#


گردش خارج از شهر

گردش خارج از شهر
1 مارس 2017 بدون نظر 881 بازدید

گردش خارج از شهر

No votes yet.
Please wait...

گردش خارج از شهر

برای گردش به بیرون از شهر رفتند .گوسفندان در دشت سرسبز مشغول چرا بودند.مینا باهیجان گفت:واای مادربزرگ آنجا را نگاه کنید.چقدرکوچولوست.به بره کوچولویی اشاره می کرد که شیر می خورد و به دخترخاله اش پانته آ گفت:می آیی برویم با گوسفندان بازی کنیم؟در همین لحظه پدر از پوریا و آریا برای خارج کردن وسایل از ماشین کمک خواست.باکمک هم قابلمه ی غذا لیوان ها بشقاب ها کتری قوری و دیگر وسایل را بیرون آوردند.فرش مخصوص پیک نیک را پهن کردند.مادربزرگ و خاله سارا چای آماده می کردند.

گردش

پدر گفت:مراقب بره کوچولو باشید دنبالش نکنید او را نترسانید.بچه ها قول دادند و به سراغ بازی رفتند بعد از یکی دو ساعت برگشتند مینا و آریا با اشتیاق از گوسفندانی که در کنار رودخانه پراکنده بودند برای مادربزرگ حرف می زدند.آن ها قبل از این که به خانه ی مادر بزرگ بیایند گله ی گوسفندان و بره کوچولوی شیرخوار را از نزدیک ندیده بودند.برایشان خیلی جالب بود.پدر پانته آ برای بچه ها تعریف می کرد در برخی از شهرهای کشورمان مثل شهر ما دامداری شغل مهمی است برای همین است که ما باید مواظب محیط زیست مان باشیم.

وقتی برای گردش به خارج شهر می آییم نباید آشغال هایمان را در اطراف و رودخانه بیاندازیم.چون آلودگی محیط زیست باعث بیماری گوسفندان می شود در این لحظه خاله سارا گفت:اگر گرسنه تان است ناهار بخوریم و بعد از ناهار سراغ یک بازی دسته جمعی برویم موافقید؟بچه ها سفره را پهن کردند بشقاب ها چیده شد و در کنار هم از خوردن غذای خوش رنگ و بویی که خاله سارا و مادر بزرگ با کمک هم آماده کرده بودند لذت بردند.بعد از ناهار به سراغ بازی رفتند پدر پویا هفت سنگ کوچک را روی هم چید و پسرها توپ آوردند بعد از یک دور بازی مادر مادربزرگ و دخترها هم آمدند و با یک بازی گروهی روز خوبی را به پایان رساندند.
نام قهرمان قصه:آریا و مبینا
مکان قصه:دشت
زمان قصه:روز
پیام قصه:مراقب محیط زیست خود باشید.
عناصر قصه:مادر بزرگ خانواده ی خاله سارا

No votes yet.
Please wait...
برچسب ها
به اشتراک بگذارید


دیدگاه کاربران

پاسخی بگذارید

ارسال دیدگاه جدید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *