شیلا خداداد در 14 آبان ماه سال 1359 در تهران متولد شد.وی دارای مدرک مهندسی شیمی می باشد . او اولین بار بازیگری را با بازی در فیلم اعتراض کیمیایی شروع کرد.
او بازیگری را با بازی در فیلم اعتراض کیمیایی شروع کرد . این موقعیت خوبی برای یک جوان با استعداد کم تجربه مانند شیلا بود و بازی در کنار کسانی چون داریوش ارجمند ،میترا حجار و محمد رضا فروتن تجربه خوبی برای او به شمار می رفت. مدتی بعد حمید لبخنده کارگردان معروف سریال در پناه تو که خود بازیگرانی چون پارسا پیروز فر و لیعا زنگنه را به سینمای ایران شناسانده بود برای فیلم جدیدش یعنی آبی در کنار هدیه تهرانی ،بهرام رادان و حسن جوهرچی شیلا خداداد را انتخاب کرد . شیلا در آبی نقش یک مادر جوان و بارداررا علی رغم سکانسهای محدود به خوبی ایفا کرد و همین مقدمه خوبی برای شناخته شدن وی در فیلم عیسی می آید علی ژکان تا در این فیلم هنرپیشه نقش اول زن باشد.
او همچنین در رشته موسیقی نیز فعالیت دارد و در چند گروه موسیقی مشغول به کار است. ورزش مورد علاقه او فوتبال و والیبال ، وتیم مورد علاقه اش استقلال است.
ماجرای آشنایی شیلا خداداد با همسرش:
شما چطور باهم آشنا شدید و چه شد به این نتیجه رسیدید كه می توانید زندگی مشترك داشته باشید؟
؛ من رفتم مطب دكتر وگفتم آقای دكتر،بینی من خیلی خوشگل است.لطفا اصرار نكنیدكه عمل كنم!دكترهم اصراركردكه توحتما باید بینی ات را عمل كنی!من هم گفتم حالا چون شما اصرار داری،قبول بینی ام را عمل كن!(می خندد)
پس شما سراغ ایشان رفتید،نه ایشان سراغ شما؟!
نه!ایشان پیش من آمدند كه بینی شان راعمل كنند!دكترپیش من آمدندوگفتند نظرت درباره بینی من چیه؟!(می خندد)اماخارج ازشوخی من ازچندتا ازهمكاران بازیگرم والبته یكی،دوتا ازدوستانم شنیده بودم كه كار ایشان خیلی خوب است.من خیلی روی جراحی بینی حساسیت داشتم واصلا دلم نمی خواست قیافه ام عوض شود.سال ها بودكه دكتر می رفتم اما دلم راضی نمی شد كه عمل كنم.اما بالاخره با تعاریفی كه از كار دكتر شنیده بودم،پیش ایشان رفتم و قبول كردم كه بینی ام را عمل كنم.گویا قسمت این بودكه فرزین بینی من را عمل كند و ما از طریق این جراحی ، باهم آشنا شویم و ازدواج كنیم.
دكترسركارات:بعداز اینكه بینی اش را عمل كردم ودیدم خیلی خوب شده؛گفتم خودم با ایشان ازدواج كنم!(می خندد)به هرحال ایشان به واسطه همین جراحی به مطب من رفت و آمد داشتند.طی همین رفت و آمدها متوجه شدیم كه اشتراكاتی داریم،به همین دلیل معاشرت هایمان را بیشتر كردیم تا بیشتر آشنا شویم.بعد از مدت كوتاهی هم به دلیل اینكه هیچكدام مان به معاشرت های طولانی و آشنایی های كشدار معتقد نبودیم،تصمیم به ازدواج گرفتیم.از طرف دیگر خانواده هایمان خیلی به لحاظ خاستگاه فرهنگی شبیه هم بودند وهمین مارابه اینكه زندگی مشترك تشكیل بدهیم،تشویق می كرد.بنابراین خیلی زود بانظر موافق مادونفر و خانواده هایمان،ازدواج كردیم.
هرجفت شما دنبال ازدواج بودید،ولی منتظر فرصت مناسب می گشتید یا به هرحال بخشی به قضا و قدر و قسمت برمی گردد؟
واقعا اصل ازدواج،قسمت است.هیچكدام از ما دونفر،لزوما وحتما دنبال این نبودیم كه صرفا ازدواج كنیم.من هرگز فكر نمی كردم كه با آدمی شوم و چندماه بعد نامش به عنوان همسر در شناسنامه ام باشد.همیشه فكر می كردم كه برای ازدواج باید بیشتر بشناسم،بیشتر رفت و آمد و سبك و سنگین كنم،اما الان نظرم عوض شده،معتقدم ارتباطات طولانی مدت خیلی هم برای ازدواج مناسب نیست. بایدبگذاری كه پیش بیایدو وقتی مورد مناسبی پیدا شد،باتوكل به خدا زندگی ات را شروع كنی.
هردوی شما زمانی كه باهم آشناشدید،جایگاه اجتماعی شناخته شده ای داشتید،دكترسركارات درزمینه كاری خودش،پزشك حاذق و معروفی بودوشیلا خداداد هم بازیگرشناخته شده،سنخیت وهماهنگی زمینه هایی هم كه درآن معروف بودید،بایكدیگرخیلی سخت به نظر می رسد.چطورباهم در این زمینه به تفاهم رسیدید؟
من از زمانی كه ازدواج كردم،دیگر كار نكردم.كوچك ترین تحمیل نظری از طرف فرزین به من صورت نگرفته است.همین جا هم بگویم كه این به خواست قلبی خودم بوده نه اینكه همسرم من را محدود كرده باشد،اصلا اینطور نیست.اصلا من خودم دلم خواست كه كار نكنم.نه جزوشرط وشروط عقدنامه مان بوده و نه حتی در این زمینه كوچك ترین تحمیل نظری از طرف فرزین به من صورت گرفته.من همیشه می گفتم كه وقتی ازدواج كنم،كار نمی كنم مخصوصا در سال های اول زندگی ام چون معتقدم بهتر است بیشتر به روابط شخصی باهمسرم بپردازم و پایه های زندگی مشتركمان را محكم تر كنم.من هم ترجیحم این بود كه كار نكنم تابتوانم زندگی زناشویی ام را سامان بدهم.از طرف دیگر فرزین هم بامن كنارآمد.به هرحال هنرمندان روحیه های حساس تری به نسبت بقیه آدم ها دارند و اصلا به دكترها شبیه نیستند!تا امروز هم با روحیات و اخلاق من كنار آمده.زندگی ما زندگی یك پزشك و یك هنرپیشه نیست.درخانه،ما دوتا آدمیم كه می خواهیم در كنار هم با خوبی و خوشی زندگی كنیم.
فضا و زمان كاری دكتر،كمی سخت نیست؟ایشان بایدهمیشه گوش به زنگ بیمارستان باشندواحتمالابارها پیش آمده كه نصف شب مجبورشوندبه بیمارستان بروندوخودشان را به یك عمل جراحی فوری برسانند.
به هرحال نمی توانم بگویم سخت نیست.فرزین،۶،۷ صبح از خانه بیرون می رودچون هم دردانشگاه تدریس می كندوهم در مطب و بیمارستان مشغول است.وقتی به خانه می رسد،ساعت ۱۰ شب است. كمی سخت است كه شوهرت را اینقدر كم ببینی،اما شغل فرزین به گونه ای است كه باید تمام این شرایط را پذیرفت.او پزشك است و باجان آدم ها سروكار دارد.اصلا من دلم نمی آید كه بگویم به خانه بیا و اینقدر كارنكن.در حقیقت دیرآمدن یا نیامدن اصلا محلی از اعراب نداردوقتی پای سلامتی یك آدم در میان است.من از روز اول این شرایط را می دانستم.خانواده ام هم به من در این مورد كامل توضیح داده بودند.من این شرایط را پذیرفتم و وارد زندگی شدم.
فرزین سركارات:درمورد ازدواج باید بدانیم كه هیچ وقت همه شرایط،دقیقا آن چیزهایی نیست كه ما می خواهیم.لزوما همه شرایط ایده آل نیست.ولی مهم این است كه بتوانی خوبی ها و نكات مثبت طرف مقابلت را آنقدر بزرگ و خوب ببینی كه از كنار نكاتی كه مقبولت نیست،رد شوی. به هرحال اشكالاتی به واسطه شرایط و نوع كار و نوع فضا در هررابطه ای وجود دارد،مهم این است كه بتوانی همان اشكالات را با نقاط قوت بسنجی و بدانی كه كفه نقاط قوت همیشه سنگین تر است.
شیلا هم كار خیلی خیلی بزرگی كرد كه برای استحكام در زندگی مان تصمیم گرفت سركارنرود،آن هم درزمانی كه درمسیر پیشرفت روزافزون قرارداشت.به هرحال ترجیح و تصمیم شیلا این بود كه به جای كار،به خانواده اش بپردازد.باید نكات مثبتی وجود داشته باشد كه گرفتن چنین تصمیمی را راحت تر كند.
مهمترین نقطه مثبتی كه در یكدیگر سراغ دارید،چیست؟
فرزین خیلی ریلكس است(می خندد).طبیعتا اوبه واسطه شغلش با مشكلات خیلی خیلی بزرگی در زندگی ومردم سروكار دارد،به هیمن دلیل مشكلات كوچك تر را خیلی راحت هضم می كند و همیشه خیلی ریلكس است.همین حس،به من آرامش می دهدواین خیلی خوب است. من این آرامش را هیچ وقت نداشتم و ندارم.من نمی گویم زندگی مامشكلی ندارد،هررابطه ای به هرحال در مقاطعی دچار مشكل می شود.دوتاخواهر و برادر هم كه سال ها زیر یك سقف زندگی كرده اند،جایی باهم اختلاف نظر پیدا می كنند؛ماهم ازاین اختلاف نظرها داشته ایم.مخصوصااوایل ازدواجمان به هرحال زود ازدواج كرده بودیم وطبیعتا باروحیات همدیگر به طور كامل آشنا نبودیم.خدا را شكر هرچه جلوترمی رویم اخلاق هایمان بیشتر شبیه هم می شود و راحت تر در كنار هم زندگی می كنیم.
سركارات:ولی از نظرمن ما هیچ مشكلی نداشتیم،چون من خیلی ریلكسم(می خندد).درشیلا مهمترین خصیصه،مهربانی است.مهربانی شیلا نیاز به كشف ندارد،آنقدر كه زیاد و پررنگ است.
به پدر ومادرشدن فكر می كنید؟
شیلاخداداد:خودم را كه فعلا نمی دانم؛اما فكرمی كنم بچه ها فرزین را خیلی دوست دارند.
فرزند پسربیشتر دوست داریدیا دختر؟
شیلاخداداد:واقعا هیچ فرقی نمی كند. واقعا از خدا می خواهم كه اگربه ما فرزندی هدیه می كند،سالم باشد.سالم باشد و خوشگل.
فرزین سركارات:ماقرار گذاشته ایم فرزندمان قیافه اش به مادرش برود و اخلاقش به من.(می خندد)
خانم خداداد،طبق شناختی كه ما شما داریم،می دانیم كه خیلی كارتان را دوست داشتید از طرف دیگر خیلی علاقه داشتید كه وارد زندگی متاهلی شوید. تاهل را بیشتر دوست داشتیدیا بازیگری را؟
من واقعا بازیگری را دوست داشتم كه دنبالش رفتم.ولی زندگی با فرزین را به هرچیزی ترجیح می دهم.من هنوز هم بازیگری را خیلی دوست دارم وگاهی دلم برای بازی كردن تنگ می شود.ولی زندگی زناشویی خیلی بیشتر دوست دارم.ترجیحم زندگی با فرزین است نه به این معنا كه او گفته باید بین او و بازیگری،یكی را انتخاب كنم. نه؛همه بازیگرها می دانند وقتی كه بازیگری با فردی غیربازیگر ازدواج می كند،زندگی خیلی سخت خواهدبود اگر بخواهی كارت راهم ادامه بدهی. بنابراین فرزین و در مرحله بعد،خانواده بزرگترما برای من مهمتراز كارم است.
رابطه با خانواده همسرتان چطوراست؟
شیلاخداداد:خداراشكر كه رابطه خیلی خوبی داریم.هم من آنهارا خیلی دوست دارم و هم آنها من را. از طرف دیگر هردو خانواده هم رابطه خیلی خوبی باهم دارند.فرزین خانواده خیلی خوبی دارد و من واقعا در كنار آنها احساس راحتی می كنم.
پس این حرف هایی كه درباره مادرشوهر و مادرزن می گویند،شایعه است؟
شیلا خداداد:درباره ما كه یك افسانه است!اصلا نه خواهرشوهرم و نه مادرشوهرم و نه حرف هایی كه درباره سختگیری شان زده می شود. درباره من صدق نمی كند.فرزین هم كه نه برادرزن دارد و نه خواهر زن.
فرزین سركارات:من و شیلا هردو یكی یكدانه ایم!البته من دوتا خواهر دارم و تك پسرم و شیلا هم كه كلا همین یكی یك دانه است.
خانم خداداد،شما در اوقات فراغت تان چه كارهایی می كنید؟
من درمیان اطرافیانم به این معروفم كه تندتند كتاب می خوانم.دائم در حال خواندن رمان هستم و خیلی به ادبیات داستانی علاقه دارم. در حوزه های دیگر مطالعه می كنم.البته علاوه بركتاب خواندن،تلویزیون هم زیاد می بینم كه البته كارخیلی خوبی نیست.به هرحال علاقه های شخصی وجود دارد كه من در زمان بازیگری ام وقت نمی كردم به آنها رسیدگی كنم.
شماالان یك خانم خانه دارهستید،چقدربه خانه داری و مقولات آن علاقه دارید و به این فضاها عادت كرده اید؟
(می خندد)من خیلی خانم خانه داری نیستم.خیلی هم علاقه ای به كارهای خانه ندارم.اماتلاش می كنم كه یكسری كارها را خودم انجام دهم.مثلا سعی می كنم خودم آشپزی كنم تا غذای سالم داشته باشم. اصلا دوست ندارم از بیرون غذا بگیرم. متاسفانه هیچ وقت كار نظافت و…. انجام نداده ام و استعدادی ندارم و انجام نمی دهم.