#

فیلم دکتر ژیواگو 1965
13 فوریه 2017 بدون نظر 3723 بازدید

فیلم دکتر ژیواگو 1965

مروری بر فیلم دکتر ژیواگو 1965

خلاصه داستان

یوری ژیواگو (عمر شریف)، پزشک / شاعر، با تونیا (جرالدین چاپلین) زنی از خانواده­های مرفه مسکو، نامزد کرده است. موقع کریسمس، در یک مهمانی، آن دو شاهد تیراندازی به کوماروفسکی میلیونر (راد استایگر)، از سوی محبوبه جوان­اش، لارا (جولی کریستی) هستند. ژیواگو با نیم نگاهی به لارا، شیفته­اش می­شود. آن دو، دوباره یکدیگر را در زمان جنگ جهانی اول ملاقات می­کنند. لارا برای یافتن همسر پر شر و شورش، پاشا (تام کورتنی) به عنوان پرستار، به جبهه رفته.

ژیواگو و لارا عاشق هم می­شوند ولی اقدامی در این زمینه انجام نمی­دهند. ژیواگو به مسکو برمی­گردد و درمی­یابد که انقلاب، زندگی گذشته­اش را از بین برده. خانه­اش حالا یک خانه اشتراکی است و نابرادری­اش، یوگراف (الک گینس) به او توصیه می­کند که تا فرصت هست فرار کند: اشعار او را براندازانه تشخیص داده­اند. خانواده، به ملک خانوادگی تونیا می­گریزند و در کلبه­ای ساده ساکن می­شوند. یوری، دوباره لارا را در شهر مجاور باز می­یابد؛ شوهرش که او را رها کرده، اکنون به یکی از رهبران پرنفوذ حزب تبدیل شده است.

ژیواگو بین عشق­اش به لارا و پای بندی­اش به تونیای باردار گیر کرده. قبل از آنکه تصمیمی بگیرد، ژیواگو توسط ارتش ربوده می­شود؛ ولی فرار می­کند و به لارا می­پیوندد. در حالی که خانواده خودش در پاریس هستند، ژیواگو، لارا و دخترش به ملک خانواده تونیا پناه می­برند تا اینکه کاماروفسکی با وعده فراری دادن آنها، به سراغ­شان می­آید. یوری، لارا را راضی می­کند که بدون او برود. ژیواگو نمی­تواند روسیه­ی محبوب­اش، الهه الهام­اش را ترک نماید. می­ایستد و لارا را نگاه می­کند که برای همیشه در افق ناپدید می­شود.

حماسی­ترین شعر و رومانتیک سینما

  دکتر ژیواگو    1965     

کارگردان: دیوید لین. تهیه کننده: دیوید لین، کارلو پونتی، مترو گلدن مه­یر. فیلمنامه: رابرت بولت؛ بر اساس ر مان بوریس پاسترناک. بازیگران: عمر شریف (یوری)، جولی کریستی (لارا)، جرالدین چاپلین (تونیا)، راد استایگر (کاماروفسکی)، الک گینس (ژنرال یوگراف ژیواگو)، فتام کورتنی (پاشا)، شیوبان مک کنا (آنا)، رالف ریچاردسن (الکساندر)، جفری راکلند (ساشا)، تارک شریف (یوری نوجوان)، کلاوس کینسکی (کاستوید)، جک مک گوران (پتیا). مدت: 197 دقیقه. بودجه: 11 میلیون دلار. فروش: 7/111 میلیون دلار.

اسکارها:

  • بهترین فیلمنامه اقتباسی: رابرت بولت.
  • بهترین فیلمبرداری رنگی: فردی یانگ.
  • بهترین طراحی لباس: فیلیس دالتون
  • بهترین طراحی دکور و صحنه: جان بکس، ترنس مارش.
  • بهترین موسیقی متن: موریس ژار.

 

نامزدهای اسکار:

  • بهترین فیلم و بهترین کارگردان: دیوید لین.
  • بهترین بازیگر نقش دوم مرد: تام کورتنی.
  • بهترین تدوین: نورمن ساوج.
  • بهترین صدا: ا.و.ونکینز

برندگان اسکار 1965:

  • بهترین فیلم: آوای موسیقی.
  • بهترین کارگردان: رابرت وایز.
  • بهترین بازیگر مرد: لی ماروین (کت بالو).
  • بهترین بازیگر زن: جولی کریستی (دارلینگ).
  • بهترین بازیگر نقش دوم مرد: مارتین بالسام (هزار تا دلقک).
  • بهترین بازیگر نقش دوم زن: شلی وینترز (یک تکه آبی).

داستانی درباره­ی آدم­ها نه سیاست

گویی همه جعبه موسیقی­هایی که از 1965 به این سو ساخته شده­اند، قطعه سانتی مانتال و فراموش نشدنی

«تم لارا» را می­گذراند و خیلی از زن­هایی که در زمان نمایش فیلم به دنیا آمده­اند، اسم شخصیت بلوند و عاشقِ جولی کریستی، لارا، را بر خود دارند. این محبوبیت وقتی جالب توجه­تر می­شود که به یاد بیاوریم که فیلم، تقریباً از سوی منتقدها نفی شد و در ابتدا نیز، مردم چندان از آن استقبال نکردند.

کارگردانش، دیوید لین، که از همه بیشتر به خودش سخت می­گرفت، پی برد که فیلم مشکل دارد. به اتاق تدوین برگشت و با تدوین کل فیلم بینایی خود را به خطر انداخت و بعد، کپی­های جدید را آماده پخش در سینماها کرد. این بار، استقابل از فیلم حیرت انگیز بود و دکتر ژیواگو، بلافاصله، به یکی از موفق­ترین فیلم­های حماسی / رمانتیک تاریخ سینما تبدیل گردید. دغدغه همیشگی لین این بود که رمانِ زندگینامه­ای پاسترناک، بی کم و زیاد به فیلم برگردانده شود. هیچ یک از جزئیات داستان پنهان نماند.

حتی از موش­هایی هم که باید از پلکان خانه­ی لارا بالا می­رفتند، تست گرفته شد. و کمونیست­های انقلابی نیز، لااقل در ورسیون لین، باید می­دانستند که جایشان در پس زمینه است. لین تأکید داشت: «داستان اساساً درباره­ی آدم­هاست نه درباره سیاست». این حکایت تلخ و شیرین درباره یک شاعر خوش سیما و دو زنی که دوست داشت، همه جا عاشق و شیدا پیدا کرد، مگر در کرملین؛ نمایش دکتر ژیواگو تا 1994 در روسیه ممنوع بود.

بازیگران

عمر شریف: دیوید لین به عمر شریف توصیه کرد که هیچ کاری نکند. شخصیت­اش، دکتر ژیواگو، یک شاعر است؛ و لین می­خواست کل داستان از دیدگاه او، دیدگاه هنرمندانه یک ناظر، تعریف شود. وقتی که شریف نخستین راش­ها (نماهایی درشت از چشمانش که به افقی دوردست خیره شده)، را دید، ترس برش داشت. ولی لین به او گفت که نگران نباشد و همه این اواخر فیلم، نتیجه می­دهد. شریف بهتر دید بحث نکند، چون قبلاً در 1962 در لارنس عربستان،همان لین بود که باعث شد شریف نامزد اسکار هم بشود. پس از دکتر ژیواگو، شب ژنرال­ها (1967) در هیاهوی اولین موزیکال شریف، دختر بامزه (1968) گم شد. بین سایر فیلم­های به یادماندی­اش باید از این­ها یاد کرد: شور و جنایت (1976)، یخ سبز (1981)، و پیتر کبیر (1986).

جولی کریستی: جولی کریستی یکی از جذاب­ترین بازیگران نسل­اش بود که پس از بازی در مقابل تام کورتنی در بیلی دروغگو (1964)، همان ابتدای کار به شهرت رسید. پس از دکتر ژیواگو، کریستی در پتولا (1968) بازی کرد و بعد در دارلینگ (1969)، که این آخری برایش اسکاری هم به ارمغان آورد. بعد از واسطه (1970)، آشنایی­اش با وارن بیتی به حضور در تعدادی فیلم مهم در مقابل او انجامید، از جمله: مک کیب و خانم میلر (1971)، شامپو (1975) و بهشت می­تواند منتظر بماند (1978). کریستی قبل از آن در حالا نگاه نکن (1973) و بعد از آن در نقش خودش، در نشویل (1975) ظاهر شد. فیلم علمی تخیلیِ بذر شیطان (1977) سر آغاز افول دوران هالیوودی­اش بود اما چندی بعد با شفق (1997)، نامزد اسکاری شد و زندگی حرفه­ای­اش دوباره جان گرفت.

جرالدین چاپلین: جرالدین چاپلین در بیست سالگی با اجرای باله­ای در پاریس، غوغایی به پا کرد. آن زمان معروف­ترین دختر زمانه­اش بود و عکس­اش روی هر جلد مجله­ای به چشم می­خورد و به این ترتیب بود که مورد توجه لین قرار گرفت. چاپلین بعدها اعلام کرد: «مطمئنم لین فکر کرده، خب، دختر چاپلین است و بنابراین تبلیغ خوبی برای فیلم است و به علاوه شکل و شمایل روس­ها را هم دارد.» او حکایت می­کند که سرِ رنگ لباسی که می­خواسته در صحنه اول بپوشد و اینکه کجا از قطاری پیاده شود که از پاریس او را می­آورد، چقدر وسواس نشان داده شد. طرح لباس می­گفت رنگ خاکستری، لین می­گفت نه.

وقتی رنگ سفید را امتحان کردند، لین سر جرالدین را بالا کرد و گفت: «دندان­هایش را زرد جلوه می­دهد.» و آبروی جرالدین را جلوی جمع برد. سرانجام به صورتی رضایت دادند. ایفای نقش بچه­ای در روشنایی­های صحنه (1952) به بازی در نقشی فرعی در آخرین فیلم چاپلین؛ کنتسی از هنگ کنگ (1966) انجامید. رابرت آلتمن از او در نشویل (1975) بازی گرفت و بعد در به لس آنجلس خوش آمدید (1997) ظاهر شد. چند دهه بازی در فیلم­های اسپانیایی و فرانسوی، به خباثت سفید (1988) و عصر معصومیتِ مارتین اسکورسیزی (1993) منجر شد.

راد استایگر: تنها بازیگر آمریکایی فیلم، اطمینان داشت که لین از او متنفر است: «از ما انتظار داشت با فیلمنامه مثل انجیل طرف شویم؛ و هر کس چنین نمی­کرد…» استایگر، استاد بازی­های حسی سبکِ متد بود و به شدت بر روی بداهه­پردازی برای ایجاد لحظات محکم حساب می­کرد. در صحنه­ای پس از اولین وعده شام­اش با لارا، در حالی که سوار سورتمه­اند، او از لین خواست دوربین را قدری دورتر نگه دارد. استایگر حالتی حالتی تجاهمی از خودش بروز داد و واکنشی شدید از سوی کریستی تحویل گرفت که سر آغاز رابطه­ی پر تنشی است که در سراسر فیلم خواهند داشت. استایگر در دومین فیلم­اش در بارانداز (1954)،  در مقابل مارلون براندو کم نیاورد و پا به پای او آمد و به این ترتیب زندگی حرفه­ای طولانی­اش را تضمین کرد. در گرمای شب (1967)، لاکی لوچیانو (1974) و بازیگر (1994) از جمله فیلم­های به یاد ماندنی او هستند.

تام کورتنی: تام کورتنیِ عصبی، واهمه­ای نداشت دستی را که به او غذا داده، گاز بگیرد: «کسب و کار فیلم پوچ و احمقانه است. ستاره­ها زیاد دوام نمی­آورند. بازیگرِ صرف بودن خیلی جالب­تر است.» با این وجود او تنها بازیگر دکتر ژیواگو بود که به خاطر ایفای نقش پاشا، آرمانگرای بیماری که به یک فعال سیاسیِ دیوانه تبدیل می­شود، نامزد اسکار شد. تام کورتنی، بلافاصله پس از بازی در تنهایی یک دونده استقامت (1962) و به دنبال­اش بیلی دروغگو (1964)، به یکی از بازیگران مطرح دهه 1960 تبدیل شد. بعد از بازی در چند فیلم دیگر، شاه موش (1965)، شب ژنرال­ها (1967) و A Dandy in Aspie (1967)، عملاً از صحنه خارج شد و سپس در 1984، با دستیار لباس، دوباره پیروزمندانه به عالم سینما بازگشت و نامزد اسکار هم شد. بگذار داشته باشد (1991) و نیکلاس نیکلبی (2002) از آخرین فیلم­هایش هستند.

الک گینس: پس از همکاری موفق­شان در پلی بر روی رودخانه کوای و لارنس عربستان، دیوید لین احساس می­کرد که گینس برایش شانس می­آورد. با آن که گینس فقط در چهار صحنه دکتر ژیواگو ظاهر می­شود، ولی به خاطر شخصیت خارق­العاده و حضور پر قدرت سینمایی­اش، نقشی مهم در فیلم ایفا می­کند. بخشی از زندگی گینس، عبارت است از بعضی از بهترین فیلم­های نیمه دهه 1950، از جمله: انتظارات بزرگ (1964)، الیور تویست (1948)، تبهکاران لاندور هیل (1951)، مأمور ما در هاوانا (1960)، خاطرات کوئیلر (1966)، جنگ­های ستاره­ای (1977)، گذری به هند (1984) و مشتی خاک (1988).

رالف ریچاردسن: معمولی بودن چهره رالف ریچاردسن، باعث شد بسیاری از نقش­ها به رقیبش لارنس اولیویه سپرده شود. جان گیلگود، ریچاردسن را بزرگ­ترین بازیگر انگلیسی نسل خود تلقی می­کرد. بر خلاف برخی دیگر از بازیگران که عاشق تئاتراند و همیشه روی صحنه، ریچاردسن علاقه زیادی به کار در سینما داشت و در کلاسیک­هایی چون آنا کارنینا (1948) و وارثه (1949) ظاهر شد و این آخری نامزد اسکارش نیز کرد. او به خاطر بازی در آخرین فیلم­اش گری استوک (1984) نامزد اسکار شد ولی پیش از اجرای مراسم، در گذشت.

پشت صحنه

  • بوریس پاسترناک، نویسنده دکتر ژیواگو، جایزه نوبل را «در کمال تأسف» رد کرد چون «می­ترسید اگر برای دریافت جایزه اسکتهلم برود، دیگر اجازه بازگشت به زادگاه عزیزش را نخواهد یافت.» این را روس­ها اعلام کردند؛ واقعیت­اش این است که دولت روسیه او را مجبور کرد تا این جایزه را قبول نکند.
  • الگا (زن مورد علاقه پاسترناک در زندگی واقعی که شخصیت لارا از روی او الگوبرداری شده) پس از مرگ پاسترناک به اردوگاه کار اجباری فرستاده شد؛ دولت شوروی می­خواست بهای مخالفت سیاسیِ مردش را او بپردازد.
  • در صحنه­ای که زنی روستایی به دنبال قطار می­رود تا بچه شیرخواره­اش را به ژیواگو دهد، عمر شریف نتوانست محکم لیلی موراتیِ بازیگر را بگیرد و زن بیچاره زیر چرخ قطار افتادو موراتی زنده ماند ولی پاهایش را از دست داد. در برابر خشم و حیرت عوامل فیلم، لین دستورِ ادامه فیلمبرداری را داد و بنابراین در حالیکه آمبولانسی می­آمد تا موراتی را به بیمارستان ببرد، لین به بدل موراتی گفت تا لباس­های او را به تن کرده و صحنه را تمام کند: «خب انتظار دارید چه کنم؟ دارم فیلم می­سازم!»
  • پسر خودِ شریف، نقش یوری ژیواگو نوجوان را بازی کرد.
  • فیلس دالتون، طراح لباس فیلم، ازآرایش موهای پف کرده بازیگرها اظهار تأسف کرد که باعث شده­اند فیلم به شدت دهه 1960­ای بزند.
  • نمایی شبانه از صدها سیاهی لشگر اسپانیایی در فیلم وجود دارد که آنها را در حال خواندن سرو کمونیستی انترناسیونال نشان می­دهد. مردم دهکده با شنیدن این سرود تصور کردند ژنرال فرانکو مرده، و برای جشن به خیابان­ها دویدند اما پلیس فرانکو حساب­شان را رسید!

موسیقی

موریس ژار، سازنده موسیقی متن فیلم در مورد تم لارا با دیوید جر و بحث­های شدیدی داشت. سنگ تمام نگذاشته وکارش به طرز ناجوری، سانتی مانتال از کار در آمده. اما لین اصرار داشت که این قطعه همانطور استفاده شود: «وقتی اسکارت را می­گیری، تشکر می­کنی و می­گویی آقای لین حق با شما بود». همین طور هم شد.

دکور

روسیه در آن زمان کشوری بسته بود و بخش اعظم صحنه­های خارجی در اسپانیا فیلمبرداری شد. مدلی از مسکوی سال­های انقلاب در حومه مادرید بنا گردید. 800 کارگر به مدت 18 ماه، روی آن کار کردند تا تکمیل شد. جرالدین چاپلین تعریف می­کند که خانه­ها، حالت دکورهای سینمایی را نداشتند که فقط نمای ظاهری­شان ساخته شده باشد؛ این­ها خانه­هایی بودند کامل، با ساختارهای درونی، اتاق و سالن و غیره… «خانه یخیِ» معروف فیلم با لایه­ای بی وکس و بعد با پاشیدن آب یخ­زده بر رویش، ساخته شد. هر چهار فصل در فیلمنامه توصیف شده­اند؛ پائیز یا زمستان، یک شبه به بهار تبدیل می­شد؛ ا این رو گروهی نقاش سر صحنه حاضر بودند که به طور خستگی­ناپذیر برگ درختان را رنگ می­زدند یا پارچه­های سفید پهن می­کردند تا حالت برف را در افق پیدا کند.

قرار بود چه بشه، چی شد

کارلو پونتی حقوق سینمایی کتاب دکتر ژیواگو را خرید تا همسرش سوفیا لورن نقش لارا را در آن ایفا کند. اما حرف آخر را لین می­زد. او مخالفت کرد چون معتقد بود که لورن قدش زیادی بلند است.

نظر منتقدها

مارجری یومگارتن (آستین کرانیکل): «این فیلم تجربه­ای است که باید هر کسی لااقل یک بار در زندگی، تجربه­اش کند.»

وینسنت کنبی (نیویورک تایمز): «رابرت بولت (نویسنده فیلمنامه) آن همه آشفتگی و هیاهوی انقلاب روسیه را به یک رومانسِ محتومِ پیش پا افتاده تقلیل داده است

گارگردان

دیوید لین، مثل فرمانده­ای که لشکرش را در میدان جنگ رهبری کند، بر کار هزاران نفر عواملِ فیلم نظارت داشت و عاشق قدرت­اش بود. عمر شریف می­گوید که تقریباً به یاد ندارد لین از کسی تعریف کرده باشد. ولی وقتی این کار را می­کرده، گویی پاپ، طرف را تبرک می­کرده است. تکمیل فیلم­هایش سال­ها به درازا می­انجامید و فقط زمانی دست از تلاش بر می­داشت که پول­اش ته می­کشید. به گفته سام اسپیگل، تهیه کننده لارنس عربستان: «او را به زور از توی بیابان بیرون می­کشیدم، اگر نه باز هم به کار فیلمبرداری ادامه می­داد.» لین به خاطر فیلم زنده بود و سینما تنها شور واقعی زندگی­اش بود. دیدگاه­اش نسبت به نتیجه کار، انعطاف­ناپذیر بود.

وقتی نیکلاس روگ، مدیر فیلمبرداری (و کارگردان معروف)، به اصرارِ لین به «سبک نورپردازی هالیوودی» اعتراض کرد، لین بلافاصله اخراج­اش کرد. این همان مردی بود که آن­قدر برای یکی از کارگرهای فنی­اش ارزش قائل شد که مرسدس عزیزش را در پایان فیلمبرداری به او هدیه نمود. بازده لین البته، زیاد نبود؛ ولی تک تک فیلم­هایی که ساخت، با دقت و وسواس تدارک دیده شده و فراموش نشدنی­اند. او کارش را با انتظارات بزرگ (1946) آغاز کرد و با الیور تویست (1948) ادامه داد. آثار بعدی­اش، از جمله عبارتند از: انتخاب هاسبن (1954)، پلی بر روی رودخانه کوای (1957)، لارنس عربستان (1962)، دختر رایان (1970) و سرانجام، گذری به هند (1984).

ژیواگو، دو سال پیش پس از ربوده شدن توسط ارتش انقلابی، در میانه­ی کولاک برف، موفق به فرار می­شود. او با مشقت فراوان و گرسنه و تشنه، راه می­پیماید. در حالی که جانی در بدن­اش نمانده، جنبش و حرکتی را پشت سرش احساس می­کند و ناگهان پی می­برد که روی ریل­های راه­آهن ایستاده و در جا میخکوب می­شود. سپس در چشم به هم زند، خود را کناری می­کشد و فقط فرصت دارد تا قطاری سریع السیر با او برخورد نکند. پس از آنکه باخبر می­شود خانواده­اش به مسکو نقل مکان کرده، به طرف خانه لارا رهسپار می­شود. کلید خانه را در همان مخفی­گاه همیشگی­اش، زیر آجری از جای درآمده، همراه با یادداشتی در زیرش، می­یابد. لارا از آمدن وی باخبر شده و جایی رفته و زود برمی­گردد. ژیواگو به بالا خانه می­رود، توی اینه، به چهره مسخ شده­اش از سرما و گرسنگی، نگاهی می­اندازد، و قبل از آنکه بتواند دستی به سر و روی خود بکشد از حال می­رود.

برچسب ها برچسب‌ها:, , ,
به اشتراک بگذارید


دیدگاه کاربران

پاسخی بگذارید

ارسال دیدگاه جدید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *