#


قصه روز جمعه و تلوزیون

روز جمعه و تلوزیون
26 فوریه 2017 بدون نظر 860 بازدید

قصه روز جمعه و تلوزیون

No votes yet.
Please wait...

روز جمعه و تلوزیون

روز جمعه بود بوی خوب غذا همه خانه را پرکرده بود.پدر امیرعلی و سارا را صدا کرد تا باهم برای آماده کردن میز غذا کمک کنند.امیرعلی خیلی خوشحال بود که امروز می تواند با پدر تلوزیون تماشا کند.اما از طرفی سارا اصلا فوتبال دوست نداشت و این که امیرعلی تمام وقت راجع به فوتبال حرف میزد ناراحت بود.پدر از امیرعلی خواهش کرد تا زمانی که ناهار می خورند درباره ی فوتبال حرف نزنند وقتی غذا تمام شد همه با کمک هم ظرف ها را شستند و آشپزخانه را مرتب کردند کم کم به ساعت شروع بازی نزدیک می شدند.

سارا نمی دانست این مدت که پدر با امیرعلی تلوزیون تماشا می کند چگونه وقتش را بگذراند.از مادر پرسید:مامان من چه کارکنم حوصله ام سر می رود.مادر فکری کرد و گفت:موافقی نقاشی بکشیم؟سارا با خوشحالی گفت:عالیه.رفت تا دفتر نقاشی و مداد رنگی هایش را بیاورد که زنگ خانه زده شد.مادر در را بازکرد و با خوشحالی گفت:بچه ها مهمان داریم.عمو احمد و خانواده اش وارد شدند.دخترعمو ها و پسرعمو ها یکدیگر را در آغوش گرفتند و خوشحالی کردند.عموگفت:آمده ایم تا با هم فوتبال تماشا کنیم فوتبال شروع شد و کلی شور و شوق و هیجان امیرعلی ازاینکه روز خوبی را با پدر عمو و پسرعمو گذرانده است خوشحال بود.

نام قهرمان قصه:امیرعلی

مکان قصه:خانه

زمان قصه:روز

پیام قصه:یک روز شاد در کنار خانواده برای تماشای فوتبال از تلوزیون

عناصرقصه:خانواده ی امیرعلی  خانواده ی عمو احمد  تلوزیون.

No votes yet.
Please wait...
برچسب ها
به اشتراک بگذارید


دیدگاه کاربران

پاسخی بگذارید

ارسال دیدگاه جدید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *