آمیزی نجات دهد. برنامه‌ام را با او شروع کردم اما تا یک ماه کاملاهیچ اعتمادی به او نداشتم.

به روشهای مختلفی 40‌کیلو لاغر کردم

مهم‌ترین چیزی که باعث شد با روش کاراو احساس خوبی داشته باشم این بود که از باورهای غذایی خودم برای به کاربردن رژیم‌ام استفاده کرد. مثلا من خیلی زیادعاشق پلو هستم. برنامه‌ای غذایی در‌نظر گرفت که بین آن پلو هم بود. برعکس بقیه که کلا مرا از خوردن آن محروم می‌کردند. وقتی از چیزی محروم می‌شوی یا رژیمی را می‌بیند که با سبک زندگی‌اش سازگار نیست، احساس می‌کنی وارد سیاره دیگری شده ای و مدام خدا خدا می‌کنی که ای کاش زودتر این برنامه تمام شود و من به زندگی معمولی خودم برگردم. ، در این شرایط معلوم است چه نتیجه‌ای خواهی گرفت.

او هیچ نتیجه نمی‌گیرد. اما ویژگی خاص خانم قربان‌پور این بود که علاوه بر آشنایی با تمام رژیم درمانی سابقه تحصيل روانشناسی را دارد و دوره‌ای مددکاری هم گذرانده ، به‌همین دلیل او خیلی بهتراز آنچه فکرش را کنید با معضل چاقی روبه‌رو می‌شود. من به همراهی او در مدت یک سال 40کیلووزن کم کردم و تنها این کار را با یک برنامه و رژیم غذایی انجام ندادم. من با کمک او سبک زندگی‌ام را کلا عوض کردم. برای همین است که من برایش جایگاه خیلی ارزشمندی قائلم و همیشه سپاسگزارش هستم.

خدا را شکر با راهنمایی ایشان مشکلی پیدا نکردم.اغلب افراد چاق این تجربه را دارند که با شروع رژیم مشکلاتی سراغ‌شان می‌آید. خب ریزش مو که بسیار طبیعی است. من از اول کم‌پشتی مو را داشتم اما این ریزش را کنترل کردم و طوری برنامه غذایی را ادامه دادم که بعد از 40کیلو لاغری مشکلی هم برای پوستم به‌وجود نیامد.

ماجرای لاغر شدن همچنان ادامه دارد

برای رسیدن به وزن ایده‌آل من هنوز میانه راه هستم. حدود 20کیلوی دیگر باید وزن کم کنم تا به شرایط باثباتی رسيده و به معیارهای مشاور تغذیه‌ام برسم. با وجود این می گویم که اگر آدم بخواهد می‌تواند هر کاری را انجام دهد. همین که قدم اول را بردارد کار ساده می‌شود چون سخت‌ترین قدم‌ قدم‌های اول است. وقتی اراده می‌کنیم که کاری را انجام دهیم نصف راه را رفته‌ایم و مابقی به اراده و پشتکار فرد بستگی دارد. من حتی مرگ را هم وابسته به قدرت اراده می‌دانم البته این جمله‌ای است که گوته آن را می‌گوید ومن آن را باور دارم.

عشق قدیمی را فراموش کردم و باز عاشق شدم

امروز از بحران عاطفی که داشتم 20سال می‌گذرد. 20سال پیش من این اتفاق را تجربه کردم و امروز چیز زیادی از آن در خاطرم نیست. چیزی از آن وجود ندارد جز یک سایه کمرنگ. آن فردی که روزگاری برایم خیلی مهم بود این روزها دیگر یک آشنای بی ارزش است. اگرچه برایم محترم‌ است اما دیگر در زندگی من رنگی ندارد. البته الان که به‌راحتی از آن صحبت می‌کنم طی یک روند طولانی به این نتیجه رسیدم.

احساس می‌کنم وقتی مرحله به مرحله با چاقی خداحافظی کردم می توانم دوباره به اطرافم نگاهی کنم و اطرافم را ببینم. باز دوباره عشق را دیدم وعاشق شدم. دوباره این شرایط فراهم شد که از کسی خوشم بیاید و دوباره لحظه‌های زیبای عاشق شدن را تجربه کنم. بعد از 20سال دوباره توانستم به عشق فکر کنم.

به ازدواج فکر می‌کنم

تا امروز کسی آنقدر برایم مهم نبوده که به ازدواج فکر کنم. اما این روزها حالتی را تجربه می‌کنم که متغیر است. احساس وابستگی و علاقه شدیدی دارم. با وجود این فردی که امروز به او علاقه دارم به‌گونه دیگری برایم مهم است. به ازدواج فکر می‌کنم و البته برای هر کسی در شرایط سن و سالی من وقت آن است که به‌دنبال نوعی ثبات و آرامش باشد.

من هم همین طورم. 20سال پیش من خیلی شور و هیجان داشتم ولی امروز هم هیجان دارم و هم شعور. این دو در کنار هم که باشند آدم انتخاب‌های کامل‌تری را تجربه می‌کند. البته ممکن است در این شرایط هم به نتیجه‌ای که دوست دارد، نرسد اما مهم این است که تقدير خداوند چه بوده و او چه چیزی را برای ما درنظر گرفته است.

نیروی عشق زیاد است و کارهای بزرگی می کند

عشق برای افراد متغیراست. لیلی که مجنون عاشقش بود مگر که بود! یک دختر سیه‌چهره بود اما به چشم مجنون زیبا آمده بود. شاعر می‌گوید: گویند که معشوق تو زشت است و سیاه/ گر زشت و سیاه است مرا چیست گناه/ من عاشقم و دل به او گشته تباه/ عاشق نبود ز عیب معشوق آگاه. خلاصه اگر شما الان هزار دلیل و برهان بیاوری که آدمی که دوستش داری به این دلایل بد است برای عاشق فرقی نمی‌کند.

من با فکر او روحم را آرام می‌کنم و این است که عشق را زیبا می‌کند. همین قصه است که یک نوجوان را به بلوغ می‌رساند و یک میانسال مثل من را دچار حالی می‌کند که زندگی‌اش را متحول کند. عشق می‌تواند نقش های زیادی در زندگی داشته باشد و من خیلی به این موضوع فکر می‌کنم که اگر عشق امروزم نباشد روزگار سختی را تجربه خواهم کرد

نام و نام خانوادگی :

 نام و نام خانوادگی


محل تولد

 :تاریخ تولد

  بیوگرافی

  فیلم های سینمایی

  سریال ها

برچسب ها
به اشتراک بگذارید


دیدگاه کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

ارسال دیدگاه جدید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *