#

فیلم شاهین مالت
13 فوریه 2017 بدون نظر 2253 بازدید

فیلم شاهین مالت

مروری بر فیلم شاهین مالت

خلاصه داستان

قرن‌ها پیش، مجسمه‌ی افسانه‌ای پرنده‌ای از طلا و مرصع به جواهر، ناپدید شد. در این مدت، آدم‌های زیادی برای تصاحب‌اش کشته شدند. کارآگاه اسپید (همفری بوگارت) از آن به‌عنوان «چیزی که رؤیاها از آن ساخته شده‌اند»، نام می‌برد. کسی که در حال حاضر دنبال به جنگ آوردن مجسمه است، کاسپر گاتمن (سیدنی گرین استریت) کلاهبردار چاق و متینی است که برای گیر آوردنش، همه دنیا را گشته است اگر چه او و مجسمه، محور اصلی داستان را تشکیل می‌دهند. اما در نیمه داستان است که معرفی می‌شوند.

ابتدا با خانم و اندولی، یا شاید هم دوشیزه لوبلان؟ یا نه، بریجید اوشانسی (مری آستور) آشنا می‌شویم، که زنی است ظاهراً دوست داشتنی و یکدنده او در حالی که عینکی تیره به چشم دارد وارد دفتر سم اسپید می‌شود؛ کارآگاه هم در پس مه غلیظ سیگارش، پشت میزش نشسته است. زن از اسپید کمک می‌خواهد ولی این زن واقعاً دنبال چیست؟ می‌خواهد خواهرش را پیدا کند یا آن مجسمه افسانه‌ای را؟ هرکس در این داستان، کاسه‌ای زیر نیم کاسه دارد. از این هزار توی «نوار» واقعاً نمی‌توان داستانی بیرون کشید! فیلم حکایت واقعاً منسجمی ندارد. در عوض، مثل خواب بزرگ (هاوارد هاکسن)، محملی است برای عرضه دیالوگ‌های فوق‌العاده بازی‌های بی‌نظیر و صحنه‌هایی که در زرورقی از ابهام تهدید و فریب، پوشانده شده‌اند. قبل از دیدن محله چینی‌ها (با شرکت حساب شده‌ی جان هیوستن) بد نیست ابتدا نگاهی به شاهین مالت بیندازید! قایق آفریکن کوئین (1951، برنده جایزه اسکار).

مری آستور: آستور باید اسکارش را به خاطر ایفای نقش زن دروغگو و کلک‌اش در شاهین مالت می‌گرفت ولی در عوض، به خاطر بازی در دروغ بزرگ، فیلمی فراموش شدنی، آن مجسمه طلایی را به خانه برد. و اما بین «فتانه»های فیلم نوار (یا درست‌تر، همان «فم فتال»های این نوع فیلم‌ها)، به قول بوگارت «خوب» بود، شاید هم یکی از بهترین‌ها. او که در جوانی ملکه زیبایی هم شده بود، بعدها تعداد زیادی فیلم، هم کمدی و هم درام، هم شده بود، بعدها تعداد زیادی فیلم، هم کمدی و هم درام، بازی کرد، از جمله: عروس فراری (1930)، گرد و غبار سرخ (1932)، دادورث (1936)، زندانی زندا (1937)، نیمه شب (1939) و داستان پالم بیچ (1942). سن و سال‌اش که بالا رفت، نقش مادرها را بر عهده گرفت، مثلاً در مرا در سن‌لوئی ملاقات  کن (1944)، زنان کوچک (1949) و هنرنمایی عالی‌اش در مرا قبل از مرگ ببوس (1956). آخرین فیلم‌اش، هاش…هاش، شارلوت دوست داشتنی (1964) بود.

سیدنی گرین استریت: در یکی از صحنه‌های به یادماندنی شاهین مالت، سیدنی گرین استریت از پشت گلدانِ گلی ظاهر می‌شود تا از اسپید استقبال کند. این نخستین صحنه‌ی او در این فیلم و اصولاً بر روی پرده سینما بود. پس از 61 سال خام صحنه خوردن، گرین استریت هنرنمایی شاهکاری را در نقش دزد و کلاهبرداری متین و با ادب ارائه می‌دهد. جستجوی بیمار گونه‌اش برای به چنگ آوردن مجسمه، فراتر از هر چیزی در زندگی‌اش می‌رود. وقتی متوجه می‌شود که پرنده توی دست‌اش، قلابی است، انتظار داریم از خشم دیوانه شود. اما برخلاف تصور، عمل گرایانه به اسپید پیشنهاد می‌دهد تا او هم در جستجو برای یافتن شاهین، به وی پیوندد. این مجسمه نیست که دنبال‌اش است، در پی هدف رفتن است که دست از سرش برنمی‌دارد. طی هشت سالی که بعد از این فیلم زنده بود، گرین استریت در 24 فیلم دیگر بازی کرد.

پیتر لوری: برای پیتر لوری، که قبلاً در ام (1931) شاهکار فریتز لانگ در آلمان بازی کرده بود، ایفای نقش جوئل کایرو، فرصت خوبی بود تا قابلیت و شخصیت بی‌نظیر سینمایی‌اش را به رخ بکشد. از صحنه‌ای که لوری به گرین استریت می‌گوید: «احمق گنده بک!» هیوستن کاری کرد که گرین استریت و لوری به یک جفت معروف سینمایی تبدیل شوند: پس از شاهین مالت در کازابلانکا و روی هم، در نه فیلم همبازی بودند.

هزار توی معماها

شاهین مالت

کارگردان: جان هیوستن، فیلمنامه: جان هیوستن؛براساس رمان داشیل همت، تهیه کننده: هنری بلنک، بازیگران همفری بوگارت (سم اسپید)، مری آستور (بریجید او شانسی/ دوشیزه واندرلی / دوشیزه لوبلان)، گلادیس جورج (آیوا)، پیتر لوری (جوئل کایرو)، سیدنی گرین استریت (کاسپر گاتمن)، الیشا کوک جونیور (ویلمر کوک)، والتر هیوستن (کاپیتان جکوبی). مدت: 101 دقیقه بودجه: 300 هزار دلار.

نامزدی‌های اسکار

بهترین بازیگر مرد نقش دوم: سیدنی گرین استریت.

بهترین فیلم: هال ب. والیس.

بهترین فیلمنامه اقتباسی: جان هیوستن.

برندگان اسکار سال 1941

بهترین فیلم: دره من چه سبز بود (جان فورد)

بهترین کارگردان: جان فورد (دره من چه سبز بود)

بهترین بازیگر مرد: گری کوپر (سرگرد یورک).

بهترین بازیگر زن: جون فونتن (سوءظن)

بهترین بازیگر مرد نقش دوم: دانلد کریسپ (دره من چه سبز بود).

بهترین بازیگر زن نقش دوم: مری آستور (دروغ بزرگ).

نخستین «فیلم نوآر» سینما

کاسپر گاتمن (سیدنی گرین استریت) دزد چاق و شیک‌پوش، که سعی دارد گرانبهاترین پرنده دنیا را تصاحب کند، سرخوشانه می‌گوید: «هر از گاه باید قصه های سرکاری خودم را داشته باشم». این می‌توانست جمله‌ای از خودِ جان هیوستن باشد که برای اولین بار پشت دوربین می‌رفت؛ شاهین مالت، فیلمی عبوس و تیره و تار، حکایت عده‌ای دزد و کلاهبردارِ کمابیش مریض و عصبی بود، همراه با یک فتانه خانم (همان فم فتال) ویک کارآگاه خصوصی سرسخت که در عین پیچاندنِ هم با ماهرانه‌ترین دیالوگ‌ها، سرمشغول خیانت و خنجر زدن از پشت به یکدیگرند.

اگرچه این شاهکار نوآرِ تاریخ سینما، اسکار را به وبه کای هیچکاک واگذار کرد، ولی برای یک بار هم که شده، فیلمی خوب به یک رقیب با ارزش می‌باخت. از آن دیالوگ‌های طنازانه و فراموش نشدنی (سم اسپید: «هرچه کلاهبردار، بی‌مقدارتر، زیان‌بازی و وراجی‌هایش هم اجق وجق‌تر») تا آن ترکیبات تصویری و حرکات دوربین استادانه، هیوستن دقیقاً می‌دانست دارد چه می‌کند. و آنچه آفرید، موجی به راه انداخت: یک ژانر آفرید، «بوگی» را به بوگارت بزرگ تبدیل کرد و تاریخ‌ساز شد.

بازیگران

همفری بوگارت: کارآگاه سم اسپید، نقشی بود که همفری بوگارت برای ایفاش به دنیا آمده بود. او مخلص کلام شخصیت‌های ضدقهرمان است؛ همان آدم‌هایی که کدهای اخلاقی خودشان را دارند و خونسردی‌شان در واقع، نقابی است که برای پنهان کردن زخم‌هایی عمیق‌تر، احتمالاً عشقی، چیزی، به چهره زده‌اند. به بوگارت، برخلاف دیگر قهرمانان هالیوودیِ قبل از خودش، نمی‌شد کلک زد. در شاهین مالت، راحت چهره واقعی شخصیتِ مستاصل مری آستور را تشخیص می‌دهد و در برابر زبان‌بازی او می‌گوید: «تو خیلی خوبی… خیلی خوب…»

در مقابل سگ دیوانه‌ای چون گائمن، خشمگین می‌شود و لیوانی به دیوار می‌کوبد ولی بعد، در حالی که لبخندی به لب دارد، در را محکم می‌بندد و می‌رود. اگر این فیلم را دوباره در سینما نشان دادند، همین تغییر سریع لحن و چهره، ارزش پول دادن بالایش را دارد! بوگارت تا پایان عمر، واریاسیونی از همین شخصیت را در این کلاسیک‌ها بازی کرد: کازابلانکا (1942)، داشتن و نداشتن (1944)، خواب بزرگ (1946)، کی لارگو و گنج‌های سیرامادره (هر دو 1948)، و مکان تک افتاده (1950). او در تعدادی از فیلم‌ها جنبه رمانتیک و کمیک شخصیت‌اش را هم رو کرد، از جمله در سابرینا (1954) و در

پشت صحنه

  • این سومین ورسیون فیلم بود. برادران وارنر در 1931 فیلمی با همین عنوان براساس‌اش ساختند و بعد در 1936، باز اقتباسی از آن تحت عنوان شیطان با خانمی ملاقات کرد، تولید کردند.
  • جمله شکسپریِ «چیزی که رؤیاها از آن ساخته می‌شوند»، در پایان فیلم، از سوی بوگارت پیشنهاد شد.
  • دو مجسمه شاهین مالت در فیلم استفاده شد: اولی در موزه سینمای کمپانی برادران وارنر قرار دارد و همان است که 70 سالی پیش از دست بوگارت به زمین افتاد و پرهای دمش آسیب دید.

کارگردان

با آن که شاهین مالت نخستین فیلم جان هیوستن بود، یک ذره اشتباه در کارش مشاهده نمی‌کنید. هنری بلنک، تهیه کننده فیلم به او سفارش کرد که هر صحنه را طوری کارگردانی کند که گویی مهم‌ترین صحنه فیلم است، تک تک نماها اهمیت داشته باشند. و همین اتفاق هم افتاد. ولی طوری که هیوستن خودش می‌خواست. با لذتی که معلوم است از به جان هم انداختن شخصیت‌های نامتعارف‌اش بوده، هیوستن اجازه داد تا پیرنگ هر کجا که می‌خواهد جولان دهد.

شاهین مالت، همه آنچه که از آن فیلمی «جان هیوستونی» می‌سازد، دارد: شخصیت‌های زنده حرص، فساد، سرسختی، شم زیباشناسانه، و ترکیب‌های تصویری عالی و بی‌عیب و نقص و مثل همیشه، نقش کوچکی هم برای پدرش، والتر هیوستن، بوگارت و هیوستن به اتفاق فیلم‌های دیگری هم کار کردند: از جمله، فیلم برنده‌ی اسکارش، گنج‌های سیر امادره (1948)، کی لارگو (1948)، قایق آفریکن کوئین (1951) و شیطان را شکست بده (1954). هیوستن، ضمناً، به خاطر این کلاسیک‌ها نیز شهرت دارد. جنگل آسفالت (1950)، موبی دیک (1956)، و این اواخر، در زیر آتشفشان (1984)، آبروی خانواده پریزی (1985) و مرده (1987)، اقتباس درخشانی از قصه کوتاه جیمز جویس، هیوستن، به عنوان بازیگر نیز بازی‌های بی‌نظیری ارائه داد، از جمله در کاردینال (1963)، محله‌ی چینی‌ها (1974) و زمستان می‌کشد (1979).

قرار بود چی بشه چی شد

  • جورج رافت در اصل برای ایفای نقش اسپید در نظر گرفته شد ولی او به این بهانه که فیلم مهمی نیست، از بازی درآن سرباز زد.
  • نقش بریجید او شانسی ابتدا به جرالدین فیتز جرالد پیشنهاد شد.

اولین‌ها

شاهین مالت به بسیاری از «اولین‌ها»یش می‌بالد:

  • فیلم را بسیاری، نخستین «فیلم نوار» تاریخ سینما تلقی می‌کنند؛ فیلمی سیاه و سفید و با فضاسازی تیره و تار، که در آن قهرمان‌ها و ضدقهرمان‌های رند و فاسد در یک دنیای اخلاقی پرابهام گیر افتاده‌اند.
  • با این فیلم بود که پرسونای سینمایی بوگارت شکل گرفت و برای همیشه، با آن شناخته شد و می‌شود.
  • این نخستین حضور سینمایی سیدنی گرین استریت بود.
  • نخستین فیلم جان هیوستن به‌عنوان کارگردان بود. او قبلاً فیلمنامه می‌نوشت.
  • این اولین بار بود که گرین استریت و پیتر لوری در مقابل هم بازی می‌کردند؛ آنها روی هم در نه فیلم، از جمله کازابلانکا و نقاب دیمپتریوس (1944) همکاری داشتند.

نظر منتقدها

بازلی کراتر (نیویورک تایمز): اگر فیلم معمایی دوست دارید، شاهین مالت را از دست ندهید. این یکی از هوشمندانه‌ترین تجربه‌ها در این ژانر است و یکی از جذاب‌ترین و بامزه‌ترین شان.»

کن هنک (ماونتن اکسپرس): «یک کلاسیک ژانر کارآگاهی، ولی نه آن شاهکاری که قرار بود باشد»

درست زمانی که برجیدا و شانسی (مری آستور) عشق‌اش را به اسپید (بوگارت) اعلام می‌کند، پلیس سر می‌رسد تا او را به آنها، کشتن همکار اسپید دستگیر نماید. بریجیدا از اسپید می‌پرسد که آیا او هم دوست‌اش دارد، و به او التماس، می‌کند که نجات‌اش دهد. ولی اسپید با لحنی سرد و بی‌تفاوت پاسخ می‌دهد: «امیدوارم از اون گردن قشنگ‌ات دارت بزنن، عزیز شاید شانس بیاری و ابد بگیری در اون صورت، اگر دختر خوبی باشی، بعد بیست سالی می‌آیی بیرون برات صبر می‌کنم اما اگه دارت بزنن، همیشه یادت خواهم بود.

 

به اشتراک بگذارید


دیدگاه کاربران

پاسخی بگذارید

ارسال دیدگاه جدید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *