#


بازگشت به خانه

برگشت به خانه
1 مارس 2017 بدون نظر 953 بازدید

بازگشت به خانه

No votes yet.
Please wait...

بازگشت به خانه

آریا و مینا کوله پشتی هایشان را در صندوق عقب ماشین گذاشتند وقت برگشتن به خانه بود.پدر و مادر برای بردنشان آمده بودند.به بچه ها در کنار دوستان جدیدشان خیلی خوش گذشته بود و دوست داشتند بیشتر پیش مادر بزرگ می ماندند.خاله سارا و خانواده اش برای خداحافظی به خانه ی مادر بزرگ آمده بودند.

آن ها یک لباس محلی مخصوص به مینا و مجسمه چوبی بسیار زیبایی که نشان یک آثار تاریخی مشهور شهر بود را به آریا هدیه دادند.آریا و مینا از آن ها برای آمدن به خـانه شان دعوت کردند.مادر بزرگ آن ها را بوسید و گفت:بچه ها باز هم بیایید وقتی شما اینجا هستید من هم خیلی خوشحال تر هستم آریا و مینا مادربزرگ را بوسیدند و تشکر کردند و یک صدا گفتند:به ما هم خیلی خوش گذشت سپس سوار ماشین شدند و برای هم دست تکان دادند.در راه بازگشت از روزهای خوبی که با مادربزرگ خانواده ی خاله سارا و دوستانشان گذرانده بودند تعریف کردند.مادر خوشحال بود از اینکه بچه ها با زبان های متفاوت باهم ارتباط خوبی برقرار کرده بودند.و به آن ها قول داد در فرصتی دوباره به خانه ی مادر بزرگ بیایند.
نام قهرمان قصه:آریا و مینا
مکان قصه:خانه ی مادر بزرگ
زمان قصه:روز
پیام قصه:مردم کشور ما اهل شهرهای گوناگونی هستند به زبان های مختلفی صحبت می کنند.
عناصر قصه:مادربزرک پدر و مادر آریا و مینا خانواده ی خاله سارا مجسمه ی چوبی.

No votes yet.
Please wait...
برچسب ها
به اشتراک بگذارید


دیدگاه کاربران

پاسخی بگذارید

ارسال دیدگاه جدید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *