استودیویی مقاوم در برابر سال های دشوار
استودیویی مقاوم در برابر سال های دشوار
تنها استودیویی که این سال های دشوار را پشت سرگذاشت همر فیلمز بود . این استودیو از همان آغاز به بازار جهانی پرداخت و از همین رو توانست سال های دشوار پایان دهۀ 1940 را به سلامت پشت سر بگذارد . همر فیلمز از یک شرکت توزیع به نام اکسکلوسیوفیلمز ریشه گرفت که انریک کار راس و ویل هیندز ( با نام تئاتری ویل همر ) در سال 1935 تأسیس کرده بودند . این شرکت را در سال 1947 با نام جدید همر فیلمز برای تولید فیلم سازماندهی کردند .
و پسر کایرراس ، با نام جیمز ، مدیر عامل آن شد . کامرراس همواره با دوراندیشی بر کنترل شدید سرمایه ، بازپرداخت به موقع وام های NFFC ، و نظارت شدید برهزینه های تولید پافشاری می کرد . یکی از شیوه های او ساختن تمامی فیلم ها در یک مکان استیجاری ، به جای اجارۀ یک استودیو برای هر فیلم و نقل و انتقال سخت وسایل و صحنه ها و کارکنان بود . همر دو یا سه مکان را امتحان کرد تا این که در داون پلیس ، بری ، مستقر شد و آن خانه را به بری استودیوز تبدیل کرد که تا سال 1966 مورد استفاده قرار گرفت .
تثبیت کارکنان و طراحان
اساس کار ثابت این استودیو باعث تثبیت کارکنان و طراحان صحنه ای شد که در کار ساختن فیلم هایی کم هزینه ، اما با ظاهری معقول و با شکوه مهارت بسیار کسب کردند . همر در سال تقریباً شش فیلم می ساخت که غالب آنها با برنامۀ فیلمبرداری یک ماهه در عرض یک سال تمام می شد .
شیوۀ آنها این بود که یک فیلم را می ساختند و سپس به سراغ دیگری می رفتند و این کار باعث تمرکز و یکدستی کارکنان و عوامل می شد . از سوی دیگر ، هزینه ها را از طریق طراحی مفصل فیلمنامه ها پیش از تولید کنترل می کردند .
فیلمنامه های مورد استفادۀ این استودیو معمولاً برداشتی از داستان های آشنا و معروف ، نظیر دیک بارتون ( که نمایشی رادیویی بود ) ، رابین هود ، دراکولا ، فرانکستاین ، تجربه کواترماس ( که نمایشی تلویزیونی بود ) بود . به این ترتیب استودیو می توانست محبوبیت فیلم هایش را پیش بینی کند و خاطرات مالی را به حداقل برساند .
کواترماس
موفقیت تجربه کواترماس ( 1955 ) کایرراس را به دنیال کردن داستان های ترسناک ترغیب کرد ، به طوری که ترنس فیشر ( که کار خود را در گینز برا آغاز و زن پلید را تدوین کرده بود ) ، را به کارگردانی فیلم نفرین فرانکستاین ( 1957 ) گماشت .
این فیلم در هر سوی اقیانوس اطلس موفقیت بسیار کسب کرد ، و توافقی با شرکت یونیورسال برای ساختن فیلم دراکولا ( 1958 ) و قرار دادهایی با کلمبیا و یونایتد آرتیستز و دیگر کمپانی های آمریکایی برای سرمایه گذاری پیش از تولید و بازاریابی در ایالات متحد را برای کایرراس به ارمغان آورد .
گرچه همر فیلمز به ژانر های دیگر ، نظیر علمی _ تخیلی و تریلرهای روان شناختی ، نیز گریز زد ، فیلم ترسناک محصول عمدۀ آن بود . توجه مخاطبان قرار گرفت . این فیلم ها شخصیت های ترسناک تاریخ سینما ، نظیر مومیایی و مرد گرگ نما و خون آشام و هیولا ف را احیا کردند .
فرانکستاین
پس از فیلم نفرین فرانکستاین ، انتقام فرانکستاین ( 1958 ) و شیطان فرانکستاین ( 1963 ) ساخته شد ؛ و پس از دراکولای فیشر نیز عروس های دراکولا ( 1960 ) و غیره ساخته شد . این خیالات اسطوره ای معمولاً در بریتانیای عهد ویکتوریا رخ می دادند.
در میزانسن تکنی کالر شیک و مشمئز کننده ای صندلی ها و پرده های مخمل و شومینه های بسیار بزرگی را در تقابل با جنگل های راش تاریک و مرطوبی به نمایش می گذارند که کالسکه هایی با سرعتی سرسام آور و دوشیزه هایی ترسان و لرزان از میان آنها می گذرند . در طرح این فیلم ها همواره عرف عهد ویکتوریا یعنی سرکوب میل جنسی در تقابل و تنش با نقشه های مردان غارتگر و متجاوز و تمایلات جنسی در حال فوران قربانیان زن و جوان آنها قرار می گیرد .
این میزانسن شیک و باروک و تغییر مکان به فرهنگ یا زمان تاریخی دورتر محملی شد برای ابراز شور جنسی و خشونت جسمانی . در همین ضمن همراه با از میان رفتن قید و بندهای جامعۀ زمان جنگ ( و آشکار شدن ترس و امیال فردی ) در تولیدات واقع گرایانه تر دهۀ 1950 ویژگی مشابهی رخ می نمود . این ویژگی را هم در بازی جذاب درک بوگارد در فیلم چراغ آبی ( 1949 ) در نقش قاتلی فراری می توان دید که میل خود انگیخته ای به خطر دارد.
چشم چران
و هم در نقش وحشت آور کارل بو هم در فیلم چشم چران ( مایکل پاول ، 1960 ) کارل بوهم در این فیلم نقش پسر عصبی یک متخصص اعصاب را بازی می کند که هنگام فیلمبرداری از زنان آنها را به قتل می رساند و در همین حال وادارشان می کند مرگ خود را در آینه ای که به سه پایۀ دوربین اش متصل است تماشا کنند .
و سپس با ظاهر کردن فیلم ها در تاریک خانه ی خود ، خود را از نظر جنسی تحریک و ارضا می کند . در هر دو فیلم ، شدت و عمق انگیزۀ افراد برای خشونت با پس زمینۀ ویرانه های حاصل از بمباران های هوایی ، خیابان های یکنواخت لندن ، و آپارتمان های کوچک در تضاد کامل است .
دیدگاهتان را بنویسید