#


خرگوش باهوش

خرگوش باهوش
20 فوریه 2017 بدون نظر 1077 بازدید

خرگوش باهوش

No votes yet.
Please wait...

خرگوش باهوش

در جنگل سرسبز و قشنگی خرگوش باهوشی زندگی می کرد.گرگ پیر و روباه بدجنس همیشه باهم نقشه می کشیدند تا خرگـوش را شکار کنند ولی هیچ وقت موفق نمی شدند.یک روز روباه به گرگ گفت:من نقشه ی جالبی دارم و این دفعه می توانیم خرگوش را شکار کنیم.تو برو ته جنگل همانجا که قارچ های سمی رشد می کنند و خودت را به مردن بزن من پیش خرگـوش می روم و می گویم که تو مردی وقتی که خرگوش می آید تا تو رو ببیند تو بپر و او را بگیر.

روباه نزدیک خانه ی خرگـوش رفت و شروع به گریه زاری کرد.باصدای بلند گفت:خرگوش اگر بدونی چه بلایی سرم آمده دیشب گرگ پیر اشتباهی از قارچ های سمی جنگل خورده و مرده اگر باور نمی کنی برو خودت ببین خرگـوش پیش خودش گفت:برم ببینم چه خبر شده.خرگـوش از پشت بوته ها نگاه کرد و دید گرگ پیر روی زمین افتاده و تکان نمی خورد.خوشحال شد و خواست جلو برود و از نزدیک او را ببیند اما قبل از اینکه از پشت بوته ها بیرون بیاید پیش خودش گفت:اگر زنده باشد چی؟آن وقت مرا می خورد بهتر است احتیاط کنم.بنابراین از پشت بوته ها با صدای بلند گفت:پدرم به من گفته وقتی گرگی می میرد دهنش باز می شود.گرگ باشنیدن این حرف کم کم و آهسته دهانش را بازکرد تا به خرگوش نشان بدهد که مرده است.خرگـوش هم که بادقت به دهان گرگ نگاه می کرد متوجه تکان خوردن دهان گرگ شد و فهمید که گرگ زنده است.خرگـوش باهوش فهمید گرگ حیله ای دارد و به سرعت از آنجا دور شد.

نام قهرمان قصه:خرگوش باهوش

مکان قصه:جنگل

زمان قصه:روز

پیام قصه:زیرکی و باهوش بودن

عناصر قصه:گرگ  روباه  قارچ سمی

No votes yet.
Please wait...
برچسب ها
به اشتراک بگذارید


دیدگاه کاربران

پاسخی بگذارید

ارسال دیدگاه جدید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *