#


قصه موهای طلایی خورشید خانم

موهای طلایی خورشید خانم
20 فوریه 2017 بدون نظر 1138 بازدید

قصه موهای طلایی خورشید خانم

No votes yet.
Please wait...

موهای طلایی خورشید خانم

روز خیلی گرمی بود خورشید خانم هم گرمش شده بود باد گرم به او گفت:با این موهای بلند بایدهم گرمت بشه!چرا موهایت را کوتاه نمی کنی؟باد به خانه ی آرایشگری که در نزدیکی خورشید خانم زندگی می کرد رسید به آرایشگر گفت:عجله کن باید همراه من برای کوتاه کردن موهای خورشیـد خانم بیایی آرایشگر وسالش را توی ساک گذاشت و همراه باد گرم پیش خورشید خانم رفت.خورشید خانم به او خوش آمد گفت و از او خواست کارش را زودتر شروع کند قیچی آرایشگر قچ قچ کرد و یک دسته موهای طلایی روی گندمزار ها ریخت.بازم قیچی قچ قچ کرد و یک دسته موهای طلایی روی گل های آفتاب گردان ریخت.قیچی برای بار سوم قچ قچ کرد و روی برگ های درختان ریخت و همه ی برگ ها را زرد و طلایی کرد آرایشگر به خورشـید خانم گفت:تمام شد خورشید خانم کمی پایین آمد و خودش را در آینه ی دریا نگاه کرد و گفت:وای این منم؟چقدر عوض شده م چقدر خنک شده ام.بادگفت:توخنک باشی همه خنک می شوند.حتی من هم به داغی قبل نیستم.آرایشگر با خورشید خانم خداحافظی کرد و گفت:پاییز سال آینده بر می گردم و دوباره موهایتان را کوتاه می کنم.

نام قهرمان قصه:خورشـید خانم

مکان قصه:آسمان

زمان قصه:روز

پیام قصه:رسیدن فصل پاییز

عناصرقصه:باد  آرایشگر  قیچی  آینه ی دریا  گل های آفتاب گردان

No votes yet.
Please wait...
برچسب ها
به اشتراک بگذارید


دیدگاه کاربران

پاسخی بگذارید

ارسال دیدگاه جدید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *