#

فیلم بیگانگان در قطار
12 فوریه 2017 يك نظر 2251 بازدید

فیلم بیگانگان در قطار

مروری بر فیلم بیگانگان در قطار 

30 کارگردان: آلفرد هیچکاک نویسنده­ی فیلمنامه: ریموند چندلر؛ بر اساس کتاب پاتریشیاهای اسمیت. بازیگران: فازلی گرانجر (گای هینز)، روت رومن (آن مورتون)، رابرت واکر (برونو آنتومی)، لئوجی کارولی (سناتور مورتون)، پاتریسیا هیچکاک (باربارا مورتون)، لورا الویت (میریام جویس هینز)، ماریون لورن (خانم آنتونی)، جاناتان هیل (آقای آنتونی)، هاوارد سینت جان (کارآگاه تزلی)، جان براون (پروفسور کالینز)، نورماواردن (خانم کانینگهام). تهیه کننده: کمپانی برادران واربر. مدت 101 دقیقه. بودجه: 2/1 میلیون دلار. فروش: 24 میلیون دلار.

نامزدهای اسکار:

  • بهترین فیلم: یک آمریکایی در پاریس.
  • بهترین کارگردان: جورج استیونس (مکانی در آفتاب).
  • بهترین بازیگر مرد: همفری بوگارت (قایق آفریکن کوئین).
  • بهترین بازیگر زن: ویوین لی (اتوبوسی به نام هوس).
  • بهترین بازیگر مرد نقش دوم: کارل مالدن (اتوبوسی به نام هوس).
  • بهترین بازیگر زن نقش دوم: کیم هانتر (اتوبوسی به نام هوس).

معاوضه جنایت

تماشاگران یک بازی تنیس، روی جایگاه­شان در استادیوم نشسته­اند و با شلیک توپ به این سو و آن سو، سرشان را همراه با توپ این­طرف و آن­طرف می­برند. ولی دوربین چهره­ای را وسط جمعیت در قاب می­گیرد که بی تفاوت نسبت به بازی، مستقیم به جلو روی­اش نگاه می­کند. برونو آنتونیِ جنایتکار، راحت می­تواند رویابینی عوضی گرفته شود که در رویاهایش غرق شده است و پیرو سنت هیچکاکیِ «معمولی بودن شرّ»، برونو، آدمی از این عادی و معمولی­تر نمی­تواند باشد.

مثل بسیاری از بهترین تریلرهای دوره­اش – مثل غرامت مضاعف یا اورا به قضا و قدر بسپار- نطفه­ی ماجرا در یک قطار، در بوفه­اش و در ساعات شلوغی، شکل می­گیرد. یک­دفعه خود را می­بینیم که با اکراه، برونو و روش­ بازی کردن با فندک­اش را ستایش می­کنیم. کاری­اش نمی­شود کرد، چون متوجه می­شویم که «بدمن» ماجرا، جالب­تر شخصیت خوب، که زندگی­اش به طرز رشک­برانگیزی بی دغدغه و به دور از مشکل و دردسر است، جان می­دهد برای ایفای نقش «قربانی»؛ چون قلبا، به همان اندازه که قرار است با او همذات­پنداری کنیم ، ضمنا هیچ چیز هم به اندازه­ی یک موجود خبیث «متعهد»، ضربان نبض ما را بالا نمی­برد و قوه­ی تخیل مارا به پرواز در نمی­آورد.

رابرت واکر فیلم را از آنِ خود کرده، احساس می­کنیم که برای یافتن شخصیت­اش، او به طرز خطرناکی بروجود خودش نقب زده… یکی دیگر از آن غفلت­های تلخ «اسکاری» : اسکار آن سال واقعا حق او بود.

خلاصه داستان

برونو آنتونی (رابرت واکر)، موجودی روانی، در قطار با گای هینز (فارلی گرانجر) قهرمان خوش­تیپ تنیس آشنا می­شود. برونو تمامی خبرهای مربوط به آدم­های معروف را در روزنامه­های زرد دنبال می­کند و بنابراین می­داند که گای خیال دارد با آن (روت رومن)، دختر زیبای سناتور مورتون ازدواج کند. برونو ضمنا می­داند که گای هنوز برخلاف میل باطنی­اش با دوست دوران کودکی­اش میریام (لورا الیوت) سر می­کند و میریام هم از آن زن­هاست که به پول و پله­ی او چشم دارد و حاضر نیست به این راحتی­ها دست از سرش بردارد.

یرونو یک بده بستان شیطانی و مبتکرانه به گای پیشنهاد می­کند: اگر گای حاضر شود پدر بدعمقِ میلیونر برونو را بکشد، او هم حاضر است میریام مزاحم را از سر راه بردارد. جنایت­ها کاملا از سر هیچ و پوچ به نظر خواهند رسید و پلیس مدرک زیادی در دست نخواهد داشت که بر اساس­اش پرونده­ای تشکیل دهد. گای تصور می­کند برونو شوخی دارد و در ایستگاه خودش از قطار پیاده می­شود. ولی برونو مطمئن است که معامله انجام شده و آستین بالا می­زند تا قسمت مربوط به معامله­ی خودش را انجام دهد. پس از گشتی در «تونل عشقِ» شهربازی، برونو، میریام را خفه می­کند.

ولی وقتی می­بیند گای معامله به مثل نکرده، رفته رفته کاسه­ی صبرش لبریز می­شود. برونو، گای را این سو وآن سو تعقیب می­کند و برای آن­که از او انتقام گرفته­ باشد، در صحنه­ی قتل میریام مدرکی کارسازی می­کند که نشان می­دهد گای میریام را خفه کرده است در حالی که پلیس به کشف و برملا کردن راز جنایت نزدیک شده، گای به گونه­ای باید ثابت کند که بی­گناه بوده است.

بازیگران

رابرت واکر: دوماهی پس از نمایش عمومی فیلم، رابرت واکر بر اثر اختلالات جسمی درگذشت (بالاخره نتوانسته بود می­خواری را کنار بگذارد.) برونو یکی از بهترین هنرنمایی­های اوست و «مارک تجاری»اش یعنی آن تنش و طنز تلخ را پای خود دارد. مشکلی که بابینایی­اش داشت، باعث شد که در جریان جنگ جهانی دوم از رفتن به جبهه معاف شود ولی همین مسئله به شخصیت­اش نوعی شکنندگی بخشید.

زندگی حرفه­ای او با ازدواجش با جنیفر جونز، هکلاس مدرسه­ی بازیگری­اش، خیلی خوب آغاز شد. ولی پس از آنکه صاحب دو بچه شدند، جنیفر جونز اورا رها کرد وبا دیوید ا.ُسلزنیک، تهیه­کننده پرنفوذ بر باد رفته ازدواج کرد که از او یک ستاره ساخت. به گفته­ی خودش: «دیوید اُ.سلزنیک زندگی و خانوادگی مرا نابود کرد؛ ولی در برابر چنین مرد پرقدرتی چه کاری از دست­ات ساخته است؟» واکر بعدا با دختر جان­فورد، کارگردان بزرگ فیلم­های وسترن، ازدواج کرد.

وقتی پس از مدتی دختر جان­فورد از دست­اش شکایت کرد و گفت کتک­اش می­زند و تقاضای طلاق کرد، جان­وین برای واکر پیام فرستاد که بالاخره یک روز روانه­ی بیمارستان­اش خواهد کرد. واکر البته طرفداران خودش را هم داشت ویکی از آن­ها جودی گارلند بود که به اتفاق در ساعت (1945)، یکی از بهترین فیلم­های آن زمان بازی کرده­ بودند. واکر پس از آن در وقتی ابرها پراکنده می­شوند (1946)، فیلم/ زندگینامه­ی جروم کرنِ آهنگساز و نشان ونوس (1948) ظاهر شد.

فارلی گرانجر: یکی دیگر از بازیگران خوش سیمای نسل­اش، فارلی گرانجر قبلا نیز در طناب (1948) با هیچکاک همکاری کرده بود. پس از بازی در تعدادی درام رمانتیک فراموش نشدنی برای کمپانی MGM، ستاره­ی بخت­اش خاموش شد واستعدادش نیز آن­قدر نبود که جبران مافات کند و او را رو بیاورد. مدتی در ایتالیا کار کرد (مثلا برای لوکینو ویسکونتی در سنسو) و سپس به آمریکا بازگشت و در تعدادی فیلم فراموش­شدنی دیگر از جمله جمع اراذل (1968)، پرواز شبانه از مسکو (1973)، اسلشر (1981)، ولگرد (1981) و نقاب مرگ (1984) ظاهر شد.

 

پاتریسیا هیچکاک:  دختر کارگردان، به این خاطر برای این نقش انتخاب شد که شباهت خیلی زیادی به لوراالویت داشت که نقش میریام، همسر بدفرجام گای را ایفا می­کرد. لحظه­ای در فیلم هست که برونو او ار در یک مهمانی می­بیند و تصور می­کند که همان زنی است که به قتل رسانده و پاتریسیا در دوفیلم دیگر پدرش، وحشت صحنه (1950) و روانی (1960) بازی کرد.

روث رومن: از بازیگران تحت قرارداد برادران وارنر که حضورش در فیلم از الزامات قرار داد هیچکاک بود. زندگی حرفه­ای او با وجود تعداد زیادی فیلم رده ب که بازی کرد، هرگز اوج نگرفت. از جمله فیلم­هایش عبارتند از: پنج قدم تا خطر (1957)، نوع کشتن (1973)، وسوسه (1979)، و روز حیوانات (1977). در سال 1956 او و پسرش جزو تنها بازمانده­های فاجعه­ی غرق کشتی اقیانوس­پیمای «آندرآ دوریا» بودند که در رسانه­های آن دوران بسیار به آن پرداخته شد.

کارگردان

آلفرد هیچکاک در آن زمان پشت هم تعدادی فیلم ناموفق ساخته بود: طناب (1948)، زیر مدار رأس الجدی (1949)، وحشت صحنه (1950) و برای نخستین بار در زندگی حرفه­ای­اش احساس می­کرد نکند قابلیت­هایش را از کف داده است. به همین جهت برای اطمینان خاطر، چند پایان متفاوت برای بیگانگان گرفت که در یکی از آن­ها، مسافری ردای کشیشی بر تن دارد و در یکی دیگر، ندارد.

هیچکاک نگران واکنش منفی کلیسا بود. ضمنا نگران بود مشکل داشتن شخصیت یرونو، با عکس­العمل منفی مخاطبان آمریکایی روبرو شود. از این رو در صحنه­ی افتتاحیه­ی فیلم، جرح و تعدیل فراوان صورت داد.

موفقیت تجاری فیلم، آغاز دیگری بود بر عصر طلایی هیچکاک و آثار ماندگاری که در پی آمدند، از جمله: ام را به نشان قتل بگیر، پنجره­ی عقبی (هردو در 1954)، شمال از شمال غربی (1959) و شاهکاری بی چون و چرای­اش، سرگیجه (1958).

پشت صحنه

  • هیچکاک اوایل فیلم، در نقش مسافری که با ویولن سلی سوار قطار میشود، «کارت ویزیت»اش را رو می­کند.
  • سینه خیز رفتن و آن جدال زیر چرخ و فلک خیلی خطرناک بود. حتی برای آدمی مثل هیچکاک! او به خودش قول داد که دیگر از این جور صحنه­ها کارگردانی نکند.
  • رابرت واکر موقع فیلمبرداری پسرم، جان (1952) ناغافل درگذشت. اجبارا از «اوتی­»ها و نماهای درشت بیگانگان در قطار برای تکمیل و پر کردن جاهای خالی فیلم ناتمام­اش استفاده شد.
  • ریموند چندلر نویسنده­ی معروف، از طرفداران هیچکاک نبود. وقتی هیچکاک برای مذاکره در باب فیلمنامه­ به در خانه­اش رفت، چند لر سرش را از پنجره بیرون برد و فریاد زد: «به اون حرومزاده­ی خیکی نگاه کن که چطوری داره با تقلا از ماشین پیاده می­شه!» خشم چندلر احتمالا موجه هم بود. هیچکاک بی­آنکه به کسی بگوید، به طور ناشناس حق و حقوق اقتباس سینمایی کتاب­های اسمیت را به مبلغ ناچیز 7500 دلار خرید و چون خودش تهیه­کننده فیلم بود، قراردادهای ظالمانه­ای با همه­ی دست­اندرکاران، از جمله چندلر بست.

 

نظر منتقدها

کوین تامس (لس آنجلس تایمز): «یک ضیافت ابدی، نمایشی خارق­العاده از مهارت و سلطه­ی غریب هیچکاک بر رسانه­ی سینما؛ و کی کمدی سیاه لذت بار.»

بازلی کراوتر (نیویورک تایمز): «آقای هیچکاک یک سکه­ی جنایت دیوانه­وار دیگر به هوا پرتاب کرده و سعی داشته مارا با این توهّم، که خودش بدون اتکا می­تواند توی هوا بماند، سیاه کند.»

 

پلیس­ها با عجله خود را به شهر بازی می­رسانند و تیری به طرف گای که به خطا متهم به قتل شده، شلیک می­کنند. گلوله به هدف نمی­خورد و در عوض به مسئول چرخ و فلک اصابت می­نماید چرخ و فلکی با شکم روی میز کنترل می­افتد و عنان دستگاه رها شده و با سرعتی دیوانه­وار شروع به چرخیدن می­کند. بچه­ها محکم به هرچه دم دست دارند می­چسبند تا پرت نشوند ولی بعضی هم به هیجان آمده­اند و در همان حال گای و برونو برای به چنگ آوردن مدرک جرم –یک فندک- باهم کلنجار می­روند.

پیرمرد مکانیکی داوطلب می­شود که سینه خیز به زیر چرخ و فلک برود و ترمزش را بکشد. برونو بچه­ای را به زور بغل می­گیرد و سعی می­کند او را به طرفی پرت نماید. گای بچه را نجات می­دهد ولی خودش به طرز خطرناکی از لبه­ی چرخ و فلک آویزان می­شود. برونو با خشونت و سنگدلی به دست­هایش لگد می­زند و برای لحظاتی احساس می­شود که به زودی گای توی خلاء پرتاب خواهد شد. مکانیک سرانجام دست­اش را به ترمز می­رساند و آن را فشار می­دهد. چرخ و فلک با صدایی گوش­خراش و مرگبار از حرکت باز می­ایستد.

 

 

برچسب ها برچسب‌ها:, , , ,
به اشتراک بگذارید


دیدگاه کاربران

پاسخی بگذارید

ارسال دیدگاه جدید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *